فواد بریتان
جنگ و بحران در خاورمیانه و کوردستان همچنان عمیقتر شده و از لحاظ نظامی، سیاسی و دیپلماسی وارد مرحلهی نوینی گشته است. مواضع قدرت جهانی و منطقهای تمامی نیروی خود را در مسیر حفظ منافع خویش و توازنات سیاسی بکار گرفتهاند. مورد قابل توجه در این میان جایگاه خلق کورد با پیشاهنگی جنبش آزادیخواهی شان در جنگ جهانی سوم میباشد که نقش اصلی را در نابودی و نبرد علیه ترور به انجام رسانده و در برابر مدرنیتهی سرمایهداری و دولت - ملتهای دسپوتیک منطقهای به دفاع از هویت خلقهای آزادیخواه پرداختند. موضع انقلابی و رویکرد دمکراتیک جنبش آزادیخواهی کورد تمام دسایس و فتنههای عوامفریبانهی نیروهای هژمونگرای جهانی و منطقهای را نقش بر آب کرده است. در برار این امر نیروهای حاکمه برای تداوم حیات خود و عمل به سیاستهای غیردمکراتیک خویش، با انکار و نابودی هویت و اراده آزادیخواهی؛ نیروهای انقلابی را یکبار دیگر در چارچوب یک همپیمانی فراگیر منطقهای مورد هدف حمله قرار دادهاند.
جنگ در خاورمیانه که از چند دهه پیش آغاز گشته بود از اوایل سالهای دههی اول قرن بیستویکم وارد فاز جدیدی شد. جنگهایی که به نام گسترش دموکراسی، حقوق بشر، حفظ منافع و امنیت ملی، حفظ یکپارچگی و تمامیت ارضی و مبارزه با تروریسم انجام شد. اما هدف اصلی و مستمر در پس تمام این اصطلاحات و توجیهات چیزی جز بازنگری و ترمیم طرح نظم استعماری سابق در جامهای نو نبود. ابزاری که جهت نیل به این مهم مورد وفاق تمامی قدرتها واقع شد جنگ طولانی و مستمر اما نامتعادل و نامتقارن بود. در پس بیانیههای ایدئولوژیک و آخرالزمانی آغازگران این جنگها، اهداف اقتصادی ـ نظامی و ژئواستراتژیکی نهفته است که تنها با اضمحلال منابع تمدنی و خلقی خاورمیانه و شوق راستین به آزادی و دموکراسی خلقهای آن میسر میشود.
پروژهی ضدانقلابی نظیر داعش و دیگر نیروهای افراطی در منطقه فراتر از اینکه سقوط و فروپاشی دولتها را در سر داشته باشند عاملی برای از میان برداشتن توان خلقی ــ فرهنگی خاورمیانه بودند. زیرا از مدتها قبل این خلقها بودند که در برابر طرحهای نظم بازمانده از جنگ جهانی اول و دوم مقاومت میکردند و دول دستنشاندهی استعماری غرب و شرق قادر به عملیاتی نمودن پروژههای اربابانشان نبودند. بر خلاف جنگ جهانی دوم که در یک سوی آن جبههی فاشیسم و در دیگر سو جبههی ضد فاشیسم وجود داشت در جنگ جهانی سوم میتوان نمونههای فاشیستی آن را در همه جا مشاهده نمود.
ایران نیز در راستای بیتاثیر نمودن و به حاشیه راندن هر گونه تنوع فرهنگی- سیاسی و اجتماعی یکی از نمایندگان همین دیدگاههای تمامیت خواه و غیر دموکراتیک در منطقه میباشد. رژیم حاکم در ایران نیز با برخورد فاشیستی خود سعی در حاکمیت و نفی تمامی جریانات سیاسی در داخل را داشته و به مانند سابق مجموعهای از سیاستهای طرد و حذفها را مبنای سیاست نادموکراتیک خود قرار دادند. امروزه نیز درست به مانند زمان جنگ هشتساله که فتحالفتوحات در جبهه، راه را بر کودتا و حذف دگراندیشان و مخالفان در داخل میگشود. شهروندزدایی از ملل موجود در جغرافیای سرزمین ایران نظیر کوردها، عربها، بلوچها، ترکمنها و دیگر جماعات دینی و اعتقادی نظیر سنیها، بهاییان، یارسانان، زردشتیها و دراویش راه را جهت برپایی اردوگاهها و گتوهایی بسیار خطرناکتر از آشویتس هیتلری میگشاید. موج گستردهی اعدام، شکنجه، سرکوب و دستگیری از پُلیسیتر شدن حکومت حکایت دارد. وضعیت موجود نشان میدهد که حاکمیت خود را برای جنگی همهجانبه آماده میسازد.
مداخلات نیروهای جهانی که با هدف کسب منافع ژئوپولتیک و اقتصادی و سوقالجیشی صورت گرفته، امروز و با گذشت چند دهه در خاورمیانه راه را بر توسعهطلبیهای منطقهای در مدلهای مختلف توسط دولتهای منطقه و سربرآوردن جریانات ضدخلقی گشود. اکنون و با اشراف به اینکه طرحی برای برون رفت و فائق آمدن بر معضلات به وجود آمده ندارند. در تلاش برای شکلدهی به اتفاقات منطقهای مشابه برجام برای ایجاد یا تحمیل تغییر از بالا هستند تا از این طریق به اهداف اقتصادی نئولیبرال و دستاوردهای نظامی، سیاسی حاصل از این معاهدهها دستیابند.
در دیگر سوی سکوت مجامع و بویژه سازمانهای بینالمللی نسبت به اعمال سرکوبگرانهی جمهوری اسلامی ایران در داخل و تلاش برای ترمیم و استحکام سیطرهي خود بر اساس پیشبرد سیاست مداخلهگرانهي خود در خارج موجب تشدید اعمال خشونت از سوی ایران در داخل خواهد شد. اپراسیونهایی که رژیم ایران در روژههلات بر ضد گریلاهای شرق کوردستان در پیش گرفته، بازداشتهای گسترده در بیشتر شهرها به ویژه شهرهای کوردستان، سرکوب معترضان اهوازی همگی حامل این پیام است که حاکمیت با این حملات میخواهد به مانند گذشته توسط سرکوب و پاک کردن صورت مساله با معضلات و مسائل برخورد نماید. قطعا آنچه مایهی هراس رژیم ایران است نه تزلزل در تمامیت ارضی کشورشان بلکه ناشی از بیداری خلقی است که میان خلقهای ایران شکل گرفته است. حضور و همپیمانی عربها در کنار کوردها – لرها ترکیب انسانی و فرهنگی جدیدی به جغرافیای سیاسی خاورمیانه بخشیده است.
بدون شک در شرایط موجود هر حملهای به خلقهای معترض چه در اهواز و چه در کوردستان و یا در هر کجای ایران، بایستی به مثابه حمله به بیداری خلقی و ارادهی تحقق اشکال نوین حیات سیاسی در کلیت خاورمیانه ارزیابی گردد. به همین علت باید تمامی خلقها و نیروهای دموکراسیخواه در پی راهکارهای نوین مبارزاتی برای مبارزه با ماشین فاشیسم جمهوری اسلامی باشند. همچنین بیش از هر زمان دیگری اتحاد بین نیروهای دمکراسیخواه داخل و خارج برای مقابله با جبههی واحد متشکله از راستهای رادیکال اسلامی و الیگارشیهای نظامی امنیتی الزامیست. اقدامات فاشیستی نه تنها باعث قربانیشدن بسیاری در داخل کشور شده بلکه موج این فاشیسم در خارج از مرزهای ایران نیز قربانیهای بسیاری گرفته است.
شرایط سیاسی در ایران روز به روز وضعیتی حادتر به خویش میگیرد. بدنهی نظام برخلاف ادعای متولیان، روند فسادپذیری را بیشتر نموده است. بیش از چهل سال از عمر آشوبزای نظام جمهوری اسلامی میگذرد. اگرچه ساختار نامسنجمش بر بستر جغرافیایی خاورمیانه پهن گشته، اما توان ایستادن بر پا را نداشته و در تلاش است تا استدلالهای مشروعیتبخش استفاده مینماید. مشروعیتسازیهایی كه زاییدهی روابط سالم و الگوسازی نبوده و به صورت روزانه خریداری شدهاند. در هر سراشیبی سیاسی و اجتماعی به علت نبود ساختار منسجم، خودجوش و اسكلتی كه نگهدارندهی بدنه باشد، احتمال اینكه نظام موجود دچار گسیختگی شود بسیار زیاد است.
امروزه نظام با به گروگان گرفتن قوانین و مقررات، ایجاد تجهیزات و نهادهای دلبخواهانه و فاقد وجاهت و مشروعیت اخلاقی و مردمی، مسكوت گذاشتن مطالبات و حقوق ملتها، به تعطیلی كشاندن فصول مؤید آزادیهای سیاسی و اجتماعی افراد جامعه، عملا جامعه را در اختناق فرو برده و در حال یدككشیدن كالبدی بیروح است كه در نهایت خود در زیر بار آن له خواهد شد. در این شرایط به هیچوجه مردم مسئولیتی اخلاقی و قانونی در تبعیت از انحصار كاربرد خشونت توسط دولت را ندارند. مولد تمامی آلودگیهای سیاسی – اجتماعی موجود در جامعهی ایران فساد خود سیستم است. ضربالمثل معروف «چاقو دستهی خود را نمیبرد» را میتوان برای فساد سیستماتیك در ایران به كار برد. امكان ندارد كه سازوكارهای درونی قدرت به ناظر و حسابرس خود قدرت تبدیل شوند. مردم هم در ایران این موضوع را به خوبی درك كردهاند. آنچه كه در ایران میبینیم قیام در برابر جنایات رژیم است. اخلاق، مدنیت، توسعه، رشد اقتصادی، دموكراسی و حقوق بشر قربانیان شرایط كنونی میباشند. یعنی فساد نظام جنایت واقعی را در برابر این ارزشهای جمعی مرتكب شده است.
در این شرایط شاهد حملات همهجانبه نظام جمهوری اسلامی به جامعه هستیم. حاكمیت غیرقانونی نظام كه همان خشونت عریان است در همه جا اعمال میشود. در واقع نظام، موجهای متلاطم بحران را مشاهده كرده و در حال گریز از بحران است. در بعد داخلی، تمامی توان خود را برای دست پیش گرفتن و پس نیفتادن بسیج نموده است. راه دشوار را برگزیده و شروع به تهاجم به جامعه كرده است. « سركوب، زندان، اعدام، شكنجه، تحقیر و هتكحرمت همه برای پایدار ماندن نظام فاسد روی میدهند». کشتارها، اعدامها و دستگیریهای گسترده خصوصا در كوردستان، احواز و در میان دیگر خلقهای ایران در حال افزایش و اجراست. حكمهایی كه سالهاست به تعویق افتادهاند امروزه شتابان عملی میشود. كشتن روزانهی كولبران در مناطق مرزی دیگر به امری عادی مبدل شده. نظام گزینههای فقرزائی، بیکاری، بسیجسازی، ملیتاریسم، خودفروشی، خودكشی، دزدی و … كه جملگی به صورت دامی برای فرد گسترانیده و فرد در بین گزینههای حیات اشتباه و مرگ یكی را باید برگزیند. حربه نظام جمهوری اسلامی در این مرحله در برخورد با تمامی اقشار جامعه به همین صورت است.
شرایط نظام در ایران فوق بحرانی است. آنچه كه روی میدهد در اصل برآیند فشارهای داخلی و خارجی در این مرحله بوده و نباید آن را تنها به ازدیاد تحریمها ربط داد. فشارهای موجود مردمی بر روی رژیم در داخل، قدرت واقعی و نیروی اساسی تحولخواهی و تغییر هستند. در این مرحله نظام به شدت به دنبال از بین بردن تمامی زمینهها و بسترهای ظهور عاملیت جمعی است؛ درصدد است تا تمامی كسانی كه توان پیشاهنگی و سازماندهی را دارند یا به نوعی كار و فعالیتشان سیاستهای نظام را در هر زمینه و عرصهای كه باشد به زیر سوال میكشاند، از میدان به در کند. خالی نمودن جامعه از نیروی سازمانده برای جلوگیری از همگرائی مطالبات، حربهای برای ایجاد تفرّد در بین افراد جامعه است.
در برابر تمامی این رویدادها، ما به عنوان نیروی پیشاهنگ خلق کورد در روژهلات کوردستان، خواستار ایرانی دمکراتیک و کوردستانی آزاد هستیم. ذهنیت ما مبتنی بر ملت دمکراتیک است، ملت دمکراتیک درستترین راهی است که آشتی و ثبات را در ایران تقویت میکند. مسئله کورد در چارچوب حیات آزاد و دمکراتیک در ایران بارز است. به همین خاطر نیز مبارزه خلقمان در روژهلات کوردستان برای دستیابی به حیاتی آزاد و دمکراتیک برحق و مشروع است. ما خواستار دمکراتیک شدن ایران و دستیابی کورد به یک موقعیت سیاسی مستقل و دمکراتیک هستیم، تنها حل مسالهی کورد در شرق کوردستان با اتحاد دمکراتیک و مبارزهای مشترک مابین تمامی خلقهای ایران میتواند حل شود.
اگر ایران سیاستهای کنونی خود را ادامه دهد، در پایان با فروپاشی روبرو خواهد شد. چون ایران هماکنون با معضلات مهمی هم در داخل و هم در خارج مواجه است. برای چارهیابی این معضلات، باید راهکارهایی سیاسی و اجتماعی درنظر گرفته شود. در صدر این مشکلات نیز مسئله کورد وجود دارد. موزاییک رنگارنگ اتنیسیته و قومیتها، تنها نمیتواند با یک ایدئولوژی مذهبی ارتجاعی چارهیابی شود. ایران ناچار است برای حفظ موجودیت خود به تغییر، تحول و رفرم در نظام سیاسی خود دست بزند.
کوردها میتوانند در این زمینه نقشی اساسی را ایفا نمایند؛ هم در موضوع دامن زدن به بحران ایران و هم در موضوع ایجاد ثبات و سرزمینی دموکراتیک در این کشور. برخورد ایران در سیاست خارجی، در موضوع برخورد این کشور با مسئله کورد مشخص خواهد شد. اگر ایران موضوع را از طرق دمکراتیک چارهیابی نکند، پتانسیل انفجاری اجتماعی ـ سیاسی وجود دارد. این پتانسیل میتواند بهعنوان یک معضل برای ایران رخ بنمایاند.
در دیگر سو بایستی به رابطه طولانی و پیچیده ترکیه با کشور ایران اشاره کرد. سیاستی که همواره بستر یک مانور دیپلماتیک بوده است. این دو قدرت بزرگ و قابل اعتنا در منطقه، برای قرنها است که رقیب یکدیگراند. مشخصه اصلی روابط ایران و ترکیه به لحاظ تاریخی، رقابت تنگاتنگ و در عین حال همکاری نزدیک بوده است. ترکیه هر روز بیش از پیش خود را قدرتی در منطقه میبیند که آرمانهای جهانی در سر دارد و هرچند دیگر عضوی کاملا موافق با کشورهای غربی و یا عربی نیست، اما به کشوری، جاهطلب، سلطهگر و دیکتاتور مبدل شده است.
دولتهای فاشیست، اشغالگر و نابودگر برنامه درهم شکستن مقاومت جنبش آزادیخواهی خلق کورد را به عنوان هدف تغییرناپذیر خویش قرار دادهاند، این کار را بلا سبب انجام نمیدهند. زیرا جنبش جنبش خلق کورد، رفته رفته در خاورمیانه گسترش یافته، به نیرویی بنیادین تبدیل گشته و برای خلقها به نیرویی پیشاهنگ و رهبر مبدل شده است. همراه و همگام با خواستهای آزادیخواهانه خلق کورد؛ امید دستیابی به آرمانهای آزادیخواهی رفته رفته افزایش یافته است. به این معنا که حیات غیر آزادانه را بر خود حرام نمود و صراحتا اعلام نمود که در صورتیکه حیاتی نا آزاد وجود داشته باشد، نمیتوان این زندگی را معنا بخشیده و آن را زندگی نام نهاد. دولت ترکیه علیه کوردها سیاست خود را بر مبنای انکار، پاکسازی و قتلعام قرار داده است. کوردها همچنان پیگیر آزادی خود هستند و این پیگیری رفته رفته نیز افزایش مییابد. به همین دلیل برنامه درهم شکستن را مد نظر خود قرار دادهاند.
آرمان آزادیخواهی خلق کورد امروزه وارد مرحله جدیدی شده است. دولت ترک به کمک حزب دموکرات کوردستان عراق علیه آرمان برحق مبارزه آزادی کوردستان، علیه کیان سیاسی خلق کورد دست به حملهای سراسری، دامنهدار و گسترده دست زده است. هدف، قتلعام خلق آزادیخواه و جامعه کوردی است. تلاش میشود که موقعیت خلق کورد در باشور کوردستان و روژآوای کوردستان، دستاوردهای خلقمان در باشور کوردستان را در همه جا از میان بردارند. تلاش میکنند اجازه ندهند که خلق کورد هویت آزاد خود را داشته باشد. همین مسئله هست که نشان میدهد، ما با وضعیت جدیدی روبرو هستیم. به همین خاطر است که عدم چارەیابی بحران کوردها نتایج وخیمی را برای کل منطقه دربر خواهد داشت و تا زمانی که راهکار صحیحی برای مسئله کورد اتخاذ نشود بحران خاورمیانه نیزبه قوت خود باقی خواهد ماند.
در حال حاضر وضعیت هر کدام از بخشهای کوردستان تنها به آن بخش محدود نخواهد گشت. مباررزهی آزادیخواهی خلق کورد نه تنها مبارزه در شمال کوردستان، بلکه به مبارزه در جنوب، روژآوا و شرق کوردستان وابسته است. سرنوشت کوردها بهم گرە خورده است. به همین دلیل هم کوردها با ایستاری متحد بایستی به مبارزه روی آورند. لازم است بدانیم که وضعیت جنوب در روژآوا تعیین خواهد شد و وضعیت روژآوا هم در جنوب کوردستان تعیین میشود. مبارزهی آزادیخواهی کوردستان در شمال میهن دارای اهمیت است. همچون بزرگترین بخش کوردستان بر همهی بخشها تأثیری شگرف دارد. زمانی که دشمنی [دولت] ترکیه با کوردها و پیشاهنگی ترکیه در قتلعام کوردها را مد نظر قرار دهیم، خواهیم دید که پیروزی مبارزه در شمال کوردستان پیروزی همهی کوردها خواهد بود.
ترکیه از چارەیابی مسئلهی کورد سر باز میزند، ایران هم از چارهیابی مسئله کورد طفره میرود. سوریه هم با حمایت برخی نیروهای بینالمللی از چارەیابی مسئله کوردها سر باز میزند. سوریه در شرف نابودی است. اما باز هم چارهیابی مسئله کوردها را نمیپذیرد. زیرا نیروهای بینالمللی پیشنهادی را برای چارهیابی مطرح نمیکنند و دولتهای منطقهای هم حاضر به پذیرش نقش کوردها نیستند. کوردها خود مسائل خویش را چارهیابی میکنند. جایگزینی بجز چارهیابی مسئله از سوی خود کوردها وجود ندارد. کسی در حق کوردها لطفی نکرده است و این کوردها هستند که با مبارزهی خود به موضوع روز جهان مبدل شدهاند.
در چنین حالتی به این نتیجه میرسیم که هیچ کدام از نیروهای بینالمللی یا منطقهای در رابطه با خاورمیانه برنامهای برای چارهیابی مسئله کورد ندارند. آنچه لازم است در این مرحله صورت گیرد انسجام نیروهای کوردستانی و خلق کورد است. در چنین وضعیتی و با اتخاذ سیاستی عاقلانه کوردها در چهاربخش کوردستان میتوانند موقعیت شایستهای را فراهم نمایند و در چارهیابی ابتکار عمل را بدست گیرند. در غیراینصورت انتظار چارهیابی مسئله کورد از سوی نیروهای بینالمللی و منطقهای دور از واقعیت خواهد بود.
کوردها نباید به نیروهای بینالمللی و منطقهای اعتماد کنند و یا چشمبراه اقدامات آنان باشند. کوردها برای اتحاد هر چهاربخش کوردستان بایستی منسجم گشته و در تمام کوردستان راهکارهای چارهیابی را ارائه نمایند و تنها بدین شکل میتوانند موقعیت شایستهای را برای خود فراهم کنند.
بدون شک ساختارهاي سياسي در خاورميانه در حال تغييرند و اين تغيير دير يا زود به ايران نيز خواهد رسيد. در شرايطي که نیروهایی جهت تحریف اراده و هويت خلقها با پوستين دروغين دموکراسي و آزادي ليبرال در کمينِ فرصتطلبي نشستهاند، ساختار سياسي حاکم بر ايران ميتواند بدون کمترين هزينه اما به شرط احترام به هويت ذاتي، سياسي و فرهنگي خلقهاي ايران از دورهي بحراني کنوني گذار نموده و به آلترناتيو قدرتمند دموکراسي نه تنها در ايران بلکه در تمامي خاورميانه مبدل شود. جنبش آزاديخواهي خلق کورد در شرق کوردستان بهمنزلهي يکي از سازماندهيشدهترين جنبشهاي خاورميانه جهت اين مهم ميتواند يار و ياور خلقهاي منطقه و به ویژه خلق ايران باشد. کوردها در مبارزات سالهای اخیر به پیشاهنگی جنبش آپویی اثبات نمودهاند که نه در جبههي مدرنيسم و ليبراليسم و مزدوران آن جاي ميگيرند و نه حامي دولتهاي محافظهکاري هستند که هويت آنها را انکار ميکند. جبههي کوردها مشخص است: دموکراسي راديکال خلقها.