اهون چیاکو
جنگ جهانی سوم بە حساسترین مرحلەی خود گام نهاده است، این جنگ نە مانند جنگ جهانی اول که میان امپراتوریها بود و نه جنگ جهانی دوم و تقابل مابین دولت ـ ملتها، بلکه نزاع واقعی میان مدرنیتە سرمایهداری و مدرنیتەی دموکراتیک میباشد. عصر ما بهویژە خاورمیانە بیش از هر چیزی نیازمند انقلابی با محوریت مدرنیتەی دموکراتیک میباشد. نیروهای مدرنیتەی کاپیتالیسم همانند دو جنگ پیشین کە با قطببندیهای مشخص جهانی و منطقەای پیش میرفت، اینبار با دیالکتیک چالش و ارتباط پیش میرود. بدین معنا اغلب این نیروها هم با چالش، نزاع و تضاد منافع نسبت به یکدیگر بهسر میبرند تا جنگهای سیاسی، تبلیغاتی و حتی نیابتی و مستقیم نظامی پیش رود و از سوی دیگر در مورد برخی از مسائل در ارتباط مستقیم، غیرمستقیم و برقراری روابط دیپلماتیک میباشند. خصوصا در مهار اوضاع برای پیشگیری از وقوع انقلابی دموکراتیک از سوی عناصر مدرنیتەی دموکراتیک همچون نیروهای رهاییبخش ملی خلقهای تحت ستم، سوسیالیستها، آنارشیستها، اکولوژیستها، کمونالیستها و جنبشهای رهاییبخش زنان.
تمام تلاشهای نیروهای مدرنیتەی سرمایهداری منطقە، بهویژە ایران و ترکیە برای حفظ موقعیت خود در بازترسیم خاورمیانە میباشد و با همدیگر رقابتهای اقتدرطلبانەی خود را در منطقە پیش میبرند و از دیگر سو در رویارویی مشترک با جنبش رهاییبخش خلق کُرد همکاری تنگاتنگی دارند. نیروهای جهانی سرمایه یعنی آمریکا، اروپا، چین و روسیە نیز از سویی با همدیگر در نزاع قاعدە- مرکز- پیرامون مدرنیتەی سرمایهداری میباشند. هر یک از آنها سعی در تبدیل خود به مرکز سرمایەی جهانی سدهی ٢١ است. البتە اروپا و روسیە تا حدودی نقشی حاشیەدارتری دارند و بیشتر این نزاع بین آمریکا کە در دو قرن اخیر در راس هرم سرمایە جهانی قرار دارد و چین کە با تمام توان قصد تصاحب این جایگاه از آمریکا را دارد، در جریان است. این نیروها نیز با تمام منازعاتشان از اعضای پیکرە مدرنیتەی کاپیتالیسم میباشند و در تقابل با مدرنیتەی دموکراتیک همصدا هستند. بدون تردید نیروهای مدرنیتەی دموکراتیک نیز با اتکاء کامل بە نیروی اجتماعی جوامع خود و پرهیز از هیچگونە خللی در استراتژی، اصول و منافع اجتماعی گاها ناچار هستند با نیروهای مدرنیتەی کاپیتالیسم با توجە بە وضعیت سیاسی منطقەی خود در اوج نزاع، روابطی تاکتیکی و مقطعی داشتە باشند و از دیالکتیک نزاع و ارتباط تبعیت کنند. بەعبارتی میتوانند با هوشیاری و ظرافت کامل از تنش و چالشهای میان نیروهای جهانی و منطقەای نیروهای مدرنیتەی کاپیتالیسم در طرح تاکتیکهای خود سود جویند. یعنی مقاومت انقلابی و نیروی اجتماعی را مبنا قرار دادە و از تنشها و تضاد منافع میان نیروهای مدرنیتەی کاپیتالیسم بهرە جستە و زمینەی انقلابی دموکراتیک و رهاییبخش را فراهم آورند.
سیاستهای ضدانسانی و ضدکرد دولت ترکیە و ایران، همکاریهای خانوادەی بارزانی با اشغالگران کردستان، تلاشهای خلق کرد و جنبش آپویی در کردستان برای خنثی نمودن سیاستهای اشغالگران کردستان و همکاران کُردشان و انتخابات آمریکا از رویدادهای سیاسی مهم اخیر در منطقه و جهان هستند کە در ادامە نوشتار مورد واکاوی قرار خواهیم داد.
دولت ایران بعد از وارد آمدن ضرباتی بە بازوی برونمرزیاش در ابتدای سال ٢٠٢٠، همچنان در تلاش برای بازسازی وضعیت خود در منطقە و خارج از مرزهای خود بهویژە در سوریە، عراق، لبنان و یمن میباشد در حالی که امکان این بازسازی سهل نبوده و در یک وضعیت قهقرایی قرار دارد. در داخل نیز با قهر انقلابی خلق روبهرو گشته و هرچند از طریق سرکوب و توسل بە شیوع هولناک کرونا در تمامی شهرها از طغیان نیروی انقلابی و تحولخواهی خلقها جلوگیری کردە، ولی توان مهار را برای طولانیمدت نخواهد داشت و با شکستهای اقتصادی و سوءمدیریت، شمارش معکوس افول نهایی آن آغاز شده است. حاکمیت ایران که در ظاهر خواستار عدم پیروزی ترامپ در انتخابات آمریکا بود، در واقعیت امر اصولگرایان و خامنەای کە سیاست یکدستسازی رژیم را در پیش گرفتهاند، از شکست ترامپ خشنود نگشتند. چرا کە حضور ترامپ در سیاست جهانی بهانەای برای تشدید خشونت از سوی رژیمهای فاشیستی و دیکتاتورها بود و خامنەای هم در روند سیاست یکدستسازی رژیم و قبضەی کامل قدرت از آن بهرە میبرد. از سویی دیگر کاراکتر ترامپ کە بیشتر از جنگافروزیهای گسترده با رقبایش، از باب روابط تجاری و امتیازگیری وارد میشد، برای رژیم ایران خصوصا خامنەای مناسبتر بود که با او کنار آید. دموکراتها هرچند ظاهرا از رویکردها منعطفتری سخن میگویند، اما در چارچوب منافع آمریکا در آیندە، ایران را بیشتر در زمینەی سیاسی و مسائل حقوق بشری بە چالش خواهند کشید. مواردی کە ترامپ بهدلیل شخصیت فاشیستی خود کمتر به آن اهمیت داده و توجه او بیشتر بر روی مسائل تجاری و امنیتی بود. برخلاف نظر بسیاری از تحلیلگران جو بایدن در ابتدا رویکرد منعطفی خواهد داشت اما در ادامه ایران را در تنگنا قرار خواهد داد. بهعبارتی همانند ترامپ ضربتی برخورد نخواهد کرد و سازش و نرمش اوباما را هم در پیش نخواهد گرفت. بایستی یادآور شد که سیاستهای کلان آمریکا در قبال همهی مسائل و بهویژه ایران مستقل از روسای جمهوری بوده و در مراکز دیگری این سیاستها اتخاذ میشود و با جابجایی احزاب و اشخاص در قدرت تغییر نمیکند. بهعنوان مثال اگر کل ١٢ موردی کە مایک پمپئو، وزیر امور خارجە دولت ترامپ اعلام کرد، در دولت بایدن همە بر سر میز نمانند، اغلب آنان و عمدەترینشان مانند تغییر برخورد ایران با اسرائیل، عقبنشینی ایران از کشورهای منطقە و اصرار بە تغییر سیستم آموزشی و قانون اساسی برای انتگراسیون بیشتر در نئولیبرالیسم همچنان بر روی میز باقی خواهند ماند و ایران نمیتواند با هیچ عقبنشینی این تهدید بر بقای خود را دور گرداند؛ حتی فرصت تطبیقدهی خود بە سیاستهای آیندە آمریکا را نیز از دست دادە است. بدین معنا اگر در تلاش برای روی کار آوردن اصلاحطلبان در انتخابات آینده نماید، اصلاحطلبیای که بعد از رخدادهای ٨٨ نیرو و مشروعیت خود را از دست دادە و اصلاحطلبهای بعد از ٨٨ فاقد پایگاە اجتماعی سابق بوده و رژیم خود در وقایع ٨٨ ضربەی مهلک را بە جناح اصلاحطلب وارد کرد و آن را از کارایی انداخت. جریان میانەرو نیز در ٨ سال اخیر، هم در درون خود رژیم توسط اصولگرایان و شخص خامنەای طبل رسواییشان کوبیدە شدە، هم این کە در آزمون خود در برابر افکار عمومی با شکست مواجه شدند و مردم دیگر به شعارهای پوشالیشان اعتنایی نمیکنند. یعنی رژیم همانند سە دهە اخیر با بازی جناحها خود را با سیاست جهانی و بهویژە آمریکا انطباق میدهد و از این طریق درصدد کسب زمان است و دیگر با توسل به حربههای پیشین به مقاصدش دست نمییابد و این لویاتان مدتی است که به بلعیدن اعضای خود روی آورده است. پاشنە آشیل ایران برخوردها و سیاستهای خارجی و مخصوصا آمریکا نیست. با این پیشفرض که با آمریکا از سر سازش درآید، با مبارزەی رهاییبخش خلقها، زنان، کارگران و سایر اقشار تحت ستم چە رویکردی خواهد داشت؟ با بحرانهای عمیق اقتصادی و اجتماعی چگونه برخورد خواهد کرد؟ نیروهای انقلابی با اهتمام به سازماندهی جامعه باید این توهم را که گویا با فشرده شدن فشارهای آمریکا، نظام فروپاشیده خواهد شد که از سوی بسیاری از نیروهای اپوزیسیون خارج در میان مردم و جامعه اشاعه داده میشود، بزدایند و بایستی مردم به جای این انتظارات با اتکا به نیروی ذاتی خود مبارزه نموده و اینگونه سریعتر به پیروزی خواهند رسید.
دولت فاشیست ترکیە کە با حمایت ترامپیسم بهعنوان خط فاشیسم جهانی و بارزانی بە عنوان خط خیانت در کردستان کە تمام نیرویش را صرف بازدارندگی و ممانعت از کسب آزادی کردها کرده، بعد از شکست سنگین خود در مقابل نیروی گریلا در حفتانین و برای لاپوشانی این شکست و از بیم عدم تحول این پیروزی گریلا بە قیام خلقی بهویژە در شمال کردستان، حملات جدیدی در کردستان و منطقە طرحریزی کرد. ابتدا در شمال کردستان ترور سیاسی علیە خلق کرد و ه.د.پ (حزب دموکراتیک خلقها) را شدت بخشید. با حمایت آمریکا، بارزانی و دولت عراق را ترغیب بە عقد قراردادی مبنی بر نابودی دستاوردهای خلق ایزدی در شنگال کردند. از سوی دیگر ترکیە کە در جنگ مستقیم خود با جنبش آپویی در حفتانین، نهتنها بە اهدافش نرسید، بلکە شکست بزرگی را متحمل شد، این بار در منطقە گاره بهطور مستقیم نیروهای مزدور بارزانی را مورد استفاده قرار داد. اینگونه در تلاش برای افروختن جنگ میان کردها و تضعیف اعتبار سیاسی آنان در سطح جهان است تا سیمایی متفاوت از کردها به نمایش بگذارد و بارزانی به مهرهی این نقشهی پلید تبدیل شده است. هجوم دولت ترکیە و اقدامات مزدورانە بارزانی بهشدت از سوی کردها از همهی نقاط کردستان و جهان محکوم گشتە و در چند ماە اخیر فعالیت جنبش رهاییبخش و آحاد خلقمان در جهت خنثیسازی این توطئەی شوم بودە است. میتوان گفت این فعالیتها ثمربخش بودە و برای اردوغان اثبات گشت کە با خلق و جنبشی هوشیار رودرو است؛ از سوی دیگر شکست ترامپ در انتخابات آمریکا نیز مزید بر علت شد کە این دو شخصیت فاشیست و خائن یعنی اردوغان و بارزانی برنامههایشان با شکست مواجه شد. البتە این به معنای رفع خطر جنگ در شنگال، مناطق حفاظتی میدیا و روژآوا نیست، زیرا تا پایان مدت ریاستجمهوری ترامپ امکان عملی کردن توطئەی مشترک ترامپ، اردوغان و بارزانی همچنان وجود دارد. از سوی دیگر ترکیە در چند ماە اخیر در چارچوب برنامەهای فاشیستی خود، با تائید آمریکا و روسیە جنگی میان آذربایجان و ارمنستان افروخته است، هرچند ترکیە در این جنگ بهعنوان حامی آذربایجان خود را پیروز میدان هم ببیند، اما این پیروزیهای محدود در برابر شکستهای گستردەای کە در نتیجە سیاستهای اردوغان فاشیست است، راە بر جایی نخوهد برد. بحرانی کە دولت ترکیە در نتیجە سیاستهای اخیر اردوغان دچارش گشتە موجب بحثهایی در درون دولت شده که ترکیه برای رهایی از این وضعیت دو راه در پیش دارد: یا باید فاشیسم عریان را ادامە دهند کە روزبەروز زمینەی افول آنها بهویژە اردوغان را فراهم میسازد، یا گشایشی صورت گیرد کە با اردوغان امکانپذیر نیست، هرچند اردوغان و دولتش در حال دادن این پیام بە دولت آیندە آمریکا و اتحادیەی اروپا هستند که خود را با سیاستهای آنان انطباق خواهد داد. البتە باید یادآور شد کە پاشنە آشیل دولت ترکیە نیز همانند دولت ایران مسائل داخلی به خصوص برخوردهای غیرانسانی و فاشیستی با خلق کرد است.
در مورد انتخابات آمریکا باید یادآور شد که رخدادها و سیاستها در آمریکا تاثیر جهانی بە همراە خواهد داشت و نمیتوان این واقعیت را کتمان نمود. در نتیجە بە جرات میتوان گفت همانطور کە با روی کار آمدن هیتلر فاشیستهایی همچون موسولینی و پینوشە ظهور کردند و با سقوط هیتلر آنها هم رو بە خاموش گراییدند با آمدن ترامپ نیز فاشیستهایی همانند اردوغان و خامنەای جان گرفتند و بدون تردید شکست او هم بسترهای شکست آنها را فراهم خواهد کرد، بە عبارت دیگر شکست ترامپیسم، به شکست نئوفاشیسمی کە در چند سال اخیر رو بە گسترش نمود، ضربە مهلکی وارد کرد و باید دنیای دموکراتیک از آن خشنود باشد. همانگونه کە مبارزات خلق کرد در شکست فاشیسم داعش نقش کلیدی داشت، در شکست فاشیسم ترامپ نیز دارای نقش تعیینکنندهای بود، در کارزار انتخاباتی دو موضوعی که مخالفین و رقبای ترامپ برجسته مینمودند، سکوت و همکاری با اردوغان در حملە سال اخیر بە روژآوا بود کە با مقاومت بینظیری مواجهە گشت و عدم توان کنترل بحران کرونا توسط دولت ترامپ بود. بدون تردید اگر روژآوا مقاومت نمیکرد و اردوغان در حملەای کە با حمایت ترامپ صورت گرفت، به نتایج دلخواهش میرسید موقعیت ترامپ نیز تحکیم مییافت. در واقع شکست او در نتیجە مقاومت روژآوا موقعیت ترامپ در آمریکا را دچار لغزش کرد.
خشنودی از شکست ترامپ نبایستی بە معنای تائید بایدن و حزب دموکرات آمریکا تلقی و تفسیر گردد. باید در توهم مدرنیتەی کاپیتالیسم فرو نرویم. هر دوی آنها بازوی سیستم مدرنیتە کاپیتالیسم و نقطەی مقابل مدرنیتەی دموکراتیک است کە ما نمایندگی آن را بر عهدە داریم. از یاد نبریم کە القاعدە و داعش در زمان حکومت دموکراتها ظهور کردند. بزرگترین توطئەی صورت گرفتە در برابر خلق کرد یعنی توطئەی ١٥ فوریە سال ١٩٩٩ و اسارت رهبر آپو در دوران زمامداری حزب دموکرات آمریکا صورت گرفت کە خود آنها صراحتا اعلام کردند کە آمر و مجری آن بودەاند. شاید بایدن و حزب دموکرات در عمل همانند ترامپ بیقاعدە برخورد نکند، ولی آنها هم در عمق استراتژی خود پاکسازی جنبشهای انقلابی مدرنیتەی دموکراتیک و تهی کردن آنها از سویههای انقلابی و دموکراتیک خود را در سر میپرورانند. بلکه شیوەی نرم آنها نسبت بە رویکرد خشک جمهوریخواهان و بهویژە ترامپیسم فرصتهایی برای تعیین تاکتیکها فراهم کند. آنچە لازم است هوشیاری تمام برای خنثی کردن تهدیدها و استفادە کردن از فرصتها میباشد.