مظلوم هفتتن
اینجا شرق است و منطقه مثل همیشه مملو از رویدادهای ریز و درشت، روزی نیست که رویدادی رخ ندهد و تحولی صورت نگیرد. به نظرم گردش ایام در اینجا حالت دیگری دارد و عقربههای زمان سریعتر از نقاط دیگر جهان در حال حرکتند. هر چند پارامترهای سنجشی زمان بر مبنای قاعده کلی یکسانند اما در اینجا سرعت گذار آنها خیلی فرق میکند. در خیلی از نقاط دنیا روزها و هفتهها میگذرد و اتفاقی روی نمیدهد. اما در اینجا روزی، چندین اتفاق روی میدهند. اغراق نخواهد بود اگر بگوییم در اینجا کیفیت و چگونگی زندگی بر کمیت و چندانی آن میچربد، در اینجا گذر ایام بر مبنای وقوع رویدادها و تحولات سنجیده میشود نه بر اساس ساعت، روز، هفته و غیره .
آری شرقی بودن گرما، سیّالیت و پویایی خاص خودش را میطلبد که اگر چنین نباشی قطعاً از قافله زمان عقب خواهی ماند. این حقیقتیست که متاسفانه خودمان قدرش را نمیدانیم و دیگران نیز مجال اندیشیدنمان به آن را نمیدهند.
در گرما گرم حوادث منطقه، یکی از گرمترین موارد، تحولات اخیر در افغانستان است. افغانستانی که روزگارانی مهد و خاستگاه علم، شعر، ادبیات، عرفان، فلسفه و در کل معنا و مفهوم چگونه زیستن بوده است. مهمترین مسئله خروج نیروهای آمریکایی و همپیمانان، از افغانستان و سیطرهی سریع و هماهنگ شدهی طالبان است. هرچند جهت ابراز نظر جامعتر در این مورد نیاز به گذر زمان و کسب آگاهی و اطلاعات بیشتر و دقیقتر هست اما بطور کلی میتوان مواردی را مطرح نمود:
۱ – برای فهم بهتر مسئله و نقد واقعیتر، مقایسهای بین وضعیت افغانستان قبل از حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ و افغانستان امروز لازم است. از جمله بررسی علت و یا علل اصلی مداخلات نظامی و حملهی آمریکا به افغانستان و برجسته کردن گزارههای تروریسم، حقوق بشر و دموکراسی و تحولات امروز. قطعا ازاین نظر تحولی جدی و مثبت در مسائل روی ندادهاند هرچند ممکن است خوانشها و برداشتها از مسائل تغییر کرده باشند. یعنی نه تنها مسائل حل نشدهاند بلکه پیچیدهتر هم خواهند شد.
۲ – یکی از اصلیترین دلایل عدم چارهیابی مسائل در افغانستان و منطقه، نگاه و رویکرد اوریانتالیستی به مسائل است. باید پذیرفت که اینجا شرق است و بر مبنای تاریخ و جغرافیا ( زمان و مکان ) و فرهنگش خودویژگیهایی دارد که احتیاجات، ضروریات و راهکارهایش را مشخص میکند. یعنی برای ایجاد تحول در اینجا باید اهل اینجا بود و اهل بودن نیز تنها به معنای سکونت و یا مستقر شدن در جایی نیست. بلکه بینش، خوانش، نگرش و کنشی بر این مبنا لازم دارد.
۳ – آیا خروج آمریکا و همپیمانانش از افغانستان تغییر رویکردی سیاست آنها در منطقه است بر مبنای رسیدن به اهداف دیگر و شاید کلانتر و یا مجبورند به خروج و به تعبیری دیگر شکست آمریکاست در افغانستان؟ بصراحت شاید نتوان بعضی مسائل را پاسخ داد اما میتوان گفت قطعاً آمریکا از نظر اقتصادی در افغانستان متضرر نشده و حتی سود کسب کرده است. چرا که سیستم سرمایهداری همواره برگشت سرمایه و بالطبع سود سرمایهاش را مد نظر دارد. اما آمریکا از لحاظ وجهه سیاسی و اعتباری دچار شکست شده است. چرا که از این پس دوستان آمریکا و غیر دوستاناش در ارتباط با آمریکا به ثبات و تعهدش در ادامهی ارتباطات و همکاریهایشان خواهند اندیشید. از همینور دلیل آمریکا برای خروجش از افغانستان هر چقدر هم قوی، منطقی و حتی سودمند باشد اما طبعات منفی آن برای اعتبار و وجههاش بسیار زیانبار خواهد بود که بازسازی و مرمتش آسان میسر نخواهد شد.
۴ – هر چند پیشبینی آینده حکومتهای دینی آسان نیست اما میتوان گفت که : گفتههای انتخاب شدهی مقبول امروز به معنای عملکرد صحیح فردا نخواهند بود. ایستار امروز مصلحتی است و برخورد فردای حکمرانی واقعی بطوریکه وعدههای امروز ممکن است آرزوهای دست نیافتنی فردا باشند. به هر حال معلوم است که با هماهنگیها و مشارکتهایی، اقداماتی در راستای سپردن قدرت و حاکمیت افغانستان به طالبان انجام دادهاند اما نتیجهاش چه و چگونه خواهد شد در آینده معلوم میگردد. بیگمان این تحول در افغانستان در کوتاه مدت باعث تحریک انگیزشی حرکتهای اسلامی خصوصا اسلام رادیکال در منطقه خواهد شد که شرایط منطقه و وضعیت کلی حاکم بر آن نیز برای تحرکات و خیزشهای اسلامی مساعد بوده و دستهایی هم به جد در آن دخیلاند.
۵ – اتفاقات افغانستان بار دیگر نشان داد که مداخلات خارجی در منطقه راهگشای تحولات بنیادین مثبت نخواهند بود. البته این به معنای تحمل ظلم و ستم حاکمان منطقهای نبوده و نخواهد بود. پس راهکار سومی لازم است که همانا هوشیاری، سازماندهی و عملکرد دموکراتیک خلقهای منطقه است.
۶ – هرچند ایران از خروج آمریکا از افغانستان خشنود است اما از آمدن طالبان ممنون نیست و حتی ترسش نیز افزونتر شده است چرا که ایران طالبان را خوب میشناسد و برای احتمالات مختلف آمادهکاری میکند. اقداماتی از جمله کاهش تنش و همینطور نفوذ و تمرکز بر مناطق شیعهنشین و سازماندهی و پیشبرد فاطمیون و سازماندهیهای مشابه.
۷ –تحولات افغانستان براساس دیدگاهها، ملاحظات و منافع همراستا و یا مشترک باعث نزدیکتر شدن چین، روسیه و ایران به یکدیگر خواهد شد و در کل، منطقه شاهد رقابت و کشمکشهای نیروهایی همچون ترکیه، قطر، عربستان سعودی، پاکستان، ایران و تا حدودی چین و روسیه خواهد بود.
ایران
یکی از کشورهای تاثیرگذار و حتی تعیین کننده در تحولات منطقهای ایران است. بطوریکه بدون تغییر و تحول در ایران تحولات منطقهای یا شکل نخواهند گرفت و یا اگر هم شکل بگیرند پایدار و با ثبات نخواهند بود. پس جهت رسیدن به تحول منطقهای، ایجاد تغییر و تحول در ایران نه تنها لازم بلکه ضروریست. رژيم حاکم بر ایران، تحولات منطقهای و جهانی و بالطبع مقطع حساس زمانی را با دقت و حساسیت ویژهای رصد میکند و بر مبنای توسعهی مناطق تحت نفوذ و یا حداقل محافظت از دستاوردهایش برخورد میکند و برای نیل به این مهم قبل از هر چیز چیدمان ارکان نظام بر مبنای یکدستسازی و تعهد مطلق به اصل نظام ولایت فقیه را در دستور کار قرارداده است که میتوان گفت با انتصاب ابراهیم رئیسی و روی کار آمدن دولت جدید تقریباً این خواسته نظام عملی گردیده است. هر چند رژیم به عنوان شروع گام دوم انقلاب به این مقطع و مسائل مینگرد اما خیلیها نیز به عنوان پایان نظام ولایت فقیه به آن مینگرند.
رژیم تلاش میکند خود را قوی، مقتدر و حاکم بر مسایل نشان دهد. اما از داخل و خارج با مشکلات و مصایب جدیی روبروست که موجودیتش رامتزلزل کرده است. در این مقال میتوان به بعضی از آنها اشاره نمود:
۱ – فساد کلان سازمند: اختلاسهای میلیارد دلاری و ظهور مکرر و متعدد سلطانهای سکه،کاغذ، قیر، زمینخواری، کوهخواری و غیره، خفاشان خونآشام متعددی که هرکدام بنوعی دُمشان به نظام وصل است. خون این مردم و مملکت را مکیده و بدون بازخواست در امن و آسایش آرمیدهاند. بر کسی پوشیده نیست که این غارتگران و غاصبین نور چشمیهای نظام بوده و این اختلاسها را با پشتوانه حکومتی انجام داده و خواهند داد. این مسائل یعنی رشد و ترویج فساد و چپاول که مشخصهی هویتی نظام است یکی از دلایل اصلی تنگدستی و فقر معیشتی مردم است.
۲ – رقابت، اختلاف و تضاد در ارکان نظام و دستاندرکاران سیاستهای کلان، خصوصاً رقابت، اختلاف و تضاد و حتی نفوذ در پیکرهی نهادهای امنیتی از جمله سازمان اطلاعات و اطلاعات سپاه،که کشتن قاسم سلیمانی، مهدی فخریزاده، آتشسوزی و انفجارات در نقاط حساس امنیتی و فوق امنیتی تهران، اصفهان، نطنز و غیره بیانگر این حقیقت است.
۳ – اختلاف و تضاد عمیق ایدئولوژیک و عقیدتی در مراکز اصلی نظام، هر چند رژیم تلاش میکند که بعنوان مخاطب و پیشوای اصلی شیعیان در منطقه و جهان ایفای نقش کند اما اختلافات جدی و عمیقی بین مراکز نجف، قم و مشهد وجود دارد. بروز نگرشهای جدایی دین از سیاست و نقد نظام ولایت فقیه و رد اندیشهی نظام مطلقهی ولایت فقیه در مراکز و حوزههای عقیدتی رژیم، جدی و قابل تأمل است که گفتمان رژیم بر مبنای نفوذ و رخنه در مراکز عقیدتی و اشاعهی اسلام آمریکایی و شیعهی انگلیسی بیانگر این واقعیت است.
۴ – تبعیضهای کشندهی قومی، عقیدتی، جنسیتی، فرهنگی و غیره که جامعه را تکه تکه کرده است.
۵ –بیکاری و گرانی بیش ازحد، نایاب شدن بعضی از اقلام اساسی سفرهی مردم و عدم ثبات بازار.
۶ – سیاستهای مداخلهگرانهی رژیم در منطقه و ایجاد ایران هراسی روز افزون بطوریکه امروزه ایران را بعنوان خاستگاه و مروج تروریسم میشناسند و مسائل و مصائب بیشمار دیگر.
رژیم در تلاش است با وعده و وعید دادنها در داخل و زد و بندها در خارج بتواند عمر زمامداریش را طولانیتر کند از اینرو رئیسی با وعدهی اجرای عدالت و بهبود وضعیت معیشتی مردم به میدان آمده است. تو گویی آنانکه مردم را به این حال و روز انداختهاند از کُرات دیگری آمدهاند و هیچ ارتباطی با رئیسی ندارند. مردم نیک میدانند وقتی این ظلم و ناعدالتیها بر آنان اعمال میشده است، رئیسی سیاستگذار و فاعل مایشا بوده و ترازو و شمشیر عدالت در اختیارش که اگر اهل عدالت و تظلمخواهی میبود وضع و حال مردم اینگونه نمیشد.
مردم ماهیت رژیم را با پوست، گوشت و خون خویش درک کردهاند و تا حدودی و به انحای مختلف نارضایتی خویش را بروز میدهندکه مسئله مهم در این مورد پیشرفت اعتراضات و سیر تکاملی آنها است. این خیزشهای خود جوش و مردمی روز به روز هدفدارتر، گستردهتر، سازمان یافتهتر و مطالباتشان مشخصتر میگردند. ترس مردم از نظام ریخته شده و صراحتا اصل نظام و شخص خامنهای را مسئول ناملایمات میدانند. مردم از اقدامات سرکوبگرانه رژیم واهمهیی نداشته و با افتخار و احترام با دستگیرشدگان، زخمیها و شهدای این راه برخورد میکنند که بیتردید این تحولات کیفیتی و کمیتی در چگونگی اعتراضات و خیزشهای مردمی مهم و تعیین کننده خواهند بود.
دست اندرکاران رژیم نیز حساسیت مسئله را درک کرده و بیشترین واهمهی آنها از اتحاد و سازماندهی خلقهاست و میدانند که بسیاری از مسائل موقتی و گذرا نبوده بلکه محور ثابت نارضایتیها بوده و حتی بحرانزا هستند که با وعده و وعید حل نخواهند شد. فلذا با ترفندهای مختلف و تدابیر متعدد از جمله ایجاد تضاد و تفرقه بین مردم و سوژهسازی و جهتدهی افکار عمومی سعی بر ادامهی زمامداریشان دارند.
رژیم خودش را برای رویارویی با احتمالات و اتفاقات آینده آماده کرده و تصمیمگیری و موضعگیریهایی نیز انجام داده است و در رابطه با این موضوع مسئولین رده بالای نظام در مناسبتهای مختلفی اعلان کردند که از وضعیت دفاعی غیر فعال به وضعیت دفاعی فعال گذار کردهاند. یعنی در صورت احساس خطر، در حمله پیش دستی خواهند کرد. به تعبیری دیگر ایران در آینده وضعیتی تهاجمی خواهد گرفت.
با آمدن رئیسی جو داخلی امنیتیتر، فشار و سرکوب بیشتر و فشار بر اپوزیسیون و مداخلات منطقهای نیز افزایش خواهد یافت که ادامهی این سیاستها رژیم را هر چه بیشتر در تنگنا قرار خواهد داد. به نظر میرسد که راهکار و رویکرد رژیم برای مواجه با مسائل و مشکلات ایجاد جو امنیتی در داخل و عقد قراردادهای کلان و دراز مدت با چین و روسیه و تقویت و پشتیبانی نیروهای نیابتی در منطقه است که قطعاً نه تنها به نتیجه نخواهد رسید، بلکه تنها راه چارهیابی، تغییر دموکراتیک قانون اساسی و مبنا قرار دادن ارادهی آزاد مردم و مشارکت مستقیم و بی چون و چرای آنها در سیاستگذاری و سیاستورزی است.
عراق
عراق یکی از قدیمیترین نقاط منطقه بوده که از زمانشکلگیری اور، اوروک، سومر و بابل تا امروز ادامه داشته و در گذر تاریخ و در مقاطع مختلف نقشآفرینی نموده و حتی در زمانهایی سُکاندار سیاستگذاری و مملکتداری در منطقه بوده است. اما متأسفانه امروزه یکی از بیثباتترین کشورهای منطقه است، خصوصاً از زمان مداخلات و حملات نظامی آمریکا درسال ۲۰۰۳ و سرنگونی رژیم بعث صدام حسین تا حالا. از آن موقع تا کنون عراق تنها نام کشور و دولت را یدک میکشد اما در واقع محتوایی از آنها ندارد. با حملات آمریکا و نیروهای همپیمان در سال ۲۰۰۳ عمدهی تأسیسات اصلی، زیرساختها و تشکیلات بنیادین عراق از بین رفتند. در واقع هم حکومت بعث سرنگون شد و هم شالودهی نظام و شاکلهی اصلی عراق ویران گردید بطوریکه تا امروزه نتوانسته است قوام خود را به دست آورد و یا بهتر است بگوییم اجازه ندادهاند که قوامش را به دست بیاورد. بیگمان وضعیت و موقعیت عراق در منطقه و چگونگی شکلگیری آن میتواند تأثیرات همسانی بصورت ایجابی و یا سلبی بر مناطق همجوار بگذارد. پس استمرار وضعیت متزلزل و حتی کائوتیک عراق با وضعیت کلی منطقه و بیثباتی آن در ارتباط است. عراق همچون اکثر کشورهای منطقهی خاورمیانه چیدمانی متنوع و پر رنگ دارد و مردمانش با تنوعات مختلف قومی، نژادی، فرهنگی و آیینی به درازای تاریخ با احترام متقابل در کنار هم زیستهاند که اصلیترین راه حل برای وضعیت امروزین عراق مشارکت دموکراتیک مردم در سیاست کلان آن کشور است. اما متأسفانه به جای این راهکار به نوعی تقسیم قدرت صورت گرفته است که راهکاری چارهساز و گرهگشا نبوده و بنا بر تغییر شرایط، امکانات و مداخلات خارجی میتواند مشکل ساز باشد.
عراق امروزه میدان زورآزمایی قدرتهای منطقهای و جهانی خصوصاً آمریکا و ایران بوده بطوریکه ارادهی سیاسی مستقلی در عراق وجود ندارد، البته قدرتهای دیگری هم دخیل هستند. از جمله ترکیه که با درندگی تمام و روزانه کشور عراق را مورد تجاوز قرار میدهد، هر چند ترکیه بر مبنای خوی ددمنشی و ذهنیت عثمانیگرایی نو عمل کرده و برای آیندهی خود دارای طرح و برنامههاییست اما در نگاه کلی در جبههی آمریکا و ناتو قرار میگیرد. فلذا عمده تجاوزات ددمنشانه ترکیه در عراق با پشتیبانی، همکاری و یا چراغ سبز آمریکا و ناتو صورت میگیرند. بیتردید نتیجهی بارز این جنگ و زورآزمایی قدرتهای جهانی و منطقهای در عراق، آواره گی و بیچارگی مردم است.
فساد حاکمیت، عدم استقلال و وابستگی روزافزون به قدرتهای منطقهای و جهانی و عدم مشارکت مردمی در سیاست کلان از مشکلات اصلی عراق هستند. مردم محروم از مشارکت سیاسیاند و مسئولین هم موقعیت و ایستاری نظارتی دارند تا اجرایی و عملکردی که این وضعیت به صراحت در موضع گیریهایشان هویداست. روزانه و به کرات این سرزمین به انحای مختلف مورد غصب، غارت و تجاوز قدرتهای منطقهای و جهانی قرار میگیرد اما دریغ از موضعگیریی ارادهمند و مواخذهای آبرومندانه، که این ضعف عملکردی باعث نفوذ و مداخلهی هر چه بیشتر قدرتهای منطقهای و جهانی در عراق خواهد شد.
امروزه و خصوصاً بعد از خروج آمریکا از افغانستان یکی از موضوعات و بحثهای گرم، مسئله خروج آمریکا از عراق است. بیگمان تشابهات زیادی بین عراق و افغانستان وجود دارد خصوصاً از لحاظ ویرانی زیرساختهای اصلی کشور و دولت، فساد کلان حاکمیت، عدم مشارکت دموکراتیک مردم در سیاست، وابستگی روز افزون سردمداران نظام به قدرتهای منطقهای و جهانی، ارتباطات و پیوندهای شکننده و ناپایدار درون حکومتی. تفاوتهایی هم عراق و افغانستان باهم دارند که بعضاً تعیین کننده خواهند بود. منجمله جایگاه استرتژیک عراق در منطقه و نقش ویژهی آن در رابطه با هلال شیعه و نفوذ منطقهای ایران.
در رابطه با خروج احتمالی آمریکا از عراق میتوان گفت: آمدن آمریکا و حضورش در عراق و منطقه بر مبنای خواست و احتیاج مردم عراق و تعهد نسبت به آنها نبوده و نیست. بلکه بر مبنای برنامههای میان مدت و دراز مدت آمریکا و کسب منافعش در منطقه صورت گرفته است. پس ماندن و یا رفتنش نیز بر مبنای موازین اخلاقی و تعهد نسبت به مردم منطقه نخواهد بود. بلکه در راستای حصول منافع آمریکاست. اگر منافعاش ایجاب کند میماند وگر نه خواهد رفت. فلذا برخورد احساسی و عاطفی با این مسئله و یا خوانشهای کوتاه مدت و محدود در چهارچوبهی عراق صحیح نبوده و حتی گول زننده خواهند بود. چرا که لازم است مسائل را با دیدی کلیتر و در چهاچوبهای منطقهای و حتی جهانی مد نظر قرار داد. بیگمان آمریکا به این راحتی از منطقه خارج نخواهد شد اما این به معنای عدم خروج از عراق نیست چرا که عراق بخشی از منطقه است نه تمامی آن. پس احتمال خروج و یا تغییر در نحوهی ماندن دور از انتظار نیست. از فاکتورهای مهم و تاثیرگذار در این رابطه میتوان به میزان تلفات جانی نیروهای آمریکایی وشدت و حدت حملههای نیروهای نیابتی اشاره نمود. این احتمال وجود دارد که آمریکا در مناطق پر تنش حضور مستقیماش را بصورت وجود نیروهای نظامی میدانی کاهش داده و با استفاده از نیروهای بومی و پشتیبانی هوایی مداخله انجام دهد که در اینصورت وضعیت منطقه و نیروهای مداخل دگرگون خواهد شد، این سناریو برای عراق با لحاظ محدودیت زمانی دور از انتظار نیست.
در رابطه با موضوع خروج نیروهای آمریکایی ازعراق متأسفانه مسئولین به جای اینکه مردم را برای روزهای سخت آماده کنند و با تکیه بر نیروی ذاتی خویش و احتساب دشوارترین حالات تدبیر گرفته و موضعگیری نمایند گاها خوش خیالی کرده و وعدههای تقریباً محالی به مردم میدهند که نتیجهاش فرار مسؤلینِ نامسؤل و تنها ماندن مردم و بدون آمادگی با خطرات مواجه شدن است.
امروزه برنامههای مختلفی برای آیندهی عراق مطرح میکنند. از جمله وضعیت عراق در اتحادیه عرب، ارتباط و تعامل با همسایگان و غیره. اما اگر بگذراند مردم عراق در رابطه با مسئله و مشکلاتشان و راهکارهای برون رفت از آنها فکر کرده، تصمیم گرفته و به اجرا درآورند، قطعاً خیلی از مشکلات حل خواهند شد. اما متأسفانه نفوذ و مداخلات روزافزون قدرتهای منطقهای و جهانی در عراق خیلی از مسائل را بصورت گرهی کور درآوردهاند که به راحتی باز نخواهد شد.
کوردستان
اغراق نیست اگر بگوییم کوردستان یکی از قدیمیترین مکانهای شروع و شکل گیری تحولات کیفیتی زندگی انسانها و اجتماعات بوده است. یعنی محل شوق و ذوق انسانها در یافتن اولین بذرهای گندم، پختن نان، ایجاد ارتباطات معنامند آوایی، شکل گیری اولین کلمات و گفتمانها و از همه مهمتر سیر تحول ذهنیتی انسان. آری این یعنی سرچشمه بودن و انس انسان با اولینها. بیتردید قصدم خود بزرگبینی و رویکردی قومگرایانه نیست بلکه مقایسهای دردناک از وضعیت امروزین کوردها با سرچشمهی وجودیشان است. امروزه در سرزمین نان، کوردها بی ناناند و روزانه برای بدست آوردن نان جانشان را فدا میکنند. کوردها که مونسین اصلی ایجاد آواها و شکلگیری زبان هستند امروزه بی زبان نگاه داشته میشوند. آنان که بانیان اولیه سکونت و یکجانشینی هستند، امروزه از سرزمین مادریشان کوچانده میشوند و به تعبیری آوارهترینند. از اینرو وقتی بدانی خاستگاهت کجاست و چگونه از آنجا به این حال و روز افتادهای، موضعگیری و مطالبهگریات فرق خواهد کرد.
به نظرم یکی از دلایل اصلی جنگ مداوم قدرتها و سیستمهای اقتدارگرا با کوردها همین خصیصه و یا مسئلهی سرچشمه بودن و حکایت اولینهاست! چرا که سرچشمه بودن قابلیت زایش و آفرینش را دارد و اولین بودن نیز به مثابهی نقش سلولهای بنیادین در چرخه زندگی، قابلیت تداوم و ایجاد زندگی نوین را خواهد داشت که قبول این قابلیتها برای سیستم اقتدار و قدرت امریست محال.
کوردستان همواره محل رزمِ رزم آوران و میدان زورآزماییِ طرفهای درگیری بوده و هست که یکی از دلایل این مسئله موقعیت جغرافیایی و استراتژیکی آن است. مردمانش هیچوقت جنگطلب نبوده و نیستند اما همواره جنگجویان قابلی بوده و هستند. کوردها همواره ظلم ستیز و عدالتخواه بودهاند که داستان مقاومتهای تاریخیشان گویای این واقعیات است. خوی جنگجویی، ظلم ستیزی، عدالتخواهی و مقاومتگریشان همواره آنها را به عنوان نیروهایی فعال و موثر در میدان مطرح کرده است.
بیگمان نقد و بررسی جدی موضع گیری و عملکرد کوردها در صد سال اخیر خصوصاً قیامهای آنها و نقششان در جنگهای سرنوشت ساز منطقهای و جهانی لازم و ضروریست. کوردها در صد سال اخیر حضوری فعال و موثر در رویدادها داشتهاند. اما متأسفانه بنا به دلایلی ازجمله مشکل رهبریت، عدم انسجام و یکپارچگی سیاسی و سازماندهی، نقص اهداف کلان و پروژهی مشخص، متضرر اصلی رویدادها بوده و نتوانستهاند به درستی از زحمات و دستآوردهایشان محافظت و صیانت کنند. این موضوع در موضعگیری و عملکرد کوردها در جنگهای اول و دوم جهانی بیشتر صدق میکند که دسترنج آنها را دیگران به یغما بردهاند و یا دردناکتر اینکه خودشان دو دستی حاصل زحماتشان را به دیگران تقدیم کردهاند.
رقابت ناسالم، تضاد وتقابل درونی، جهل و کوته نظری، ضعف و عدم تکامل بینش ملی و ترجیح منافع شخصی ،خانوادگی وعشیرهای برمنافع ملی از دلایل اصلی عقبماندگی کوردها بوده و هست. پایاپای رشادتها وقهرمانیهای مثال زدنیشان در طول تاریخ خیانتها ومزدوریهای مکرر نیز وجود دارد. خیانتهایی که ریشهای تاریخی داشته و روز به روز نهادینهتر،منسجمتر و آشکارتر میگردد که متاسفانه بازخواست و مؤاخذه اجتماعی در این رابطه بسیار ضعیف است و دشمنان همواره با استفاده مکرر ازخط خیانت و مزدوری کوردها بیشترین و کشندهترین ضربات را به پیشاهنگان و انقلابهای آنها وارد کردهاند.
کوردها علیرغم مشکلات و مصایب متعدد داخلی و موانع جدی خارجی توانستهاند در منطقه مصدر تحولاتی عظیم شده و با موضعگیری و ایستار بجا نقشی مؤثر و حتی تعیینکنندهای در توازنات و معادلات منطقهای ایفا نمایند. کوردها یکی از منسجمترین و سازمان یافتهترین خلقهای منطقه بوده، دارای بینش سیاسی بوده و برای چاره یابی مشکلات خود و دیگر خلقهای منطقه طرح، پروژه وبرنامهی کارا، مشخص و مدون دارند.
جدیترین مشکل ومانع کردها عدم یکپارچگی، خیانت و مزدوریست و تنها راه پیروزی اتحاد و خشکاندن صددرصد مزدوری و خیانت! که این نیز با حضور میدانی مردم و مشارکت عمومی کسب میگردد. اگر ملتی معیارهای خدمت و خیانتش را مشخص نکند و بر اساس آن معیارها آنها را مورد بازخواست قرار ندهد، هیچگاه رستگار نخواهد شد و این مسئله برای کوردها بطور مضاعف صدق میکند.
در منطقه تحولات عظیمی در حال رخدادن هستند. بطوریکه میتوان گفت شاکلهی منطقه تغییر خواهد کرد بیتردید اگر کوردها متحد نشده و به تمامی خود را برای مواجهه با رخدادهای پیشرو آماده نکنند، یا حذف خواهند شد، یا صد سال آوارگی، بیچارگی و بردگی نصیبشان خواهد گردید.