اهون چیاکو
اگر تقسیمبندی مرسوم و متداول راست و چپ را مبنای تحلیلمان قرار دهیم، همچنین ادعای نیروهای چپ را مبنی بر این کە همواره در برابر هجمەهای سودجویانە، انحصارطلبانە و زیادەخواهی نیروهای راستگرا، حامی منافع خلق و ملیتهای تحت ستم میباشند را بپذیریم، بایستی با توجە بە این ادعا بهطور واضح و صریح نارسایی و ناتوانیهای چپ را مورد نقد و بررسی قرار داد. هرچند به اعتقاد من در بستر آنچە کە چپ مینامیم میتوان مطالبات خلقی و ملتهای تحت ستم را تحقق بخشید، شوربختانە با توجە بە وضعیت چپ در ایران یاس و ناامیدی بر احساس مستولی میگردد. فراتر از آن بعد از آن همە هزینە و فداکاریهای صورت گرفتە در تاریخ مبارزات چپمحور، شرم و ترسی مضاعف بر تن و ذهن سنگینی میکند. آیا در چنین وضعیتی باید از چپ گریخت و بە راست گرایید؟ یا با قبول واقعیت به جستن راهی پرداخت؟ با اصرار براین ادعا کە در قالب چپ میتوان بە رهایی رسید، بایستی بە نقد چپ، بهویژە چپ ایران پرداخت و راهی درخور رهایی از این وضعیت جست. چرا کە در چنین وضعیتی انتظار از چپ ایران برای رهایی نە تنها انتظاری بیهودە است، بلکە آنچە کە باید ابتدا درصدد رهایی آن بود خود چپ است.
اکنون چپ نسل پیش از انقلاب ایران تنها در اروپا و آمریکا آن هم در وضعیتی آشفتە و سازمان نیافتە قرار دارد و با وضعیت داخل ایران کاملا بیگانە است. این نسل از چپ ایران در اروپا اخیراً در تلاش است کە خود را برای احتمالات رویارویی با ایران آمادە سازد. هرچند کە چپ ایران اغلب جریانات راستگرای مخالف رژیم ایران را مورد انتقاد قرار میدهد کە صرفا منتظر حملە آمریکا بە ایران است، در واقع خود نیز گرفتار این انتظار است. به همین دلیل است کە در طول سالهای اخیر هرگاە احتمال حملە آمریکا بە ایران افزایش یافته، چپ ایرانی در تبعید در تکاپوی سروسامان بخشیدن به خود بوده است. هرگاە این احتمال نیز ضعیف میگردد، بازهم به حالت انفعال خود بازمیگردند.
در این راستا بقایای حزب تودە، چریکهای فدایی خلق و اصلاحطلبان غیرحکومتی در سال ٢٠١٨ نشستی در آلمان برگزار کردند و حزبی را تحت عنوان حزب چپ ایران اعلام کردند. هرچند سازمان فدائیان اکثریت مدعیاند کە حزب چپ ابتکارعمل آنهاست همچنین احزابی کە بە زعم خود مدعی رویکرد رادیکال هستند، از قبیل حزب کمونیست ایران، حزب کمونیست کارگری ـ حکمتیست، چریکهای فدایی اقلیت، راە کارگر و… در سپتامبر ٢٠١٨ در استکهلم ـ سوئد نشستی برای برقراری اتحاد برگزار و بیانیەای مشترک برای مبارزە با رژیم ایران و در مورد ادارەی ایران در آیندە منتشر کردند. البتە هر دو نشست پس از اعلام نتیجەای حاصل ننمودند و تا حدودی مسکوت ماندند، حتی در نتیجە فرازونشیبهای وضعیت سیاسی ایران در دو سال گذشتە بیتاثیر و دچار انحطاط گشتند.
تلاشهایی کە برای برقراری اتحاد چپ در ایران صورت میگیرد، ستودنی و ضروری میباشند ولی آنچە باید مدنظر قرار داد، عوامل مانعساز در برابر موفقیت آن در مراحل پیشتر بودە است. بایستی شوونیسم، دگماتیسم فکری، سیاسی و اجتماعی از پیکرە چپ حذف و زدودە شود. اگر همگرایی چپ ایران با مفاهیم نوین و خط سوم (اتحاد، دموکراسیخواهی و انقلاب خلقها) صورت نگیرد، شانس هیچ پیروزی در برابر جایگزینهای دیگر و راستگرا وجود نخواهد داشت. زیرا نیروهای راست بهطور مزورانە با داعیەهای دموکراسیخواهی در تلاش و تدارک میباشند و از همە مهمتر نیروهای فاشیست مذهبی و سکولار با حمایت فاشیسم جهانی و مدرنیته سرمایهداری درصدد بازترسیم خود هستند. همچنان که دولت پهلوی بهدلیل قرار گرفتن در قطب راست و سرمایهدار، مخالفت آن زمان دولت پهلوی بیشتر بە گرایش چپ متمایل میشد، این بار بهدلیل ژستهای ضدامپریالیستی و ضدسرمایهداری رژیم، مخالفین آن بیشتر متمایل به گرایشات راست هستند. نیروهای راستگرای جهانی (نیروهای محافظەکار) اگر منازعەای با ایران هم داشتە باشند قابل اعتماد نیستند. از سوی دیگر متاسفانە چپ جهانی هم در توهم ضدسرمایهداری و امپریالیستی بودن دولت کنونی ایران فرو رفتە است. موضع صحیح، اتکای کامل بە نیروی اجتماعی و برقراری اتحاد استراتژیک چپ با مطالبات رهاییبخش ملیتهای تحت ستم برای تدوین هدف، استراتژی و تاکتیکهای مبارزە منطبق با واقعیت و عینیت این ملتها برای رهایی از دولت سرمایهدار و استعمارگر ایرانی با مرکزیت اتنیکی فارس میباشد.
تنها انسجام سوسیالیسم و دموکراسی است کە میتواند برندە این وضعیت باشد. البتە بایستی درک صحیحی از خط سوم، سوسیالیسم (سوسیالیسم ـ دموکراتیک) و دموکراسی (دموکراسی رادیکال، کمونال و مستقیم) داشت و هشیار بود که به دام سوسیالیسمی کە کاپیتالیسم دولتی را با رنگ سوسیالیسم جلا میدهد، گرفتار نشد؛ همچنین سوسیال دموکراسی و دموکراسی بورژوایی نیز کە هریک به نوعی خود را در مقابل منافع جامعە و انحصارطلبی سیاسی و اقتصادی با رنگ دموکراسی لاپوشانی کردەاند. از این طریق میتوان با برقراری اتحاد نیروی چپ مبتنی بر ارکان سوسیالیسم و دموکراسی، ایجاد جبهەی دموکراتیک و انقلابی خلقهای ایران را تحقق بخشید و همەی طرحهای ضدخلقی را نقش بر آب کرد. گامهای اولیە در این راستا برداشتە شدەاند و آنچە نیاز است تقویت و تسریع این گامها میباشد. بدین منظور در ژانویە ٢٠١٨ با شرکت تعدادی از مبارزین و فعالان خلقهای ایران در پارلمان اروپا کنفرانسی برای رهیافت از وضعیت موجود برگزار شد و طی آن، پلاتفرم دموکراتیک خلقهای ایران اعلام موجودیت کرد. این پلاتفرم میتواند بستر و گامی موثر برای پیشبرد اهداف رهایی خلقها و نیروهای خط سوم حداقل در این مرحلە گردد.
راهی کە باید پیمود
ایران در سالهای اخیر تلاش نموده از مداخلهی مستقیم در جنگهای منطقه پرهیز نماید اما از طریق جنگهای نیابتی همواره حضور داشته و بدون تردید در درازمدت دستخوش تغییرات و مداخلات خواهد شد. از سوی دیگر ارتقای رشد فکری و اجتماعی خلقها، نیروی محرکهی ایجاد تغییر در ایران است. این دو اهرم با توجه به وضعیت موجود ایران باعث شکاف در میان عناصر و جناحهای درون سیستم خواهند شد در عین حال این اوضاع خلقهای ایران را با تهدیدها و فرصتهایی مواجە خواهد کرد. تهدید به این دلیل کە در صورت عدم هشیاری و انسجام نیروهای انقلابی، خلقهای ایران بە بزنگاە جنگ قدرت نیروهای مداخلەگر و رژیم ایران مبدل شوند و متحمل ضربات، زیان و مصیبتهای بزرگ گردند. البتە اگر نیروهای انقلابی خلقها بە سازماندهی مستقل جامعە بپردازند و در برقراری انسجام آنان تلاش نمایند، میتوانند ضعف تمرکز قدرت حاکمیت ایران را بە یک فرصت تبدیل کنند و میدان را برای نیروهای مداخلەگر خالی نگذارند و خود بە نیروی تغییر و ایجاد تحول دموکراتیک بە سود خلقها تبدیل شوند. بنابراین لازم است بیشتر بە مطالبات جنبشهای رهاییبخش خلقها اعم از کرد، بلوچ، عرب، ترک ـ آذری، ترکمن، لر، گیلک، مازنی و…، اهمیت داد.
با توجه به سیر تحولات تاریخ ایران، از مشروطیت تاکنون فرصتهای بسیاری برای تحول دموکراتیک و انقلابی بهوجود آمده است. میتوان بە دوران مشروطیت، انقراض قاجاریان، شهریور ۱۳۲۰و عزل رضاشاە، سالهای ١٣٣٠ تا ١٣٣٢ تا وقوع کودتای ۲۸ مرداد و انقلاب ۵۷ اشارە کرد. چرایی عدم رسیدن جنبشهای رهایی ملی خلقها بە اهداف مطلوب با وجود فداکاریهای شخصیتها و جریانهای انقلابی و منتج شدن به یک تحول انقلابی در ایران چه بود؟ جنبشهای ملی خلقهای ایران و جنبشهای انقلابی و اجتماعی ایران دو مقولە در هم تنیدەاند کە انفکاک آنها راە بر پیروزی مسدود خواهد کرد. درست است کە دولت ـ ملت ایرانی با مرکزیت اتنیکی فارس از سنخ پهلوی و چه جمهوری اسلامی با مذهب شیعە اثنیعشری، همچنین اپوزیسیون پانایرانیست و ملیگرای ایرانی با مرکزیت اتنیکی و زبان فارسی در هر دو دوره مانع بزرگی بر سر راه جنبشهای ملی این خلقها بودە است، ولی وابستگی جنبشهای ملی این خلقها بە دولتهای امپریالیستی کە خود مسبب چالشهای ملی در منطقە و بانی روی کار آوردن دولت ـ ملتهای منطقە بودەاند و همچنین دستاویز برخی از دولت ـ ملتهای منطقە شدن کە با دولت ـ ملت ایران در تضاداند و در چارچوب توازنات و تامین منافع عمل میکنند و هیچگاە تکیەگاە قابل اعتمادی نخواهند شد نیز مزید بر علت میباشند. در این رابطە تنها میتوان گاها از تضادها استفادە برد کە توهمی بیش نیست. البتە فراتر از این، رسوخ احساسات و ذهنیت شوونیسم بە درون جریانات و چپ مرکزگرا اجازە تحلیل و اهمیت دادن مطالبات ملی خلقهای ایران را بە جنبشهای چپ ندادە و این موجب تمایل به گرایشات راست جنبشهای ملی خلقهای ایران و انحراف آنان شده است. در عین حال یکی از دلایل عمدەی بە نتیجە نرسیدن مبارزات و تلاشهای انقلابی در جهت تحول انقلابی، عدم عملکرد صحیح و راسخ در این راستا از سوی چپ ایران بودە است. حتی اگر عناصری چپ در میان این خلقها در این خصوص نظری داشته باشند، در انتها اتهامات ناروا مجبور بە سکوتشان کردەاند، حتی اگر نگوئیم سانسور درونی شدەاند. البتە با وجود تجاربی کە کسب شدە، این بار میتوان راە صحیح را برگزید. جنبشهای ملی باید اطمینان حاصل نمایند کە با گرایشات راستگرایانە و تمایل بە نیروهای امپریالیستی و دولت ـ ملتهای منطقە و ناجی پنداشتن آنها همانطور کە تاکنون نتیجەای حاصل نشدە، از این پس هم اینگونه خواهد شد، چرا کە راهکاری تکراری بە مقاصد مشابه منتهی خواهد شد. احیای پتانسیل انقلابی و اجتماعی درون خلقها و ایجاد وحدت با خلقهای مجاور است کە میتواند راە صحیح حل مسائل ملی خلقها باشد. از سوی دیگر نیروهای چپ و انقلابی باید قاطعانە بە این نتیجە رسیدە باشند کە بدون محوریت دادن بە حقوق ملی خلقها امکان رسیدن بە اهداف انقلابی میسر نمیگردد.
در میان اتحاد خلقهای ایران، اتحاد خلق کرد و ترک ـ آذری از اهمیت زیادی برخوردار است. چرا کە مرز جغرافی و اختلاط جمعیتی گستردەای با یکدیگر دارند. در طول تاریخ روابط حسنەای با هم داشتەاند. تاریخ کردستان و آذربایجان شاهد همگرایی و زیست مسالمتآمیز بوده است. این موارد را میتوان بە مثابە فرصتی برای امروز برشمرد. اما طبقات فوقانی هر دو خلق در طول تاریخ با جانبداری از صفوی و عثمانی چالشهایی در روابط این دو خلق ایجاد کردەاند کە رژیم ایران، کمالیسم و اردوغان میخواهند از آن استفادە نموده کە در این خصوص مستلزم هشیاری و اخذ تدابیر جدی از سوی هر دو خلق میباشد، بهویژە نیروهای پیشاهنگ و انقلابی هر دو خلق. خلق آذری ـ ترک باید اطمینان داشتە باشند کە دولت ایران سعی بر آن دارد از احساسات مذهبی و دولت ترکیە از احساسات ملی آنها سوءاستفادە کند و بە هیچوجه جز منافع قدرت و سرمایە خود هیچ گونە دغدغهای برای خلق ترک ـ آذری ندارند. همچنین باید خلق کُرد بە دام ملیگرایی ابتدایی نیافتد که برانگیختن احساسات و عواطف آن انسان را دچار بیبصیرتی میکنند. خلق ترک ـ آذری برای تنظیم رابطە و همزیستی مسالمتآمیز با کردها بەجای گرفتار شدن در دام سیاستهای فاشیستی اردوغانی، کمالیستی و حاکمیت ایران، میتوانند شخصیتهایی همچون ستارخان، شیخ محمد خیابانی، صمد بهرنگی، بهروز دهقان و… را الگو قرار دهد. خلق کرد نیز به جای مبنا قرار دادن رهنمودهای تنگنظرانەی ملیگرایی ابتدایی، کاراکتر شخصیتهایی مانند یارمحمدخان کرماشانی، قاضی محمد، فواد مصطفیسلطانی، فرزاد کمانگر، شیرین علمهولی و… را الگو قرار دهد. شهرها و روستاهای مختلط کُرد و آذری در کُردستان و آذربایجان بدون تردید وطن، شهر و منطقە مشترک هر دو خلق بوده و هر دو خلق باید دست در دست هم آنها را آباد سازند و در چارچوب سیاستهای استیلاگرایانە بر هر دو خلق بە نقطهی ثقل آشوب تبدیل نشوند. بدون تردید اتحاد بین خلق آذری ـ ترک و کُرد زمینهی اتحاد و همسویی همهی خلقهای ایران و تحقق انقلاب دموکراتیک خلقهای ایران را فراهم خواهد ساخت.
خلق عرب و بلوچ هم از پتانسیل بالقوەی رهایی ملی و اجتماعی برخوردار میباشند کە اگر این پتانسیل در مسیر صحیح قرار بگیرد نیروی عظیمی بە اتحاد دموکراتیک و انقلابی خلقهای ایران خواهد بخشید. جنبش رهاییبخش خلق عرب بایستی نه با دولت ـ ملتهای عرب در منطقە، بلکه با خلقهای ایران روابط استراتژیک برقرار نمایند. سایر خلقهای ایران نیز نبایستی بە بخشی از سیاستهای شوونیسم ملیگرایی ایران با مرکزیت اتنیکی فارس تبدیل شوند کە تابع اندیشەهای اوریانتالیستی بەعنوان ایدئولوژی کلونیالیسم مدرنیتەی سرمایهداری بر خاورمیانە کە همهی واپسگرایی و ارتجاع را بە دین اسلام و دین اسلام را بە عنوان هویت خلق عرب ربط میدهد و بە این طریق بە تحقیر و استثمار خلق عرب در اهواز میپردازد، بلکە در برابر این رویکرد هشیار و دارای موضع راسخ باشند. خلق عرب میتواند از تضادهای دولت ـ ملتهای عرب با دولت ـ ملت ایران سود برد، ولی باید بیشتر با خلق عرب در سایر کشورهای منطقە روابط خویش را برقرار نماید و در راستای تقویت جبهە اتحاد دموکراتیک و انقلابی خلقهای ایران به کار گیرد. حتی بە عنوان نقطەی اتصال و روابط دیپلماتیک این جبهە (جبهە دموکراتیک و انقلابی خلقها) با کل دنیای عرب ایفای نقش نماید.
پیوستن خلق بلوچ بە این جبهە نیروی زیادی بە جبهە خواهد بخشید، چرا کە پتانسیل وافری در آن موجود میباشد، ولی باید این پتانسیل را احیا و با مفاهیم انقلابی و پیشروندە آراست و دستهایی را کە میخواهند بنیادگرایی دینی و واپسگرایی را بە هویت خلق بلوچ نسبت دهند، ناکام گذاشت. خلق بلوچ بەجای روی آوردن بە گروههای افراطی میتواند اتحاد خلقهای ایران را تکیەگاە خود دانسته و سایر خلقهای ایران هم در قبال احقاق حقوق خلق بلوچ باید مسئولیتپذیر باشند. خلق بلوچ همگام و در اتحاد با دیگر خلقهای ایران میتواند با بلوچهای پاکستان و افغانستان نیز در جهت برقراری اتحاد ملی تلاش نماید و حلقەی ارتباط دیپلماتیک اتحاد خلقهای ایران با پاکستان، افغانستان و تا هندوستان مبدل شود.
خلق لور، گیلک، مازنی و ترکمن نیز با وجودی که تا سطح چشمگیری در نتیجە سیاستهای دولت ـ ملت ایران، استحالە شدە باشند و جنبش رهاییبخش ملی آنها دچار ضعف کنشگری شدە باشد، باز هم در صورت بروز هر فرصتی خواهان مطالبات خود خواهند شد و انگیزەی رهایی در آنان ایجاد خواهد گشت. بدون تردید اتحاد خلقهای آذری ـ ترک، کُرد، عرب و بلوچ میتواند نقطە قوت احیای این انگیزە، مطالبە و مبارزە آزادیبخش در میان این خلقها باشد و پتانسیل موجود در آنها را بە جبهە اتحاد دموکراتیک و انقلابی خلقها در سایر جوامع اتنیکی و مذهبی داخل ایران همانند ارمنیها، بهاییها، تاتها، کُردهای خراسان و سایر مناطق ایران تبدیل نماید.
خلق فارس هم با عدم پذیرش و تسویەی حساب رادیکال با احساسات و ذهنیت شوونیسم ایرانی با مرکزیت اتنیکی و زبانی فارس و قبول حقوق ملی ـ دموکراتیک دیگر خلقهای ایران کە از ناحیە شوونیسم حقوق ملی، اجتماعی و سیاسیشان پایمال شدە، در عینحال خود خلق فارس هم از سوی سیستم الیگارشی ملیگرایی مذهبی و سکولار دچار استثمار شدە و تنها از زبان و هویت اتنیکیاش بە نفع این الیگارشی استفادە شدە، میتواند نیروی کارای این اتحاد باشد. سایر خلقهای ایران هم باید رویکردی خصمانە نسبت به خلق فارس نداشته و آن را مسبب تمام بلایای نازل شدە بر سرشان نبینند، بلکە مسبب را اقتدارگرایی، سیستم پاتریمونیالیستی ایرانی، ملیگرایی دولت ـ ملت ایرانی، فاشیسم مذهبی، سیستم الیگارشی پهلوی و جمهوری اسلامی بدانند. واقعیت هم اینگونه میباشد. بسیاری از بانیان دولت ـ ملت و ملیگرایی ایرانی غیرفارس بودەاند. شخصیتهای همانند میرزاملکم خان(ارمنی)، فتحعلیآخوندزادە (آذری ـ ترک)، علی اکبر داور یا علیاکبر اردلان (اصالتا کرد)، تیمورتاش (تات)، تقیزادە (آذری ـ ترک) و مبلغان ملیگرایی ایرانی مانند احمدکسروی، رشید یاسمی یا خود رضاشاە، خمینی و خامنەای کە هیچکدام اصالتا اتنیک آنها فارس نیست. در نتیجە باید ضد قدرتگرایی بود، نە اتنیک و یا خلق یا مذهبی مشخص.
خلقهای ایران در رابطە با یکدیگر نبایست صرفا بە روابط دیپلماتیک و تاکتیکی بسندە نمایند، بلکە باید روابط پایدار و استراتژیک را مبنا قرار دهند و در برابر موج جنگ مذهبی کە نیروهای امپریالیستی و دولت ـ ملتهای مستبد منطقەای در چارچوب منافع خود بر آن دامن میزنند، بخصوص جنگ شیعە و سنی کە در میان هریک از خلقها هم گرایش شیعە و نیز سنی وجود دارد، دارای موضع شفافی باشند. جنگ خلقها باید در راستای آزادی و برقراری دموکراسی باشد، نە در چارچوب اختلافاتی مشابە اختلافات حیدری و نعمتی. میتوان این روابط استراتژیک پایدار را در دورە استقرار رژیم ایران برای تحمیل مطالبات در جبهەی اتحاد دموکراتیک و انقلابی خلقهای ایران در حوزەهای اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، دفاعی و… شاکلهبندی نمود و کنفدراسیون دموکراتیک خلقهای ایران را با روش خودمدیریتی و کنفدرالیسم دموکراتیک برای هریک از خلقها بە مثابە خطمشی استراتژیک آن سازمان دادە و برای اجرایی نمودن ابعاد تاکتیکی آن را تبیین نمود.
بدون تردید برای دستیابی بە این امر نمیتوان صرفا با تکحزبگرایی یا احزاب تکبعدی و در ابعاد محدود کە در طول تاریخ چپ ایران راە را بیش از هرچیز دیگری بر جنگ قدرت درونحزبی و میانحزبی گشودەاند بە اهداف و مقاصد انقلابی و خلقی دست یافت. ایجاد جبهەای انقلابی و دموکراتیک میتواند این اهداف و مقاصد را گرد هم آورده و احزابی کە با این اهداف یا حداکثر آنها موافق هستند، میتوانند بخشی از این جبهە شوند و در برنامەریزی و مدیریت آن سهیم گردند. بنابراین ابتدا لازم است نیروهای پیشاهنگ تمهیدات لازم را اتخاذ و ابتکارعمل را بە دست گرفته و متعاقب آن اهداف خود را بهصورت شفاف در پیشرو گذاشتە و راە بر جذب و پیوستن اشخاص، نهادهای مدنی و احزاب هموار کند. اتحاد نیروهای نسل جوان و تجربە نسل مجرب و انقلابی میتواند تسهیل کننده رسیدن به موفقیت باشد. در این راستا نیاز به زمینههای گفتگو و تعامل وجود دارد. از سوی دیگر باید وظایف را بە دو مرحلە تقسیم کرد. مرحلە نخست و مرحلە کنونی کە حاکمیت ایران اجازەی هیچگونە فعالیتی علنی ندادە و از این توانایی هم برخوردار است کە هر فعالیت علنی را با شدیدترین شیوە و با فرافکنی تحت لوای تجزیەطلبی، وابستگی بە عوامل بیگانە، ضدیت با دین، مفسدفیالارض بودن مورد سرکوب قرار دهد. مرحلە دوم یعنی مرحلە آشفتە گشتن اوضاع ایران در نتیجە مداخلات خارجی و سیاستهای استیلاگرانە، قدرتگرایانە، انحصارطلبانە، استثماری و تمامیتخواهانە برای حفظ موقعیت از سوی رژیم ایران است که پایههای قدرت شکننده و لرزان و سیر قهقرایی خواهد پیمود. مگر آنکە حکومت ایران راهی دیگر برگزیند کە در حال حاضر و با توجه به ذهنیت موجود بعید به نظر میرسد.
شاید فشارها موجب فاصلە و انشقاق هرچە بیشتر جناحهای داخل رژیم شدە و جناحهایی هم بر طبل تحول و گشایش بزنند اما پیداست هیچ جناح درون رژیم توانایی و تمایل گسستن از پایەهای اصلی نظام را ندارد. اگر بە تاریخ ایران نظری بیافکنیم نسبت بە کشورهایی همچون ترکیە، بیشتر دارای پتانسیل تغییر سیستم و توازن قدرت است. بهعنوان مثال در ترکیە، عثمانیها پیش از صفویان زمام امور را در دست داشتند، ولی تا پایان جنگ جهانی اول همچنان بە موجودیت خود تداوم بخشیدند. در حالی کە از زمان قدرتگیری صفویان تا پایان جنگ جهانی اول، قدرت در ایران بین چند سلسلە ردوبدل شد. با پایان جنگ جهانی در ترکیە سیستم جمهوری ترکیە و کمالیسم و همزمان با آن در ایران هم سیستم سلطنتی پهلوی توسط رضاخان دایر شد. این در حالی است کە پایەهای جمهوری ترکیە هنوز پابرجا هستند و این حکومتهای دورەای بودهاند کە تغییر کردەاند. از آن زمان تاکنون سە بار در ایران انتقال قدرت بخصوص تحول ریشەای بعد از انقلاب ٥٧ صورت گرفتە است. در جهان امروز، هم نیروهای مداخلەگر و هم نیروهای تحولخواە درون تا حدودی میتوانند با پایەهای جمهوری ترکیە کنار بیایند و حکومتهای دورەای را بیشتر هدف قرار دادە، ولی پایەهای اصلی رژیم ایران از پتانسیل لازم برای نیروهای مداخلەگر خارجی و نیروهای تحولخواە انقلابی برخوردار نمیباشند. طبق شرایط و قرائن در آیندە شاهد ایرانی آشفتە خواهیم بود و در نتیجە آن رژیم ایران تماما نابود نمیگردد، ولی قدرت کنترل اوضاع را از کف خواهد داد. شاید در این شرایط آشفتە، رژیم تلاش خواهد نمود همچنان در قدرت بماند و مدتی بر موجودیت خویش اصرار ورزد و این ایران آشفتە مدتی در گسترە خلا مانند دوران جنگ جهانی اول و دوم بە سرزمین حائل بین نیروها تبدیل خواهد شد. بنابراین در مرحلە کنونی نخست باید بە همسویی و همگرایی نیروی چپ و انقلابی سپس احیا و فعال نمودن نیروی موجود در جامعە پرداخت و سطح روابط اجتماعی را ارتقاء داد و حاکمیت ایران را بە چالش کشید و خود بە نیروی ایجاد تحول و تغییر در ایران مبدل شد. حتی در صورت نیاز برای پاسخ بە هجمەهای حکومت بە یک مقاومت سازمانیافتە و بەهم پیوستە با ایجاد واحدهای مدافع خلقها روی آورد.
در مرحلە دوم بایستی با پر کردن خلأهای موجود و جلوگیری از متحمل شدن زیان خلق و محافظت از آنان، واحدهای مدافع خلق را بە نیروی مدافع خلقها مبدل نمود. بدون تردید هرگونە تعلل در ایجاد زمینه و بسترسازی در مرحلە کنونی، ما را در ایفای وظیفەمان در مرحلە دوم دچار دشواری خواهد کرد. در نهایت و در صورت انجام وظایف بەموقع، مبارزات و مقاومت سازمان یافتە و منسجم ما میتواند نتیجە را برای تحقق حیات آزاد و دموکراتیک خلقهای ایران محتوم و مختوم کند. البتە در تمام مراحل تعمق و تامل بر رهنمودهای ملت دموکراتیک بهعنوان یک آلترناتیو حیات و خط سوم بهعنوان یک استراتژی سیاسی در مبارزە و مقاومت ضامن موفقیتها است. این مقولە نیازمند تحلیلات و پژوهشهای بیشتری است کە باید در مراحل بعدی از سوی همە ما کە دغدغە حیاتی آزاد برای خلقها داریم ارائە گردد. فراموش نکنیم نیروهای خلقستیز جهانی و منطقەای کە در مقابل ما قرار دارند در این مراحل بیکار نخواهند نشست و در تدارک میباشند.
منبع: آلترناتیو شمارە ٨٥