شاهد بازساخت یا بازساماندهی نهادهای بینالمللی توسط دولت جدید آمریکا در همکاری با دول اروپایی هستیم. این امر را میتوان نوعی بازگشت به نهادینگی سیاسی در سطح جهانی دانست. این شرایط در عین حال نوعی تلاش برای بازگشت و التزام به تعهدات بینالمللی است. شتابزدگی و کوبندگی سیاسی و نظامی قبلی تا حدی فروکش کرده و شاهد نوعی از طمانینه در برخوردها هستیم. این نوع از رفتار سیاسی به هیچ وجه ارتباطی با رواداری و مدارای سیاسی جریانهای مخالف ندارد. تلاش قدرتهای جهانی در چهار ساله گذشته و روش رقابتی به کار گرفته شده برای از میدان بهدرکردن رقبا در عرصههای اقتصادی و سیاسی ناکارآمد بوده و احتیاج به تغییر روش در اجرای استراتژی و تاکتیکها به وضوح مشاهد میشود. این تغییرات بهطور حتم باید در یک پروسهی نهادی و با اتکاء به خردجمعی صورت گیرد. بنابراین رواداری بدون مراوده و چندجانبهگرایی صورتی قابل لمس نخواهد داشت. میزان هدفمندی و اثرگذاری تصمیمات اتخاذی توسط نیروهای همسو در حالت غیرنهادی به تمامی کاهش مییابد و بیشتر اتلاف انرژی را به دنبال خواهد داشت. از همه مهمتر اینکه شرایط به شدت سیال و نامستقر امکان و فرصت را برای نیروهای عوامفریب و موجسوار فراهم میآورد. همچنان که در گذشته شاهد آن بودهایم. شرایط نامستقر برآورندهی حس ناجیطلبی و موعودگرایی بوده و شرایط محیطی مناسبی برای رشد احساسات نژادپرستانه و ملیگرایی فراهم میآورد. احساس لمس خطر را به حداکثر رسانده و به این شیوه تودههای هراسان را به هم میچسبانند. حرکت روبه شرق ناتو دوباره شروع شده و این امر در راستای فشار بیشتر به روسیه صورت میگیرد. همچنین تلاش برای تغییر حاکمیت در برخی از کشورها از راه جریانهای لیبرال خصوصا در مناطق همجوار چین ادامه دارد. هراس غرب از نفوذ روسیه و چین قابل مشاهده بوده و همین امر اروپا و آمریکا را به همدیگر نزدیکتر نموده است. نمیتوان انکار کرد که در ورای جنگ لفظی میان رهبران سیاسی کشورهای مورد اشاره تلاشهایی پنهانی نهفته است. رشد سریع چین از لحاظ نظامی و حضور قویتر این کشور در آبهای جنوبیاش شرایط را برای حضور کشورهای غربی دشوار نموده است. برای همین لزوم فعالسازی نهادهای بینالمللی در این شرایط برای برونرفت از بحرانها خودنمایی میکند.
نقطهی بازگشت به این سیاست را باید در مسائل هستهای و برخورد آژانس بینالمللی انرژی اتمی مشاهده کرد. شروع دور جدید اقدامات این نهاد بینالمللی در رابطه با نظام سلطهی حکومت ایران نشان از هدفمند نمودن سیاستهای بینالمللی در قبال ایران دارد. سیاستهای قبلی در مورد ایران از حالت چماق و هویج خارج شده و به سوی چماقشدگی کامل پیشمیرفت. در این شرایط نظام سلطهی ایران هم بیشتر به چنگ و دندان نشان دادن میپرداخت و سپرهای دفاعی جدیدی را به جای سپهرهای جدید رو مینمود. به جای اینکه دیپلماتها حامل پیغامهای طرفین باشند، این پیکانهای جنگی بودند که پیغامها را میرساندند. در حال حاضر هم این وضعیت تا حدودی تداوم دارد و طرفین همچنان به سبکسنگین کردن هم میپردازند. هر چند مدام از این نکته بحث به میان آمده که تغییرات سیاسی داخلی و انتخابات ریاستجمهوری همدیگر را مهم تلقی نمینمایند. اما چیدمان نیروها و زمینهسازیها در ایران، خلاف این ادعا را نشان میدهد. با از دست رفتن مشروعیت و زوال حاکمیتی در تمامی ابعاد، شاهد اضطراب شدید در عملکرد و تصمیمگیرهای رژیم هستیم. نظام در تلاش بود تا با کاهش تعهدات اتمی خود و شروع یک دوره از حملات پراکنده در خاورمیانه شرایط را برای مذاکرات احتمالی آماده نماید. تهران به خوبی به این مسئله پیبرده بود که با وضعیت موجود و شرایط در خودفروبستهای که در آن قرار دارد، امکان ارائهی پیششرط را نخواهد داشت. برای همین سعی نمود نقطهی بازگشت احتمالی یا مکان مذاکره در سیر تحولات را در جایی قرار دهد که با شرایط دوران برجام تفاوتهایی اساسی داشته باشد. شروع مذاکره از پشت همان گیتهای قبلی برای نظام به معنای از دست دادن و بر باد رفتن برجام حداقلی میبود. لاجرم بهترین دفاع را در همان حمله دیده و به یک سری عملکردهای تهاجمی در خارج و از طریق نیروهای نیابتی دست زده و در داخل هم نسبت به بازگشایی مرکز اتمی و افزایش غنیسازی روی آورد. هدف تامین شرایطی بود که در آن بتواند از ارائهی پیششرط صحبت به میان بیاورد. نباید بازگشت آمریکا رابه تعهدات بینالمللی را به بازگشت به برجام تسری داد. نیروهای نظام جهانی نسبت به هم متعهدترند تا نسبت به ایران و نظام استعمارگر ایران هم این موضوع را به خوبی میداند. آنچه که به عنوان تبعیت گام به گام از آن صحبت به میان میآید، در اصل شامل یک سری توافقات زنجیرهای است که در نهایت به یک توافق کلی باید ختم شود. یعنی یک پروسهی گفتگو، توافق و راستیآزمایی توامان که هر مرحله به عنوان شالوده و پی مرحلهی بعدی در نظر گرفته میشود. این وضعیتی خواهد بود که امکان توافق جزءبهجزء را برای طرفین فراهم میآورد. هر چند ایران بر شرط رفع کلیهی تحریمها اصرار دارد اما تعیین این امر به عنوان پیششرط برای وضعیتی که ایران در آن قرار دارد، دشوار مینماید. اصولا هدف از توافق برجام برچیدن تمامی تحریمهای صورت گرفته در ایران بود. برای همین برداشتن تمامی تحریمها به معنای اجرای برجام منقضی است. در آن صورت تلاش برای جوش دادن معاملهای دیگر هیچ معنایی برای غرب نخواهد داشت.
هماکنون نظام خود را برای برگزاری سیزدههمین دورهی انتخابات ریاستجمهوری آماده مینماید. تمامی تلاش نظام بر این است که به هر کسی بقبولاند نه امکان انقلاب وجود دارد و نه امکان رفرم و اصلاحات. یعنی اینکه نظام از این قابلیت فکری و اندیشهای برخوردار است که خود میتواند تمامی مشکلات را چارهیابی نماید و هیچگونه خللی در تفکر و عقلانیت نظام وجود ندارد. این نگرش خدایگونه به خود، مشکل اساسی است. معضل اصلی را به عنوان نقطهی قوت و تکیهگاه دیدن فاجعه است. البته باید یک تفاوت کلی را در توان اندیشگی موجود در کلیت ایران و در نظام قائل شد. بر این باوریم که توان خوداندیشی و خودارتقایی در نظام وجود ندارد و تنها به بازتکثیر داشتههای قبلی میپردازد. اما در میان خلقها و ملیتهای ایران این قدرت و توان برای ایجاد انقلاب در سطوح ذهنیتی و اجتماعی موجود است. کنار زدن، حذف، انکار و سرکوب به معنای قرار گرفتن در موقعیت مخاطب نیست. با این شرایط تنها در جایگاه دشمن مردم و خلقها میتوان بود. همان کاری که نظام در حال انجام موفقیتآمیز آن است. در چنین شرایطی نظام به هر دری میزند که بتواند مردم را به پای صندوقهای رای بکشاند. از نامزد شدن نیروهای نظامی مانند سرداران سپاه تا عناصر امنیتی و نیروهای ارزشی گرفته تا دست به دامان افراد و گروههای ذینفوذ شدن. فعلا نظام در حال گرفتن نبض جامعه است و واکنشسنجی را در اولویت قرار داده تا از این راه به مهندسی انتخابات آینده بپردازد. هرگز این انتخابات را به صورت یک سویه و کاملا به نفع نظام نمیدانیم. اگرچه نظام از هماکنون در تلاش است که نتیجهی انتخابات را به صورت قطعی و به نفع اصولگرایی اعلام نماید. اما این امر ترویج قدرگرایی و تشویق به تسلیمیت است. اینکه نظام به همه بگوید که ما تعیین خواهیم کرد که سمتوسوی آینده چگونه خواهد بود توهمی بسیار بزرگ است. حتی اگر نیروهای اصولگرا هم در این انتخابات پیروز شوند یک شکست حتمی است. انتخاب فردی اصولگرا یعنی ادامهی بیکفایتی، ناکارآمدی، فساد سیستماتیک و فروپاشی نهادی که انتخاب ناخدایی جدید برای کشتیای در حال غرق شدن را میماند.
دولت روحانی به پایان کار خود نزدیک میشود اما جریان نئولیبرال یا همان تاچریستهای اسلامی به آسانی دستبردار نخواهند بود. معتقدیم که نظام نئولیبرال در شرایط بحران و با ایجاد تنش و شوک به پیادهسازی برنامههای خود میپردازد. اگر دقت شود بهترین شرایط بحرانی و آشوبناک را نظام جهانی و خود نظام ایران با سیاستهای ناکارآمد و غیرکارشناسی شدهاش برای این پدیدهی شوم فراهم آورد. به یاد میآوریم سخن متکبرانه روحانی را که گفت« قیمتها را چنان افزایش دادیم که کسی متوجه نشد.». البته همه متوجه شدند و همهی ناراضیان دستگیر و روانهی زندان شدند. دولت روحانی با ایجاد یک فضای « عدم استقرار کامل» و افزایش از جاکندگیها توان برنامهریزی و تصمیمگیری را از جامعه سلب نمود و به راحتی در این شرایط به پیاده نمودن برنامههای نئولیبرالیستیاش اقدام کرد. این سیاستها تا حدی در ایران به اجرا درآمدهاند اما به طور کامل نهایی نشده برخی از فعالیتهای و برنامهها برای اجرا شدن احتیاج به مکملهای وارداتی و تصویب برخی از قوانین اصلاحی مانند FATF دارد. منظور ما از بیان این مختصر این بود که بگوییم، این جریان به حضور دوبارهی خود امیدوار است و تنها نیرویی است که از سوی غرب از حمایت نسبی برخوردار است. برای همین امکان رقابت آنها در انتخابات آینده با نیروهای اصولگرا وجود دارد. اما حریف اصلی آنها در رقابتهای اقتصادی قرارگاههای (هلدینگهای و کارتلهای) سپاه پاسداران هستند که به راحتی از میدان به در نمیشوند. نیروهای غوطهور در فساد و پولشویی سپاه شاید که ریاستجمهوری را از دست بدهند یا در بهترین حالت حاضر به واگذاری آن باشند، اما امکان اینکه از منافع اقتصادی دست بکشند دور از ذهن مینماید.
خامنهای هدف از انتخابات را رویکار آمدن یک دولت مقتدر عنوان کردند و از مردم خواستند به خاطر ایران به پای صندوقهای رای بیایند. چقدر این سخن به گوش آشنا میآید. زیرا همان سخنانی است که در دورهی یازدهم هم به زبان آورده بود و بعد از انتخابات هم در کمال وقاحت گفت که هرکس که در انتخابات شرکت کرده به نظام جمهوری اسلامی رای داده است. این کلبیمسلکی و تزویر شخص اول نظام عمقی بودن فساد و تباهی را نشان میدهد. تکرار این سخنان از سوی ایشان به نوعی تحمیق جامعه و هیچانگاشتن مردم است. توهینی بس عظیم به شعور سیاسی خلقهای ایران میباشد. هر دو جریان گفته شده که در انتخابات آینده شرکت خواهند داشت به شدت مرکزگرا و نادموکراتیک هستند و چیزی برای ارائه به خلقهای ایران ندارند. همین امر جای بسی نگرانی است. در ضمن باید یادآور شویم که نظام خود را برای هرگونه مواجههی احتمالی در شرایط انتخابات آماده مینماید. استناد ما به سخنان فرمانده نیروی زمینی ارتش ایران است. او در سخنانی ابراز داشته که آماده شرکت در مواجهات خیابانی و آشوبهای احتمالی است و برای این منظور از نیروهای زبده و آموزش دیده برخوردار است. این سخنان هم مصرف داخلی دارد و هم خارجی. از لحاظ داخلی پیامش به مردم است که برای سرکوب در کنار سایر نیروهای ارزشی قرار میگیرد و نباید به چشم یک نیروی مردمی و طرفدار ملت به آن نگریست. پیام دیگر فرماندهی نیروی زمینی ارتش حاوی این مضمون است که کسی به فکر کودتا نظامی در ایران نباشد. موضوع دیگری که باید به آن اشارهای داشته باشیم، پیام خاتمی در این شرایط بحرانی کشور و نظام است. ایشان که تا دیروز ممنوعالتصویر بودند، به یکباره وارد فضای سیاسی میشوند و بیاناتی اندرزوار ارائه مینمایند. این «حدیث به لقمان گفتن» در این اندک زمان مانده به انتخابات چه معنایی میتواند داشته باشد؟ آنچه که ایشان به زبان آوردند را از دوست و دشمن همه میدانند. خصوصا دوستان اصولگرایشان. همانطور که در سطور پیشین گفته شد نظام دست به دامان هر کسی میشود تا مردم را متقاعد نماید تا در انتخابات شرکت نمایند.
سال ۱۴۰۰ شروع شد و بحرانهای نظام بیشازپیش شکوفا میشوند. کمبود بارندگی و بحران آب در سال جدید به بحرانهای اقتصادی و سیاسی اضافه خواهد شد. مردم در شرق کردستان و ایران به گرمی از نوروز استقبال نمودند. علیرغم تمام موانع ایجادی و بازداشتها و بگیروببندها، مردم همچنان از این فضای و شرایط برای ابراز هویت، خواست و مطالبات خود سود جستند. میتوان میزان دلهره و هراس نظام را از حضور مردم و در کنار هم بودنشان در همین نوروز دید. نظامی که تحمل شادی و سرزندگی جامعه را نداشته باشد چگونه میتواند دم از دموکراسی و آزادی بزند. بدون شک استقبال مردم در شرق کردستان از نوروز شایستهی تقدیر و احترام و تشکر است و بر این باوریم که این روحیه و توان را میشود دستمایهی مبارزات آینده برای نابودی تزویر و دورغ و کلبیمسلکی قرار داد.
مجلس حزب حیات آزاد کردستان