زیلان وژین

خاورمیانه‌ی بحران‌زده در چند دهه‌ی اخیر تغییر و تحولات زیادی را شاهد بوده، دمکراسی تزریقی توسط نیروهای هژمونی‌خواه جهانی نه تنها نتوانسته مرهمی باشد بر زخم‌هایش بلکه زخم‌های موجود را نیز چرکین نموده. جهان در جنگی مدوام بسر می‌برد، خاورمیانه با توجه به موقعیت سوق‌الجیشی آن تبدیل به میدانی برای سومین جنگ جهانی شده است. این جنگ برآیندی از بحران‌های بوجود آمده در جنگ‌های جهانی یکم و دوم می‌باشد. نظرگاه دولت – ملت که مبتنی بر ذهنیت مرکز – پیرامون است موجب دو قطبی شدن جهان بصورت شمال – جنوب و یا جهان اول و جهان سوم گردید. هرچند تعاریف فوفق مربوط به مفاهیم جامعه‌شناختی چند ده‌ی قبل بوده و اینک سعی می‌شود با نگاه نئولیبرالیستی این شکاف دیده نشود. آنچه مسلم است نه تنها جهان دو قطبی شمال و حنوب پایان نیافته بلکه این شکاف عمیق‌تر گشته و در عین حال زمینه برای زورآزمایی نیروهای متخاصم بیشتر شده است. شکاف طبقاتی مرزها را درنوردیده و در سراسر جهان پراکنده شده است. جغرافیای توسعه‌یافتگی و عدم توسعه‌یافتگی معنای خود را از دست داده واینک شرکت‌های تجاری سیاست را تعیین می‌نمایند. در حال حاضر این شرکت‌ها نقش میهن نوین را برای صاحبانشان بازی می‌کنند. شرکت‌های جنرال متورز و یا هواوی ، اپل و یا ماکروسافت، گوگل و همچنین شرکتهایی چون توتال و … تعیین کننده‌ی روابط و خط مشیهای سیاست جهانی می‌باشند. مدیران این شرکت‌ها به آسانی می‌توانند با همکاری یا عدم همکاری بر سیاست دولت‌ها تاثیر بگذارند. اگر در دوران جنگ سرد نیروها در دو جبهه‌بندی مشخص بصورت بلوک سوسیالیستی و بلوک سرمایه‌داری صف‌آرایی نموده بودند، اینک نیروهای دیگری مانند چین پا به عرصه‌ی این رقابت گذاشته‌اند. پیمان شانگهای در مقابل پیمان ناتو قد علم نموده و به موازات آن هر یک در راستای منافع خود یارگیری می‌کنند. جنگی که با مرکزیت خاورمیانه در حال وقوع است نه تنها میل به پایان یافتن را ندارد بلکه با ذهنیت موجود عمق بیشتری پیدا کرده. پاردایم نیروهای هژمون‌گرا با نگاهی تجاری که مبتنی بر سود – سرمایه می باشد به کل دستاوردهای بشری و هستی می‌نگرند. چین با جمعیتی بیشتر از یک و نیم ملیارد و با نیروی کار ارزان توانسته بازارهای جهانی را در دست خود قبضه نماید. در سایه‌ی رقابت‌های تجاری کلیه‌ی معاهدات، کنوانسیونهای حقوق بشری و محیط زیستی به موازات آن تشکل‌ها و سازمان‌های جهانی به کناری گذاشته، دیگر اهمیت و تاثیرگذاری پیشین خود را ندارند.

هر یک از این نیروها تمایل دارند خود تبدیل به قدرت شوند، لذا تخاصمات و یارگیریهای این نیروها بر همین مبنا می‌باشد. در طول این یک سده‌ی اخیر طرح‌های راهبردی که در خاورمیانه به اجرا در آمده‌اند مبتنی بر این دیدگاه قدرت‌گرایی نیروهای هژمونیک بوده، همواره خواسته‌ی خلق‌ها به کناری نهاده شده و این رویه نه تنها چاره‌یابی با خود نداشته، بلکه منجر به عمیق‌تر شدن مشکلات گردیده. مداخلات بیست ساله‌ی آمریکا و نیروهای لیبرال غرب در افغانستان که مبتنی بر ایجاد دمکراسی تزریقی بود فرصتهایی را که می‌بایستی منجر به تقویت نهادهای مردمی شوند از دست داد و با طرحهای مهندسی شده راه را برای نیروهای وابسته باز نمود. دولت‌های حامد کرزای و اشرف غنی بصورت مستقیم و با الگوبرداری از آمریکا و غرب اداره می‌شدند اما به دلیل عدم تکیه بر نیروهای میدانی و مردمی، بیست سال شاهد دولت‌هایی بودیم که در تمامی جوانب سیاسی، اقتصادی، نظامی در درون فسادی سازمان یافته غرق شده بودند. همین رویه در عراق نیز تکرار می‌شود و با مطرح شدن خروج آمریکا از منطقه، نیروهای وابسته به این طرح‌ها در وضعیتی متضرر قرار گرفته‌اند.

خروج نیروهای آمریکا از خاورمیانه که نمایندگی جهان سرمایه‌داری را می‌نمود از دو نقطه نظر قابل بررسی می‌باشد؛ از یک طرف شکست پروژهایی است که غرب در نظر داشت سبک زندگی خود را بر شرق حاکم نماید. اما این طرح‌ها در غیاب وجود دیدگاهی منسجم جهت برون رفت از ساختار زنگار زده‌ی مدیریتی خاورمیانه که مبتنی بر ذهنیت دگماتیک بود توانستند برای مدتی جلب توجه نمایند. این در حالی بود که در همین راستا نیز منطقه تبدیل به میدان جولانی شد برای نیروهای رادیکال اسلامی که با تکیه بر دگماهای دینی شکاف بین شرق و غرب را عمیق‌تر نمودند، تفاوت‌های ذهنیتی را به نفع خود رقم زدند و جامعه را بیش از هر زمانی بسوی رادیکالیسم پیش بردند. در حال حاضر رادیکالیسم دینی، مرزهای جغرافیایی برهم زده و گستره‌ای جهانی پیدا کرده، از مراکز اروپایی گرفته تا اعماق آفریقا و رشد رادیکالیسم دینی تحت عنوان بوکوحرام در نیجریه، شرق آسیا و کشتار مسلمانان روهینگیا در میانمار و… گسترش یافته. از طرف دیگر تغییر سیاست‌های آمریکا در منطقه و سطح جهان مطرح می‌باشد. بعد از حوادث یازده سپتامبر ۲۰۰۱ استراتژی آمریکا مبتنی بر مبارزه‌ی مستقیم با ترویسم بر اساس سیاست هر کس با من نباشد تروریسم است اقدام به یک سری مداخلات نظامی نمود. این اقدامات نه تنها مشکلات را حل ننمود بلکه زمینه را برای قدرت‌نمایی نیروهای منطقه‌ای بیشتر فراهم کرد. در این سیاست بیشترین نفع را رژیم‌هایی چون ایران و ترکیه در خاورمیانه کسب نمودند. همچنین با قبول هزینه‌های سرسام‌آور این مداخلات موجب نارضایتی داخلی شد. این در حالی بود که دیگر رقبایش مانند چین و روسیه از این فرصت برای قدرت‌نمایی استفاده نمودند. شکست در سیاست‌های دمکراسی تزریقی، آمریکا را واداشت تا با خروج خود از منطقه و از طریق نیروهای رادیکال اسلامی و ملی‌گرا مانند حشد الشعبی و داعش همچنین رژیم‌های ایران و طالبان دیگر نیروها را وارد این بحران نماید. به نظر می‌رسد آمریکا تمایلی ندارد به تنهایی طرف حساب کلیه‌ی این مشکلات باشد، همچنین با خروج خود از خاورمیانه خود را برای مقابله با رقیب تازه به میدان آمده، یعنی چین آماده نماید.

در جهان چند قطبی، قدرت‌های منطقه‌ایی بمانند ترکیه و ایران و با سیاستهای بینابینی و نزدیک کردن خود به هر یک از این نیروها سعی در گسترش هژمونی خود دارند. ترکیه بطور آشکارا در چند سال اخیر با بهره‌گیری از این شکاف، سیاست‌های اشغالگرانه‌ی خود را بخصوص بر ضد خلق کورد در روژآوا گسترش داده و از سکوت نهادهای جهانی نسبت به حوادث اخیر جنایات جنگی و ضد بشری خود را علیه گریلاهای آزادی کوردستان ادامه می‌دهد و از به کارگیری گازهای شیمیایی و سلاحه‌های کشتار جمعی ابایی ندارد. سیاستهای آشغالگرانه در جنوب کوردستان (شمال عراق) هر چند با همکاری نیروهای مزدور کورد و با بهانه‌ی حمله به مواضع گریلاهای پ ک ک انجام می‌گیرد، در واقع بخشی از سیاست‌های نوین آمریکا است که با خروج از منطقه سعی در پیشبرد سیاستهای خود از طرف نیروهای همسو را دارد. ترکیه بعنوان عضوی از ناتو چنین نقشی را تقبل نموده.

انتخابات عراق و مشارکت حداقلی مردم  در اقلیم جنوب کوردستان و عراق بیانگر عدم همراهی خلق‌های عراق با سیاستهای احزاب حاکم می‌باشد. مداخلات دو دهه‌ای غرب در عراق بمانند افغانستان نه تنها موجب توسعه‌ی سیستم مدیریتی و تغییر در منش سیاسی نشده است بلکه عراق را با بحرانهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی روبرو نموده. در حال حاضر عراق نه از طرف خود عراقی‌ها بلکه از طرف نیروهای خارجی و بخصوص ایران و عراق خط‌دهی سیاسی می‌شود. روی کار آمدن کاظمی در واقع اقدامی در این راستا می‌باشد و با شعار بازگرداندن صیانت سیاسی به خود عراقی‌ها توانست حکومت خود را تشکیل دهد. اما به وضوح مشخص گردید که این حکومت بیشتر از آنکه عراقی باشد حکومتی استخباراتی بوده. در دوران صدارت کاظمی بیشترین مداخلات بخصوص از طرف ترکیه صورت گرفته، حملات پهبادی و ترور پیشگامان خودمدیریتی شنگال نمود. به طور آشکاری پایمال نمودن این صیانت سیاسی – نظامی دولت عراق بود. در حالی که مشارکت انتخابات عراق در پایین‌ترین سطح خود بعد از سرنگونی صدام می‌باشد، اما بدون توجه به اعتراضات مردمی این انتخابات از طرف نهادها و سازمان‌های جهانی مشروعیت پیدا می‌کند. همین رویه در انتخابات ریاست جمهوری ایران دیده شد با وجود بایکوت حداکثری مردم رئیس‌جمهوری انتخاب شد و از طرف همان نهادها مشروعیت یافت. چنین برخوردهایی نشان می‌دهد که دمکراسی پارلمانی که همواره مورد توجه جهان غرب بوده و معیاری برای سنجش مشروعیت رژیم‌ها است، به چه میزان متضرر است و جایگاه خود را از دست داده.

با روی کار آمدن دولت جدید در ایران سیاست‌های جمهوری‌ اسلامی ایران، رویه‌ی تازه‌ای به خود گرفته، همان‌گونه پیش‌بینی می‌شود انتخاب رئیسی اقدامی بود جهت یک دست نمودن رژیم برای پیشبرد برنامه‌هایی که از آن‌ها بعنوان اهداف انقلابی یاد می‌نماید. لازم به یادآوریست که دوران ریاست رئیسی در واقع بعنوان مرحله‌ی دوم خمینیسم یاد می‌شود. ایران نسبت به بازگشت به مذاکرات برجام بی‌میل نیست و در اینباره اهداف خاص خود را دنبال نموده وسعی دارد با نشاندادن نرمش فشارهای حداکثری آمریکا را کاهش دهد. وضعیت افغانستان و روی کار آمدن طالبان هر چند به معنی عقب نشینی آمریکا در منطقه می‌باشد و ایران از این وضعیت خرسند است، شاید در کوتاه مدت برای ایران مشکل‌ساز نباشد، اما بطور آشکار همکاریهای طالبان با عربستان و دول سنی در آینده می‌تواند دردسرآفرین باشد. ایران بوضوح این را دیده و در صدد است با ایجاد روابط حسنه با طالبان و همکاریهای اولیه با این همسایه‌ی نوپای شرقی را از دشمن بالقوه خارج نماید. اگر چه سیاست‌های خارجی ایران در راستای نفوذ بیشتر در منطقه است و از طریق نیروهای نیابتی خود مانند حشد ‌الشعبی در صدد به تنگنا درآوردن آمریکا و حوادث اخیر در مرزهای شمال‌غربی و مشاجرات لفظی با جمهوری آذربایجان بیانگر آن است که این خصومت‌ها وارد فاز جدیدی شده و اسرائیل نیز با همکاری این کشورها به صورت یک تنه سعی دارد ایران را با دردسرهای تازه‌ای مواجه سازد.

نظام ایدولوژیک، سیاسی و اقتصادی ایران از درون با عدم مشروعیت روبرو شده است. در واقع بزرگترین دشمن نظام نه در بیرون از مرزهای خود بلکه در درون و در سطح خیابان‌ها می‌باشد. نرخ بالای تورم و ارتش بیکاران، اعتراضات مردمی، تحصن معلمین و کارگران هفت تپه، میزان بالای خودکشی و بزهکاریهای اجتماعی، سیل خروشان فرار مغزها و بسیاری از مشکلات زیست‌محیطی و کمبود آب که به طور گسترده بازنمود سوء‌مدیریت چهار دهه‌ی اخیر در زمینه‌ی توزیع منابع طبیعی و انرژی است. در حال حاضر گسترش خشکسالی و بحرانی که به سبب عدم مدیریت آبی صورت گرفته سکونت در بخش‌های زیادی از ایران بخصوص جنوب شرقی و مرکز را با مشکل مواجه نموده و جمعیتی بیش از ۳۷ملیون در آينده‌ی نزدیک مجبور به کوچ اجباری می‌شوند. همچنین فرونشست زمین در شهرهایی چون اصفهان بیانگر استفاده‌ی بی رویه از آب‌های زیر زمینی ‌می‌باشد که زیر ساخت‌های شهری را تهدید می‌نماید. رژیم در طول این چهار دهه همواره با نگاه امنیتی پروژه‌های اقتصادی خود را پیش برده و این سیاست موجب شده تا طرحهایی چون فولادسازی و ماشین سازی را که نیاز گسترده‌ای به آب دارند در مرکز احداث کنند. حال به دلیل بحران آبی با ایجاد سدسازی و انحراف آب‌ها به مرکز سعی در تامین آب مرکز دارند. این سیاست‌های محیط‌زیستی که در چهارچوب اکوفاشیسم صورت می‌گیرند؛ زیست بوم سایر خلق‌ها را به خطر انداخته است. اعتراضات تابستان خوزستان و اهواز نمودی از این سیاست است که روز به روز گسترده‌تر می‌شود.

تصفیه‌ی جنبش آزادیخواهی کورد در حال حاضر تبدیل به بخشی از سیاست‌های داخلی و برون‌مرزی جمهوری اسلامی ایران شده. در سال‌های اخیر با همکاری برخی از نیروهای کورد جنوب نیروهای پیشمرگ شرق کوردستان را در اردوگاه‌ها اسکان دادند همینک در ادامه همان همکاری‌ها سعی دارند احزاب شرق کوردستان را به طور کلی از جنوب کوردستان خارج نمایند. با ترور و حملات مداوم به مواضع گریلاهای یگان‌های مدافع شرق کوردستان در کوهستان‌های شاهو، کوسالان و منطقه‌ی مُکریان سعی دارند ملت کورد را بی دفاع ساخته و سرکوب نمایند. لازم به ذکر است خلق کورد در طول این چهار دهه‌ی اخیر نه تنها در مقابل سیاست‌های سرکوبگرانه‌ی رژیم ایستادگی نموده بلکه کوردستان همواره کانون تجمع نیروهای مخالف نظام بوده است. با تحولاتی که در نقشه‌ی سیاسی خاورمیانه رخ داده مبارزات خلق کورد وارد فاز جدیدی گشته. انقلاب روژآوا با فلسفه‌ای نوین الگوی مبارزاتی برای انقلابیون منطقه و جهان می‌باشد و این مهم بر جامعه‌ی ایران تاثیرگذار است. رژیم حاکم در صدد است قبل از هرگونه تحرکی، نیروهایی را که دارای پتانسیل پیشاهنگی در این تغییر و تحول را دارند از دور خارج نماید. این تحرکات زنگ خطریست برای خلق کورد و سایر خلق‌های ایران، لازم است با یادآوری اعدام‌های ۶۷ نسبت به هرگونه اقدامی که رژیم برای ازبین بردن نیروهای مبارز صورت می‌دهد حساسیت نشان دهیم. در این بازه‌ی زمانی مبارزات خلق کورد نه تنها شرق کوردستان را تحت تاثیر می‌گذارد، بلکه مبارزه‌ایست در راستای دمکراتیک نمودن سیستم مدیریتی ایران. همانگونه که شاهدیم طی این چند دهه‌ تمامی خلق‌های این جغرافیا و تمامی اقشار جامعه بخصوص زنان و جوانان از این سیاست‌های تمامیت‌خواه و غیر دمکراتیک رژیم متضرر گشته‌اند. لازم است نیروهای کورد نسبت به وضعیت موجود، سیاست هماهنگ داشته باشند. طی چند دهه‌‌ی اخیر به دلیل عدم همگرائی سیاسی میان جنبش‌های کوردی، آزادیخواهی خلق کورد متحمل خسارات جبران ناپذیری شده است. رژیم ایران با استفاده از این وضعیت یعنی خلأ اپوزسیونی توانمند توانسته بیشترین ضربه‌ها را وارد نماید. در حال حاضر رژیم ایران با وجود ضعف درونی و تهدیدهای بیرونی در غیاب استراتژی هماهنگ جنبش کوردی نه تنها تهدید می‌کند بلکه به صورت عملی دست به اقدامات نظامی زده است. پارت دمکرات کوردستان بصورت یک طرفه در تقابل با استراتژی کوردستانی تبدیل به بخشی از پروژه‌ی نابودی ملت کورد شده و دشمنان خلق کورد آن را بکار می‌گیرند. دیگر احزاب کورد لازم است نسبت به این واقعیت واقف بوده و در چارچوب استراتژی‌های سیاسی، نظامی و دیپلماسی اتفاق نظر داشته و هماهنگ عمل نمایند.

حاکمیت مردسالار و تئوکراتیک با قبضه نمودن تمامی نهادهای اجتماعی، اقتصادی و نظامی عرصه‌ی جامعه را تنگ نموده و دستگاه دولت به مثابه‌ی ماشین جنگی عمل می‌نماید و صداها و رنگ‌های مخالف را در خود هضم می‌نماید. این وضعیت عرصه‌ی فعالیت مدنی را تنگ نموده، به گونه‌ای که جامعه برای زنان و جوانان، فعالان مدنی، زیست‌محیطی و روشنفکران به طرز وحشتناکی خطرآفرین شده. بازداشت‌های طولانی، اعدام‌ها، همچنین حملاتی لفظی و فیزیکی که علیه زنان صورت می‌گیرد وضعیت غیر قابل تحملی را به وجود آورده. سیاست‌های اخیر نیروهای جهانی که همواره خود را بانی حقوق بشر و دمکراسی می‌دانستند و سکوت آن‌ها درمقابل تسخیر افغانستان از طرف طالبان و پیاده نمودن سیاست‌های ضد زن در این کشور چهره‌ی واقعی دمکراسی موجود را نشان داد. سیاست‌های جهانی مبتنی بر نئولیبرالیستی که توسط شرکت – دولت‌ها طرحریزی و اجرا می‌شوند تنها توسط قدرت‌های بزرگ اداره نمی‌گردند. بلکه در سطح منطقه‌ای رژیم‌های حاکم نیز با همین سیاست شرکت – دولت که نوعی از خصوصی‌سازی دولتی‌ست اداره می‌شوند. برای نمونه ایران نیز از طرف شرکت‌های سپاه اداره می‌گردد، لذا با وجود مقدار کمی تعارض با یکدیگر همه‌ی این نیروها در یک راستا گام برمی‌دارند.

جامعه‌ی ایران بخصوص زنان و جوانان با وجود سیستم پلیسی حاکم بر جامعه‌ پویایی خود را حفظ نموده و در مقابل رژیم مقاومت می‌نماید. به باکونین« در جامعه‌ای که ده نفر راهپیمایی نمایند به معنای ایجاد انقلاب می‌باشد» حال در این جامعه نه تنها ده نفر راهپیمایی می‌نمایند بلکه حاضرند روزانه برای آزادی ده‌ها شهید بدهند. در خیزش‌های آبان ماه بیشتر از هزار و پانصد شهید تقدیم نموده است. این پویایی اجتماعی که توسط زنان و جوانان زنده نگه داشته شده لازم است در راستای تحولات اجتماعی و فرهنگی جامعه‌ی ایران و تغییر در ساختار سیاسی رژیم کانالیزه شود. هر چند انقلابات خلقی همواره توسط نیروهای خارجی به بیراهه برده شده‌اند اما سوال اساسی اینجاست چه باید کرد؟. در جواب این سوال بایستی به سازماندهی زنان و جوانان توجه داشت در صورتی که جوانان و زنان ایرانی در راستای تغییر وضعیت موجود هماهنگ با هم خود را سازماندهی ننمایند امکان برون‌رفت از وضعیت موجود وجود ندارد. در حال حاضر بسیاری از جوانان در مقابل اوضاع نابسامان پناهندگی را انتخاب نموده‌اند بدون توجه به این مقوله و با فرار نمی‌توانند تغییری ایجاد نمایند و تنها میدان را برای سیستم حاکم خالی می‌نمایند.

انقلاب نوین خاورمیانه بر محوریت آزادی زن می‌باشد و این حقیقت در انقلاب روژآوا با پیشاهنگی زنان صورت گرفت. فشارهای حداکثری جهت سرکوب و متلاشی نمودن سیستم خود مدیریتی روژآوا و به موازات با آن، تجرید و ایزوله نمودن معمار این انقلاب، رهبر عبدالله اوجالان در زندان امرالی با ژاندارمی دولت ترکیه را نمی‌توان خارج از این سیاست‌ها تحلیل نمود. حملاتی که علیه روژآوا صورت می‌گیرند، به کارگیری سلاحهای شیمیائی علیه نیروهای گریلا در سلسله کوه‌های زاگروس و ایزوله نمودن رهبر اوجالان با همکاری سرمایه‌ی جهانی ، در راس آن آمریکا و ناتو و نیروهای منطقه‌ای آن یعنی ترکیه جهت از بین بردن کانون مقاومت می‌باشد. آنها به آسانی با طالبان که رژیمی زن‌ستیز و آنتی‌دمکراتیک می‌باشد حاضرند مذاکره نمایند، در مقابل نیروهایی را که با داعش جنگیده‌اند تروریست خطاب می‌کنند. فشارهای وارده بر رهبری و انقلاب نوین کوردستان به طور مستقیم توسط ذهنیت مردسالارانه و ملی‌گرایی فاشیست صورت می‌گیرد، ذهنیتی که توان همزیستی مسالمت‌آمیز خلق‌ها را ندارد و در راستای انباشت سرمایه کمر به تخریب محیط‌زیست بسته و ماشین جنگ را روشن نموده.

شرق کوردستان با پیشاهنگی پژاک و راهکار‌‌های راهبردی که سال‌های قبل جهت چاره‌یابی مسائل بصورت پیش‌نویسی ارائه نموده جایگاه ویژه‌ای دارد. در دوران مشروطه آذربایجان کانون انقلاب مشروطه بود و توانست نقش فعالی را همراه با سایر نیروها در تحولات ایران نوین ایفا نماید و این شرق کوردستان در راستای دمکراتیزه نمودن ایران جایگاه ویژه‌ای دارد. ایران سرزمینی با رنگ‌ها و صداهای متفاوتی می‌باشد، خلقهایی که همواره در کنار یکدیگر زیسته‌اند. لذا نمی‌توان ایران را بدون در نظر گرفتن این هویت‌ها تصور نمود و پروژه‌ی ملت‌سازی از بالا سالهاست با شکست مواجه شده است. جامعه‌ای با وجود ادیان و باورمندیهای مختلف غنای فرهنگی را به وجود آورده است نمی‌توان بدون درنظر گرفتن این مهم و با سیاست حذف ثبات اجتماعی را ایجاد نمود. ما در ایران نوین نیاز داریم پیشاهنگان جامعه تحول را نه تنها در زمینه‌ی تغییر رژیم سیاسی در نظر بگیرند. بلکه جامعه‌ی ایران نیاز به انقلاب فرهنگی اجتماعی دارد. بخصوص در زمینه‌ی از میان برداشتن ‌ذهنیت مردسالار که همواره زنان را به حاشیه رانده است. جامعه‌ی ایران و بخصوص بخش روشنفکری آن همواره در کنار این مشکلات گذر نموده و در صدد حل آنها بر نیامده،  اقداماتی هم که صورت گرفته بیشتر از آنکه منجر به جنبش اجتماعی شوند شخصی و محفلی بوده‌اند. جامعه‌ی مرد سالار ایران خود را باز تولید می‌نماید و نظام با سیاست‌های خود آن را مشروعیت بخشیده و نظام‌مند می‌کند. پژاک تنها تغییر در سیستم سیاسی را هدف قرار نداده بلکه با پارادایمی نوین تحولات فرهنگی و اجتماعی را مد نظر قرار داده و جهت از میان برداشتن فرهنگ مردسالار مبارزه می‌کند. در این راستا و برای اینکه جامعه به اهداف انقلابی خود برسد متکی بر نیروی پیشاهنگ جامعه یعنی زنان و جوانان می‌باشد. همچنین معتقد است این تغییرات  جهت دمکراتیک نمودن ایران با همکاری نیروها و نهادهای داخلی و مردمی صورت می‌گیرد. لذا تغییر سیستمی که از خارج هدایت می‌شود به عنوان راهکار در نظر نمی‌گیرد، زیرا نمونه‌های تاریخی و فعلی این مداخلات نشان داده که به هیچ عنوان در راستای منافع خلقی و ایجاد دمکراسی نمی‌باشد.