بهار اورین

دیر زمانی است غیرت و مردانگی مردان با زنان گره خورده و با کشتن زنان است که مردانگی و شرافت مردان اثبات می‌گردد. در جامعه‌ی به‌شدت سنتی، مذهبی وعرفی ایران، زنان به‌مثابه‌ی ناموس مردان قلمداد می‌گردند و مردان در راه مراقبت از نوامیس خود می‌توانند به هر نوع خشونتی متوسل گردند. غیرتی که به بهای کشتن زنان و ربودن تمامی حقوق آنان به‌اصطلاح کسب می‌گردد. سربه‌زیری و اطاعت محض و بی‌چون‌وچرای زنان موجب سربلندی مردان می‌گردد. چنین رویکردی ازکلیشه‌های جنسیتی عمیقی محسوب می‌گردد که محصول تبعیض‌های جنسیتی است. زیرا یک سری از وظایف و نقش‌ها به زنان تحمیل می‌گردد و با مرور زنان به‌صورت هنجار و ارزش درمی‌آید و هر گونه تخطی و سرپیچی از این قوانین هنجارشکنی محسوب می‌گردد و با مجازات روبه‌رو می‌گردد. حس تملک نسبت به زنان بر تشدید دیدگاه ناموسی می‌افزاید زیرا مردان، زنان و فرزندان را ملک خود انگاشته و آنان باید آن‌گونه که مردان می‌خواهند زندگی نمایند.

زمانی که نظام ارزشی سیستمی براساس ذهنیت مردسالاری پایه‌ریزی گردد به‌دنبال آن خشونت، سرکوب و قتل زنان نیز مشروع خواهد شد. مشخصه‌ی بارز نظام ایدئولوژیکی ایران زن‌ستیزی می‌باشد و مقامات دینی آن به‌طور سلیقه‌ای از احادیث دینی برداشت‌های ضدزن نموده و این‌گونه زنان را در حصار قید‌وبندهای قرون وسطایی قرار می‌دهد. بنابراین مشروعیت کاربست زور و خشونت که در خانواده به پدر داده می‌شود در سطحی کلان به دولت و قانون داده شده است. در نظامی که نسبت به خانواده دیدگاهی الوهی وجود داشته باشد و تقدیس یابد، گذر از مناسبات و خطوط قرمز آن نیز به منزله‌ی گناه و جرم تلقی گشته و مجازات آن مساوی است با مرگ! چنانچه پدری به‌دلیل رابطه‌ی عاطفی دخترش با شخصی یا درخواست طلاق دخترش حیثیت اوخدشه‌دار شده و باید دختر خود را به قتل رساند و یا فرار دختری به‌دلیل مشکلات و بحران‌های خانوادگی برادری را غیرتی نموده تا خواهرش را به این بهانه به قتل رساند و ده‌ها و صدها بهانه‌ی دیگر که ساخته و پرداخته‌ی ذهنیت هولناک پدرسالاری و مردسالاری است تا دختران و زنان بی‌دفاع در مقابل دولت و خانواده به‌آسانی به قتل برسند. ساختار خانواده‌ی دولتی همراه با تبعیض و نادیده انگاشتن زنان به‌گونه‌ای است که از دوران کودکی یک سری هنجار ایجاد می‌گردد که در آینده بر جامعه و رفتارها و مناسبات تاثیرگذار است. کودکان پسر با فرادستی و مجاز به اعمال خشونت و دختران با فرودستی و وابستگی به مردان و سکوت و مدارا تربیت و پرورش می‌یابند و این‌گونه این باورها در جامعه شکل و به اذهان و افکار القا می‌گردد.

قتل‌های ناموسی و زن‌کُشی در یک‌سال اخیر روندی صعودی در ایران داشته است. زنان و دختران جوانی تحت عنوان «ناموس» قربانی ذهنیت‌ مردسالاری و تملک‌گرایی می‌گردند. قتل‌ رومینای چهارده ساله تنها یکی از صدها مورد قتل‌های ناموسی در ایران است که موجی از واکنش فعالان زن را دربرداشت و قوانین و ساختارهای حقوقی نظام را زیر سوال برد.

قتل‌های ناموسی هم اکنون به عنوان یک فاجعه خاموش در بسیاری از نقاط ایران و دنیا رخ می‌دهد و شاید در بسیاری از مناطق جهان در ظاهر این قتل‌ها تفاوت وجود داشته باشد اما ماهیت مشابه و نگرش ناموسی به زنان است. مطابق برآورد سازمانی جهانی سالانه بیش از پنج‌هزار نفربه‌دلیل دیدگاه ناموسی به قتل می‌رسند و شایع‌ترین قتل‌ها در ایران به مسائل ناموسی مربوط می‌شود. قابل ذکر است فراوانی این قتل‌ها در جوامع مسلمان بیش از سایر نقاط دنیا است. در ایران هم شهرهای تبریز، اردبیل، کُردستان، ایلام، کرماشان، خوزستان، سیستان‌و‌بلوچستان، لُرستان، همدان، فارس و خراسان از جمله استان‌هایی هستند که بیشترین آمار قتل‌های ناموسی در آن رخ می‌دهد.

فاکتورهای بسیاری در بروز قتل‌های ناموسی در ایران دخیل‌اند. ساختار اجتماعی، فرهنگی، قومی و طایفه‌ای یکی از دلایل اصلی در تشدید قتل‌های ناموسی در مناطقی است که این فرهنگ حاکم است. در کنار این موضوع قومیت و تبعیض یکی از عوامل بروز قتل‌های ناموسی در ایران محسوب می‌گردد. بی‌گمان زمانی که نضج اجتماعی بر پایه‌ی «دیگری انگاشتن» زنان پی‌ریزی گردد، به‌دنبال آن خشونت و تبعیض نیز سربرمی‌آورد. سوءظن بیمارگونه و افراطی خویشاوندان مردِ زنان در اقدام به قتل زنان تحت عنوان ناموس تاثیرگذار است. تعصب افراطی که بر روی زنان وجود دارد موجب انگیزش احساسات غیرتی گشته و خشم ناگهانی جای خود را به تعقل داده و در یک اقدام آنی موجب قتل زن می‌گردد. اگر به بسیاری از قتل‌های اخیر ناموسی در ایران بنگریم نقش تعصب پررنگتر است.

تحمیل ازدواج اجباری بر دختران یکی از دلایل بروز قتل‌های ناموسی محسوب می‌گردد. زیرا در نظام خانواده‌ای که زنان و دختران  فاقد حق انتخاب بوده و مجبور به تمکین و اطاعت از هنجارهای خانواده هستند، سرپیچی از قواعد و قوانین خانه موجب خشم پدر که همانا نماینده‌ی دولت در خانواده است، شده و پدر می‌تواند با داس، میله‌ی آهنی و چاقو سر دختر خود را بریده و به‌اصطلاح شرافت خود را به نمایش گذارد و این است به اصطلاح غیرت و مردانگی!

در بین عوامل بروز قتل‌های ناموسی می‌توان به خشونت نقش نخست را داد و می‌توان گفت قتل‌های ناموسی محصول پیوند خشونت و تعصب است. خشونت سیستماتیک در نظام حاکمیتی ایران بیش از همه زنان را مورد هدف قرار می‌دهد و دارای ابعاد مختلف کلامی، روانی، جنسی، جسمی و اقتصادی است. خشونت که محصول دیدگاه فرهنگ مردسالاری است زمینه‌ساز مسائلی همچون طلاق، قتل‌های خانوادگی و فرار از خانه می‌شود.

خلا‌های قانونی

بدون تردید در بروز و تشدید قتل‌های ناموسی می‌توان به اهمال قانون‌گذار اشاره نمود. تفسیر قانون و اجرای آن در ایران در هر جایی که سرنوشت زنان در میان باشد سیمایی خشن و سخت به‌خود گرفته است. از قوانین رژیم ایران پیداست که قانون به طرق مختلف نماد اقتدار مردسالاری محسوب می‌گردد و قوانین سازوکاری اساسی و ایدئولوژیکی برای به‌روز نمودن نظم اجتماعی مردسالارانه است و زنان به واسطه‌ی قانون به دنیای محدود خانه و خانواده رانده ومحصور می‌گردند. سیاست قضایی ایران نیز در مورد قتل‌های ناموسی به‌شدت متناقض است و در بسیاری از موارد به دیدگاه قاضی بستگی دارد. در نظامی که قانون‌گذاران آن مرد و توازن قدرت به‌ سود آنان است و ساختار اجتماعی بر اساس منافع مردان شکل گرفته، نمی‌توان از قوانینی عادل و برابر برای زنان که نیمی از پیکره‌ی جامعه را تشکیل می‌دهند، سخن گفت. زنانی که از ابتدای انقلاب و روی کار آمدن نظام مرتجع ولایت فقیه مفاهیم زن‌ستیز بازتولید شده و به جامعه القا و در نهایت به‌صورت فرهنگی بر روی حیات و زیست زنان سایه افکنده است. زنان همواره تاوان و هزینه‌ی به گناه درنیافتادن مردان را پرداخته‌اند و باید خود را در حصار قیدوبندهای دینی و مذهبی محبوس نمایند تا مبادا مردان با نگاهی تحریک گردند و این‌گونه زنان به ضمیمه مردان و صرفا ابزاری جهت ارضای تمایلات جنسی مردان تبدیل می‌شود.

لایحه تامین امنیت زنان در برابر خشونت پس از سال‌ها خاک خوردن بر روی میزهای مجلس در نهایت و پس از قتل رومینای ۱۴ ساله تدوین شد. در حالی که طبق ماده‌ی ۳۰۱ قانون مجازات اسلامی، اگر ثابت گردد قاتل پدر و جد پدری مقتول است، قصاص ندارد و از مجازات اعدام معاف می‌گردد. بنابراین نابرابری در ساختار قانونی در بروز قتل‌های ناموسی نقشی تعیین کننده دارد. به‌دلیل حمایت مفاهیم سنتی ناموس و شرف، مرد از مکافات جنایت خود رهایی می‌یابد حال آن‌که همین مفاهیم زنان و دختران را هیچ‌گاه از مجازات معاف نمی‌دارد.

تا زمانی که جامعه به این نکته‌ی مهم پی نبرد که زن یک انسان مستقل است و مالک خویش و این باور استقلال زنان را به رسمیت نشناسد، وقوع قتل‌های ناموسی همچنان ادامه خواهد داشت. زیرا این قتل‌ها یک جنایت و خشونت عریان بوده و کشتن وحشیانه هیچ زن و دختری صرفا به‌دلیل حدس و شک بیمارگونه پذیرفتنی نیست مگر در جوامع مرتجع و ضدزن. علاوه براین مادامی که قدرت و سیادت مردانه به چالش کشیده نشود تغییرات اجتماعی مثبتی حاصل نخواهد شد. در کنار تمامی این موارد نیاز به فرهنگ‌سازی در مناطقی که بیش از همه دیدگاه ناموسی حاکم است، وجود دارد. بایستی به اذهان رسوب‌گرفته از قوانین و سنن واپسگرا تلقین گردد که زنان ناموس کسی نبوده و حیثیت و آبروی مردان، هیچ ارتباطی به زنان نداشته و ندارد.

منبع: نشریه آلترناتیو شماره ۸۶