آریو برزن
« نقل است كه ناصرالدينشاه در يك از سفرهايش كه به ديدار از انگلستان اختصاص داشت، در هنگام بازديد يك زندان از ميزبانان خود میخواهد نحوهی اجرای حكم اعدام را در آن بِلاد برايش به اجرا درآورند تا او چگونگی آن و تفاوتش را با آنچه كه در ايران صورت میگيرد، ببيند. ميزبانان با اين عذر كه شخصی محكوم به اعدام را در حال حاضر در زندان ندارند، میخواهند از اين كار سرباز زده و به نوعی سَروتَه قضيه را همبياورند. اما والاحضرت مجاب نشده و همچنان مشتاق است كه ميزبان را به اين امر وادارد. برای همين بعد از كمی مشورت با همراهانی كه در ركابش بودند، پَس گردن پسركی را از ميان خَدَم گرفته و به ميزبان میگويد: بفرماييد اين هم مجرم، زحمت اعدامش هم با شما! ميزبانان انگليسی از اين امر متعجب شده و میخواهند كه شاه را از اين امر بازدارند. اما شاه با اين حجت كه مالك جان و مال و هست و نيست مردمش است و هر كاری كه بخواهد میتواند با آنها انجام دهد به آنها پاسخ میدهد. در نهايت پسرك بيچاره كه در حال لابه و زاری و التماس بود با وساطت آنها از مرگ رهايی میيابد.»
اين يك مورد ثبت شده از هزاران موردی است كه در تاريخ استبداد شرقی ايران اتفاق افتاده و به دست ما رسيده است. وقتی كه نظام استبدادی مشروعيت خود را از مردم نمیگيرد چه مسئوليتی در قبال مردم میتواند داشته باشد؟ اصلا آيا جايز است كه از كلمهی مردم در يك نظام استبدادی استفاده كرد؟ در اين شكل از نظام حكومتی، رابطه به صورت حاكمـ محكوم يا اربابـ رعيت برساخته شده است. رعيتی كه هيچ وظيفهای به جز جانفشانی و حفظ موجوديت و حيات حاكم مستبد نداشته و ندارد. زيرا تنها در صورت وجود حاكم است كه او هم موجوديت میيابد. يك سپر بلا تنها در دستان فردی كه به وسيلهی آن از خود دفاع میكند، معنا میيابد. سعدی آن را در قالب گفتهای به اين مضمون بيان داشته،” بر رعيت ضعيف رحم كن تا از دشمن قوی در امان باشی”. بر اين مبنا، رعيت يك ابزار است، فاقد روح، انديشه و عاطفه و میتوان نحوهی كاربرد آن را تعيين نمود. ريشهدار بودن اين نوع نظام حكومتی و تاثيرات آن بر شخصيت انسان ايرانی و شرقی باعث به وجود آمدن برخی از مشكلات و معضلات شخصيتی شده كه تاكنون هم گريبان جامعه را گرفته و از آن رهايی نداريم. نوعی از تربيت ديرپای ناخواسته كه بر تمام شئونات زيستی ما اثرگذار بوده و برای خلاصی از آنها بايد تلاش فراوانی به خرج داد. اين نظام استبدادی و خوی رعيتصفتی منتج از آن در ميان مردم (آن را به تمام جامعه تعميم نخواهم داد) باعث پديدآمدن خصوصياتی از قبيل، تملق و تلّون، فرصتطلبی، خودمداری، درونگرايی، قدرگرايی، عدم عامليت و خلاقيت، دروغگويی، ريا، عافيتطلبی، تابعيت، رودربايستی و تعارفی بودن، احساسی و عاطفی رفتار كردن و تسليميت و رضا شده است. برشمردن اين موارد سياهنمايی و يا ارائهی يك تابلوی زشت از جامعه نيست، بلكه مواردی است كه بايد با آنها مبارزه صورت گيرد. اينها مسائلی دستوپاگيرند كه هر كدام میتواند از رشد و بالندگی جامعه و توسعهی اجتماعی، فرهنگی و سياسی آن جلوگيری نمايد. استبداد شرقی كه هستهی اصلی نظام خسروانی را تشكيل میدهد و در انديشهی اسلام سياسی به صورتی بسيار دردندهخوتر بازتوليد شده، هنوز هم دارد قربانی میگيرد. شايد سوال شود كه چگونه بازتوليد شده؟ بحث از يك نظام تربيتی اعمال شده بر جامعه است كه در درازمدت توانسته رابطهی اربابـ رعيتی را حفظ نموده و به بازتوليد استبداد شرقی ادامه دهد.
اشخاص بسياری در تاريخ ايران و خاورميانه از طريق حكمتنامه، شريعتنامه و سياستنامه و اندرزنامه سعی كردند كه اين انديشه را به روز كرده و نسبت به تجديد ساختار آن اقدام نمايند. برخی آگاهانه و برخی ديگر با نيتی خيرانديشانه. يكي از اين افراد كه عليرغم جنبههای نيكوی انديشهاش و تاثير فراوانی كه بر ذهن و روحيات فرد ايرانی گذاشته و در كنار آن به بازتوليد رابطهی اربابـ رعيتی هم كمك نموده، سعدی شيرازی است. به قول مرحوم دكتر شايگان “اخلاق عملی سعدی سعی مینمايد كه زوايای خشن روح انسانی را بتراشد و زمختیهای او را صيقل دهد، ظرافت و لطافت به او ببخشد تا آن را با شرايط جامعهای هماهنگ سازد كه به هيچ تغيير تن در نمیدهد. از هر گونه جبر تاريخی عاری است و نظامش مبتنی بر قضا و قدر است.” البته دكتر شايگان بايد به جای جامعه میگفتند كه او را با شرايط حكومتی هماهنگ سازد كه از تحول اجتماعی جلوگيری مینمايد و به اين صورت درستتر است. زيرا سعدی میخواهد كه فرد به صورتی صيقل بخورد كه كمترين اصطكاك را با نظام حاكم داشته باشد. زيرا هيچ مكانيزم دفاعی و سلاحی جهت هماوردی با نظام استبدادی در اختيار او نيست و در مقابل قدرت راه گريز ندارد. سعدی فردی را تربيت مینمايد كه در سطح اجتماعی شكننده و تابع حوادث و قدرتهای حاكم است. تربيتی كه به فرد كمك مینمايد كه علیرغم تمامی خودكامگیها، ظلم و ستمها توان ادامهی زندگی را داشته باشد و كمتر رنج ببرد و آن دنيايش را هم داشته باشد. چون نبايد در برابر حاكم اسلامی قيام نمود و به قول استبداد شرقی گردنكشی كرد. البته سعدی امروزیتر از آن است كه فكر میكنيم. گلستان و بوستان در شرق كردستان و ايران سالها جزو مواد و دروس دينی حوزه و شيوهی آموزش به يادگار مانده از نظاميهی بغداد بوده و تدريس میشده است. انتقال فكر از طريق مراكز علوم دينی و ملايان كه متوليان نخستن نظامهای آموزشی و تربيتی بودند، صورت گرفته است. اهداف اين نظام تربيتی را میتوان به اين صورت برشمرد؛ كنار آمدن با قدرت حاكم تا آنجا كه ميسر است، چه ديانتی و چه حكومتی، انتخاب خلقيات توام با اعتدال، چشمپوشی و حوالهكردن و ميانهروی، اهلی شدن و خاموشیگزينی، سازش و تطبيق با نظام منجمد و انعطافناپذير. زيرا جان و مال، همه در يد اختيار شخص حاكم است و فرد چيزی از خود ندارد. اين دعوت به انفعال و ترويج يك نوع تصوف و عرفان منفی در ميان جامعه روح عامليت را از ميان برده و مفعوليت سياسی را جايگزين آن مینمايد. فرد خود را دخيل و تاثيرگذار در آينده سياسی و برساخت نظام مديريتی جامعه نمیداند و تفكر عِلّی به شدت ضربه میخورد. البته اين مورد دقيقا همان خواست و ميل نظام قدرت است. اينها را بيان نمودم كه به حجم نظامی برسيم كه حكم اعدام را اجرا مینمايد.
نظام اسبتداد شرقی كه بعد از مشروطه توانست خود را مدرن سازد، بعد از انقلاب سال 57 در نظام حكومت اسلامی برآمده از گفتمان اسلام سياسی، دين و دولت را بعد از يك دورهی گسست (پايان صفويه) دوباره ادغام كرد. هم اكنون لوياتانی شده كه با ترويج فرهنگ ترس میخواهند بر فضای ذهنی جامعه حاكم شده و هر گونه مخالفت و اعتراض را در نطفه خفه نمايند. برترين حربهی آن نيز همان اعدام و شكنجه و زندان است. بر اساس ديدگاه اسلام سياسی، اين شيوه از حكمرانی به خاطر برخوداری از قانون شرع و اتكای به وَحی، بهترين و كاملترين نوع حكومت در تمام دنيا بوده و بر انواع ديگر ارجحيت دارد. نظامی متعالیتر و مترقیتر از آن نبوده و نخواهد آمد. يعنی در مقابل آن انتقاد و اشكال وارد نيست و تنها تبعيت، تسليميت، سكوت و التزام عملی است و اگر هم زبانی گشوده شود لاجرم بايد به مدح باز گردد. سرتاپای اين حكومت خيرعام است و هر كسی كه نسبت به رد و آسيب آن اقدام كند به منافع عمومی و خيرعام لطمه وارد كرده و در اينجاست كه مدعیالعموم وارد شده و حقالناس را از حلقوم خاطی بيرون میكشد. حكومت اسلامی برآمده از گفتمان اسلام سياسی، نمايندهی راس مشروعيتی است كه وظيفهی جانشينی به او محول شده و او صاحب جان و مال و همه چيز مردمان تحت سلطهی حكومت اسلامی است. حاكم مجری برنامهای مدون و كامل بوده و چيزی به آن نمیافزايد و مجری مشيّت الهی بوده و تنها ادای وظيفه و تكليف مینمايد. مخالفت با او همان مخالفت با مرجع مشروعيت است و احكام مشهور محاربه با خدا، مفسدفیالارض، بَغی، ارتداد و الحاد را در پی دارد. در اين نظام حكومتی يك نوع زندگی و يك نوع معنا اجازهی ظهور میيابد و به هر گونه تفكر و انديشه و تعريف جداگانه نگاهی همارز داشته و به صورت تهديد و ارتداد به آنها مینگرد. در نتيجه بايد نابود و حذف شوند. همچنان كه اشاره شد برنامهی حكومت اسلامی كامل و بدون نقص و منطبق بر هر زمان و مكانی تصور میشود و اجازهی ظهور به هيچ گفتمان ديگری را نمیدهد. حتی اگر آن گفتمان، تفسيری متفاوت از اسلام باشد. كاملا هژمونگرا بوده و حتی نيازی به بازتوليد تئوريك خويش نيز نمیبيند. قاعدتا هر نظام هژمونگرايی در شرايط بیقراری و ازجاكندگی برای اعادهی هژمونی و گذار از بحران به چند شيوه عمل مینمايد. يا به بازتوليد تئوريك و توليد معنا و انديشه میپردازد و از قدرت اقناع استفاده میكند. يا اينكه از نيروی سركوب و حذف و طرد سود جسته و اقدام به برقراری هژمونی خويش مینمايد. در غير اين صورت مجبور است جای خود را به گفتمان جديدی بدهد. نظام جمهوری اسلامی همواره از نيروی سركوب و طرد استفاده كرده است چون توان اقناع و معناآفرينی را از كف داده است. بايد توجه داشت كه هر نظام هژمونگرا در وهلهی نخست به برساخت ديگری میپردازد تا در مواقع بیقراری و ازجاكندگی به راحتی نيروهای بیقرار را به درون دايرهی ديگری رانده و تحت عنوان يك مخالفت تهديدآميز، فتنه، خسوخاشاك، تروريست و… آنها را از ميان بردارد. تمام تاريخ چهل سالهی نظام ایران به اين صورت گذشته است. يعنی در نفی، طرد و حذفِ سوژههای تاريخیِ كارگزارِ تحولات اجتماعی و ابژهگردانی جامعهی ايران. از تمامی حربههای زور و فشار برای اتصال دوبارهی ازجاكندگیها و استقرار بیقراریها استفاده كرده و چون معنای زندگی و حيات را از تفاوتها تهی نموده، تنها و تنها پيامآورِ مرگ بوده است. نظام در پی آن است كه با كشتن خصلت متكثر جامعه از پاره شدن زنجيرهی همارزی موجود در انديشه و نظرياتش جلوگيری كند. يك نظام كاملا ضداجتماعی و ناهمساز با تفاوتمندیهاست. برای همين است كه به اعدام و قتل روی میآورد. قادر به معناآفرينی نيست، پس به كشتن معناهای جديد اقدام میكند. اعدام امری است كه از روی استيصال صورت میگيرد. بدون تفاوتمندی، انديشه و معنايی جداگونه از زندگی، دموكراسی و آزادی هيچ معنا و مفهومی نخواهد داشت.
هدف از ارائهی اين مباحث تلاشی بود برای درك بهتر و وسيعتر از كارزاری كه از مورخ 26 شهريور امسال مصادف با 16/9/2020 با شعار ” آری به دموكراسی، نه به اعدام” توسط پژاك، كودار و كژار در ايران و شرق كردستان، همسو با جنبش آپويی در سایر بخشهای كردستان و اروپا آغاز گرديد. كارزاری جهت دعوت از كسانی كه به معنای زندگی پايبندند و زندگی آزاد را باور دارند. برای آنهايی كه از مصادرهی حيات و آيندهشان به دست نيروهای فاشيست و ديكتاتور به ستوه آمدهاند. حاضرند در ميدان مبارزهای راديكال برای برساخت حقيقت اجتماعیشان آماده شوند. برای رهايی تمامی دربندان و زندانيان و محكومين به حكم وقيحانهی اعدام تلاش كنند. بخشی از شعار اين كارزار آری به دموكراسی است. دموكراسی، ريشه در تكثر اجتماعی دارد و تكثر در ذات انديشه نهفته است. به نوعی دعوت به انديشيدن و معناآفرينی و حفظ تفاوتمندیها در اين عرصه است. گذار از جزمانديشی و منيتها و شروع همپذيری و احترام میباشد. در شرايط بحرانی امروز منطقه و جهان كه نيروهای هژمونگرا از هر سو هجوم آورده و جهت از ميان برداشتن تفاوتمندیها و تنوعات خاورميانه به هر شيوه و ابزاری متوسل میشوند، لزوم اين كارزار و پيوستن به آن برای هر كسی مشخص میشود. لازم است كه بهصورت همهجانبه به اين قضيه نگريست، يعنی تمامی ابعاد شخصيتی و اجتماعی دموكراسی بايد تقويت شوند. آری به دموكراسی، يعنی گذار از تمامی موانع و ساختارهای بازدارندهی دموكراسی و آزادی و هر آنچه كه از بروز، خودابرازی و هويتيابی تفاوتمندیهای جلوگيری مینمايد. مبارزهای همهجانبه در سطوح فردی، اجتماعی، ملی و فراملی در مقابل نظامهايی كه برای كشتن دموكراسی به اعدام متوسل میشوند. البته كه آزادی رهبر خلقهای منطقه و جهان «رهبرآپو» اولويتی اساسی است. زيرا تفكر و مدلی از حيات را جهت احيا و زيست تنوعات اجتماعی در كنار هم بدون جنگ و خونريزی و بر اساس همزيستی، بدون ترس از طرد، انكار و حذف ارائه داده است. در شرايطی كه حكومتهای تماميتخواه منطقه هر گونه آزادیخواهی را با منطق زور و فشار پاسخ میدهند، مجبوريم كه به اين كمپين ملحق شويم. آزادیخواهی بدون قبول مسئوليت ممكن نيست و مسئوليت آن مشاركت در مبارزه و قبول دشواریهای آن است.
در مقابل نظامی كه با قتل و اعدام میخواهد از تولد و رشد معناهای جديد جلوگيری نمايد، بايد ايستاد. در نبود يك جامعه مدنی نيرومند كه بتواند از فرد در مقابل خشونت دولت دفاع نمايد، احتياج به همبستگی بيشتری داريم. كشورهای استعمارگر كردستان و نظامهای ديكتاتور با از ميان بردن جامعه مدنی و نهادهای مردمی، از سازماندهی تفكرات و انديشهها و شيوههای نوين حيات و زندگی جلوگيری مینمايند. شايد به گمان آنها اكنون جامعهی مدنی در تبعيد در فضای مجازی به سر میبرد و امكان ظهور و تحرك را از آن گرفتهاند. اما در اين اواخر شاهد بوديم كه “نه به اعدام” صدای رسايی است كه بلندتر از هميشه به گوش میرسد و حتی به ابعاد فراملی و جهانی گسترش يافته است. بدون شك در حال حاضر نظام ايران به دموكراتيزاسيون نمیانديشد. متاسفانه همانطور كه در سطور قبل به آن اشارهای داشتم، آنها نظام خود را كامل و بدون نقص و مبرا از خطا و اشتباه میدانند. هميشه از كجسليقگی و نارسايیها در مديريت سخن به ميان میآورند. اما نظام جمهوری اسلامی بايد بداند تا زمانی كه مشكلات موجود در پارادايم و كلانـ سرمشق خود را قبول ننمايد و در آنها تجديد نظر نكند، امكان برقراری دموكراسی در ايران وجود نخواهد داشت. تا زمانی كه نظام همچنان به بالا بردن هزينهی فعاليت سياسی ادامه ميدهد و از اين راه میخواهد از مشاركت سياسی جلوگيری كند. سياست تنها در حوزهی دولت و حاكميت محصور مانده و به ميان جامعه باز گردانده نمیشود. دموكراسی بدون مشاركت سياسی و نهادسازی و نهادینگی اجتماعی و شخصيتی امكان ندارد. نمیشود كه دولت و نظام حاكم، تمام امكانات و حوزههای فعاليتی را در اختيار داشته باشند و خلقهای ايران تنها نظارهگر باشند. اين رابطهی يك طرفه به سود حاكميت، تكرار همان مكررات است كه در اين مقاله به صورت تاريخی به آن پرداخته شد. نياز مبرمی به مبارزه در برابر تمامی مظاهر و مصاديق استبداد شرقی داريم كه انسانها را به پای چوبهدار میبرد. كمكم مبارزه با حكم اعدام به جنبشی جهانی تبديل میشود. به ياد دارم، زمانی ايران برای ايجاد رعب و وحشت بيشتر، حكم اعدام را با جرثقيل به اجرا درمیآورد و مردم برای تماشای آن به ميادين میشتافتند. در يك اقدام قابل تحسين برخی كشورها مانند ژاپن از فروختن جرثقيل و ادوات مشابه به ايران خوداری كردند. زيرا نمیخواستند از محصولاتشان در اين عمل شرمآور و ننگين مورد سوءاستفاده قرار گيرد. براستی موضعگيری اين كشورها در مقابل جمهوری اسلامی در آن مرحله يك اقدام بجا و معنادار بود. در مرحلهی بعد با تلاشها و روشنگریهايی كه صورت گرفت، مسئلهی اعدام در انظار عمومی و تماشای آن تقبيح شد و اهداف آن برای مردم روشن گرديد. جامعه نيز نسبت به اين موارد با انتقاد و خودانتقادی برخورد نمود. به اين صورت و در يك مبارزه مستمر نظام به عقب رانده شد. هر چند هنوز راهی طولانی و دشوار برای لغو حكم اعدام در پيش داريم. معتقدم كه اين كمپين و كارزارهای مشابه بايد به صورت مداوم و هميشگی وجود داشته باشند و در كنار آنها زوايای مختلف حكم اعدام و تخريبات اين جنايت مخوف برای همگان روشن شود. برای مبارزه با آن بايد فرهنگسازی نمود. به همه ياد داد كه پاسداشت كرامت آدمی حتی اگر گناهكار هم باشد، لازم است. خصوصا توجه همه را به اين نكته جلب نمود كه قدرتها و نظامهای حاكم منزه و مبرا از خطا نبوده و آنهايند كه با تخريب زيست سالم انسانی و اخلاق اجتماعی، انسانها را به انحراف وامیدارند. بايد آنها را به محاكمه كشاند نه مبارزين و منتقدانی كه افشاگری كرده و نظام و موجوديتش را به چالش میكشند . لازم است در تمام سطوح با هم تلاش كرده تا هيچ كس به خاطر هويتخواهی و آزادانديشی محاكمه و اعدام نشود.