هنگامی که به دیگران در دوردست فکر می‌کنی

به خودت فکر کن

بگو: ای کاش شمعی باشم در این ظلمت

آرمان لُر

 

بنام کارگر

 

کار باید به تولید بیانجامد و این تولید به جامعه و آینده‌ی آن آسیبی نرساند. تولید در راستای ادامه‌ی حیات ما انسان‌هاست. اما اگر مدرنیته‌ی کاپیتالیسم و دولت‌های حافظ منافع‌اش در همه‌ی عرصه‌ها به تو هجوم آورند و نه تنها زمین‌ات را از دستت خارج بلکه هنوز به خود نیامده‌ای تو را از جوهر خود به‌شیوه‌ای بیگانه کند که نتوانی سرعت سرسام‌آور تغییراتش در جهت گسترش قلمرو امپراطوری و بازارهای سرمایه‌اش را درک نمایی پس تبدیل به یکی از میلیون کارگرانی شده‌ای که پول تهیه‌‌ی لباس نو نوروزی دختر یازده ساله‌ات را نداری و بزودی فاجعه‌ی خودکشی‌اش را به سوگ خواهی نشست. شاید هم تو از فرط شرمندگی دستان خالی‌ات در مقابل عزیزانت زودتر دست به خود کشی بزنی.(اشاره به دختر ۱۱ ساله ایلامی که به دلیل فقر و نداشتن لباس سال نو خودکشی کرد، چند روز بعد از این حادثه یک مرد ۳۲ ساله ایلامی دیگر نیز به دلیل فقر ناشی از بیکاری خودکشی کرد). خودکشی تنها خود را کشتن نیست، هنگامی که امید از زندگی تو رخت برمی‌بندد و گرد افسردگی و سرنوشتی مختوم بر زندگی‌ات می‌پاشند و باید از تمام رویاهایت دست بکشی و از هر کوچه‌ای که به بن‌‌بست برسی، دائم شرمنده باشی، خودسانسور کنی و یا برای حفظ آبرو دروغ بگویی و با سیلی صورتت را سرخ نگه‌داری و حامل هزاران رنج، داغ و دردهای نگفته باشی پس تو در انفعال دست به خودکشی زده‌ای و این سرنوشت طبقات فرودست بسیاری در طول تاریخ بوده است. دلیل آن نه سرنوشت بلکه عدم بلوغ و شجاعت است. تاریخ پر است از کاوه، اسپارتاکوس و چه‌گواراها که ظلم و بندگی سیستم‌های امپریالیستی را نپذیرفتند و جاودانه شدند.

کارگران مشغول کارند …

روز جهانی کارگر همه ساله در اول ماه مه از سوی احزاب چپ دنیا، کارگران و اتحادیه‌های کارگری جشن گرفته می‌شود و سلسله تظاهرات گسترده‌یی در چهار گوشه‌ی جهان برگزار می‌شود. دلیل انتخاب این روز اعتراض کارگران در آمریکا و درخواست آنان برای کاهش ساعات کار طولانی به هشت ساعت بود. این تظاهرات توسط بورژواها، مزدوران و لمپن‌پرولتاریای وابسته به بورژ‌وازی به خشونت کشیده شده و عده‌ای کشته و زخمی شدند و چند تن از کارگران که آمریکایی- آلمانی‌تبار بودند پس از این وقایع توسط دولت سرمایه‌داری ایالات متحده‌ی آمریکا اعدام گشتند. با فرا رسیدن روز نمادین جهانی کارگر ما در این مقاله تلاش خواهیم نمود گوشه‌ای از مشکلات کارگران و دلایل این مشکلات را بیان کنیم.

کارگر در تاریخ همان آسیابانی‌ است که یزدگرد را به هلاکت می‌رساند. یزدگرد نماینده‌ی اندک کاخ‌نشینان است که از بدو تولدش دارای پرستار خصوصی، کمی بعدتر دارای معلم خصوصی، کمی بعدتر دارای مشاور خصوصی و در نهایت صاحب وزیری دنیا دیده و از جمله باسوادترین‌هاست و کارگر که در طبقه‌ی پست قرار می‌گیرد نه خود و نه فرزندش حق تحصیل و پرداختن به کاری که خارج از حیطه‌ی طبقه‌اش قرار دارد را ندارد. او نماینده‌ی قشری زحمتکش و تولیدکننده است که حاصل تولید و عرق جبینش را یزدگردها به عنوان باج می‌ستانند تا خرج خوش‌گذرانی و تداوم این چرخه کنند. اما عامل مهم‌تر و حیاتی برای پادشاهان حفظ شاهنشاهی و قدرت در خانواده و نژاد خویش است. امروزه با وجود تغییر و تحولات در دنیا هنوز هم در ایران بسیاری از فرزندان کارگران به دلیل فقر مالی و سیستم آموزشی که هر روز در جهت خصوصی شدن و سرمایه‌داری پیش می‌رود از تحصیل باز می‌مانند و در آینده‌ی شغلی باید در همان طبقه‌ی کارگری که از پدر به ارث برده‌اند باقی بمانند. حال آن‌که امروزه طبقه‌ی کارگر در کشورهای مختلف دارای تفاوت‌هایی هستند به‌طوری‌ که در برخی کشورها که گونه‌ای سیستم سوسیالیسم را سرلوحه‌ قرار داده‌اند، مشاغل وسیعی از پزشکی و استاد دانشگاه تا راننده و رفتگر همه جزء این طبقه دسته‌بندی می‌شوند و در یک طیف نزدیک به‌هم از قدرت خرید و استفاده از امکانات و رفاهیات برخوردارند. در این گونه کشورها کارگربودن مترادف کسر شأن نیست، آن‌ها از منزلت و پایگاه اجتماعی بالایی برخوردارند و  وضعیت به‌مراتب بهتری دارند. اما در بسیاری از کشورهایی که سرمایه‌داری، لیبرالیسم و فردگرایی مبنای اداره نمودن جامعه است، عده‌ی بسیاری از کارگران یا بی‌کارند و یا برای گذران زندگی مجبور به دریافت کمک‌های دولتی و غیردولتی هستند.

تاریخ جهان، تاریخ طبقات است و طبقه‌ی صاحب قدرت برای تداوم قدرت و استثمار جامعه در جهت مطامع خود ناگزیر است عده‌ای از مردم را در کارهای نظامی بگمارد و با وجود آن‌ها بتواند اکثریت دیگر کارکنان واقعی را کنترل کرده و حاصل دسترنجشان را به عنوان باج و خراج مسترد دارد و با ثروت به دست آمده عقده‌گشایی کند. مدرنیته‌ی کاپیتالیسم امروزه دقیقا ادامه‌دهنده‌ی همان سیستم است و کاپیتالیسم خود را با انباشت سرمایه‌ در دست اندک سرمایه‌داران تداوم بخشیده است. کاپیتالیسم با ابزار فاشیسم مذهبی ـ‌ نژادی سعی بر کنترل افکار خلق‌ها دارد و به وسیله‌ی انواع رسانه خاصه رسانه‌های تصویری مانند سینما، تلویزیون و نوشتاری مانند مجلات زرد سعی بر تحمیق مردم و ساختن ذهنیتی خاص در جهت تداوم و برقراری هژمونی خود دارد. در پس امپریالیسم و سرمایه‌داری به سردم‌داری آمریکا، حکومت کردن نژاد و ایدئولوژی خاصی نهفته است. جهانی که در آن سوسیالیسم حاکم باشد از دست دنیای غرب خارج و دیگر ملت‌ها و مناطق دارای قدرت برابر و یا بیشتر خواهند گشت و قدرت و اداره‌ی جهان را از دست دنیای غرب و آمریکا خارج خواهند کرد. این در حالی‌ست که نقش کشورک‌های خاورمیانه در جهان سرمایه‌داری بازار مصرف محصولات غربی‌ست. بنابراین جریان نژادپرست افراطی غربی که مشغول اداره‌ی جهان است نیک می‌داند که اگر به سوسیالیسم اجازه‌ی بروز بدهد به زودی جایگاهش را از دست می‌دهد و ایدئولوژی‌ و برنامه‌هایش بر باد خواهد رفت. این جریان بهترین سیستم برای سروری کردن بر جهان را امپراطوری سرمایه‌داری با فرهنگ مدرنیته‌ی کاپیتالیسم می‌داند و با ساخت آئینی نو با همین نام سعی دارد مردم جهان را به این دین بگرواند و مسخ کند تا بتواند آنچنان که می‌خواهد جهان را اداره نماید.

در این راستا و برای مبارزه با مدرنیته‌ی وابسته به سرمایه‌داری، ساخت فرهنگی که تبدیل به فرهنگ جهانی شده و از پروتکل‌ اخلاقی ضمانت‌داری پیروی کند الزامی‌ است و تا زمانی که احزاب کمونیست، سوسیالیست، آنارشیست و … این وضعیت را درک نکنند و قابلیت ارائه راهکارهایی که توانایی عملیاتی شدن در این راستا را داشته باشند، جریان مسلط بر جهان با تحمیل هر هزینه‌ای حتی جنگ‌های ویران‌گر جهانی سعی بر حفظ قدرت خواهد نمود.

کارگر تنها یک طبقه و قشر نیست که بتوان به سادگی آن را توضیح داد و برای حل مشکلاتش راه‌حل‌هایی جدای از سیستم کلی حاکم بر جهان ارائه داده و رستگارش نمود. تاریخ جهان تاریخ کارگران است هرچند بخواهید اسامی پادشاهان، سلاطین و فرماندهان را برجسته کنید اما سیر رخ‌دادها از گذشته تا هنوز حول کارگر بوده و حل تمامی مسائل دنیا مترادف است با حل مسئله‌ی کارگر!!! براین اساس رئالیته‌ای که خواهان حل مسائل به‌صورت ریشه‌ای باشد باید مسئله‌ی کارگران  را در سرتاسر جهان را چاره‌یابی نماید. بی‌جهت نیست که مارکس می‌گوید کارگران کشور ندارند و از کارگران می‌خواهد تا در سراسر جهان باهم متحد شوند، گواینکه سرمایه‌داری در قالب شرکت‌های بین‌المللی خود را سازماندهی کرده و در هر کشوری که فتح نموده است پس از اتحاد کارگران جلوگیری می‌کند و سندیکاها و اتحادیه‌ها را صرفا به محلی برای چانه‌زنی بر سر دستمزد بیش‌تر تبدیل نموده است.

مالکین و کارفرمایان سنتی می‌توانستند نیروی کار و کارگر را تا قرن بیستم  از برده‌های آفریقایی تامین کنند و تنها دو سه وعده‌ی غذایی نازل برای آن‌ها هزینه کنند و برای سلامتی و جانشان کمتر از یک حیوان ارزش قائل می‌شدند. بعد از انقراض امپریالیسم روم که به گسترده‌ترین شکل از بردگان استفاده می‌کرد این ایالات متحده‌ی آمریکا بود که به‌خصوص در نیمه‌ی جنوبی از بردگان در مزارع و دیگر مشاغل به‌جای کارگر دارای حق و حقوق استفاده می‌کرد. جنگ شمال و جنوب با برتری شمال به برده‌داری سنتی پایان بخشید و برده‌داری را به عرصه‌ای مدرن‌تر و مطابق کاپیتالیسم موجود سوق داد. با این حال اروپایی‌ها که از آمریکا به عنوان غرب وحشی یاد می‌کنند و از اصطلاح یانکی برای هم‌نژادان مهاجرت‌ کرده‌شان به تحقیر استفاده می‌کنند باید نیک بدانند که آن‌ها همان دهقانان و کارگران مورد ستم واقع شده‌ی اروپایی‌اند که برای فرار از ظلم و شکنجه‌های بی‌پایان به امید رویاهای آمریکایی رهسپار ینگه‌ی دنیا شدند. اروپایی‌ها باید بدانند که وجدان بشریت نظاره‌گر آنان است وقتی که سعی بر راضی نگه‌داشتن کارگران خود دارند، زمینه‌ی خانه‌ خرابی کارگران در اکثر کشورهای جهان را فراهم می‌آورند.

سرمایه‌داری در ایران پس از انقلاب خود را در لباس دین به خلق‌های ایران قالب نمود و با کمک سوء‌استفاده از دین توانست بر احساسات و عواطف دینی خلق‌ها سوار گردد و خزیده و آرام آرام فضای اقتصادی ایران را پر نموده و وضعیت کارگران را به بدترین حالت ممکن بکشاند. کارگران بایستی هوشیار باشند و بدانند جامعه‌ی ایران طرف‌دار حقوق آن‌ها بوده و هستند. آنها باید دارای سندیکاهای مستقل بوده و دغدغه‌ی تهیه‌ی مایحتاج و امکانات رفاهی، خدماتی، پزشکی و … نداشته باشند. اصلا جای تعجب نیست که کشورهایی که دارای سیستمی سوسیالیستی هستند و کارگران در وضعیت بهتری به‌سر می‌برند آمار جرم و جنایت نیز در کمترین حالت ممکن قرار دارد و برعکس در کشورهای سرمایه‌داری آمار جرم و جنایت سر به فلک می‌زند. چنانچه سرمایه‌داری در آمریکا برای سود بیش‌تر جامعه‌ی آمریکا را به‌عنوان بازار حتی در فروش اسلحه می‌بیند و آزادی فروش اسلحه و ماری‌جوانا همواره باعث کشته شدن عده‌ی زیادی از دانش‌آموزان، دانش‌جویان، مردم در عبادتگاه‌ها و سایر نقاط وابسته به دولت و حتی پلیس می‌شود. در واقع استیلای سرمایه‌داری در آمریکا جامعه‌ی آن را دچار اختلالات عدیده‌ی روحی ـ روانی نموده و این روند در ایران نیز کاملا برای یک ایرانی سی ساله مشهود است به طوری‌که او به یاد می‌آورد که راحت می‌توانست بدون دغدغه در خیابان و کوچه و محله به بازی بپردازد اما امروزه اگر صاحب فرزندی‌ است نمی‌تواند به جامعه‌ی خارج از خانه اعتماد کند و بگذارد که فرزندش به راحتی در کوچه و خیابان به بازی بپردازد چون‌ آمار جرم و جنایت به طرز افسارگسیخته‌ای فزونی یافته و امنیت اجتماعی کمرنگ شده و این محصول ورود و تجاوز مدرنیته‌ی کاپیتالیسم و سرمایه‌داری است. دولت‌ سرمایه‌داری رژیم استبدادگر دست‌نشانده‌ی حاکم بر ایران برای اهدافی خارج از رفاه، آسایش و آرامش خلق‌های ایران بر سرکار آورده شده؛ بنابراین به دخالت در امور سایر کشورها با صرف هزینه‌های هنگفت می‌پردازد و عرصه‌ی اقتصاد در داخل نیز در دست سرمایه‌داران و سپاه و نهادهای وابسته به رهبر فاسد رژیم قرار دارد. در این شرایط وضعیت کارگران هرگز بهبود نخواهد یافت و کارگران باید منتظر روزهای سخت‌تر نیز باشند، چه تحریم‌های آمریکا مزید بر علت وضعیت بغرنج آنان نیز می‌گردد. تمام این مصائب در حالی‌ است که موجبات تنگ شدن عرصه برای بقاء در قشر کارگر که روزانه به خیل بی‌کاران می‌پیوندد با سیاست‌های سیستم بیمار حاکم می‌گردد. مردم و کارگران زیادی به مشاغل کاذب همچون دست فروشی روی می‌آورند. اما رژیم سرمایه‌داری ـ استبدادی ایران این را نیز برنمی‌تابد و با کتک‌زدن، تحقیر و توقیف وجریمه‌ی دست‌فروشان مانع‌تراشی می‌کنند. اگر دست فروشان کتک می‌خورند و اندک سرمایه‌شان را نیز از دست می‌دهند، کولبران برای اندک پول و دغدغه‌ی نان برای خانواده‌هاشان همیشه با خطر مرگ ناشی از سقوط از پرتگاه، یخ‌زدن در سرما و کولاک روبه‌روهستند و اگر بر این خطذات فائق‌ آیند گرفتار شلیک مستقیم گزمه‌های لمپن و فاقد شعور رژیم جنایت‌محور حاکم بر ایران می‌گردند.

سرمایه‌داری تمامی توان خود را در سایه‌ی سیاست‌های غیراخلاقی و بعضا جنایت‌محور بسیج می‌کند تا اجازه‌ی ظهور و پیشرفت شخصی که منجر به آگاهی طبقاتی می‌گردد را گرفته و همچنین مانع بروز توانایی‌های جمعی که موجبات ساخت تشکل‌ها، اتحادیه‌ها و سندیکاهای کارگری می‌شود، می‌گردد و در نتیجه کارگران نمی‌توانند بر امور تولید مسلط شوند و از پرورش جامعه‌ی کارگری خود نیز غافل می‌‌مانند و تلاش‌ها دراین جهت ره به جایی نمی‌برد. کارگران باید قدرت نیروی کار خود را شناخته و در برساخت جامعه‌ای سوسیالیست تلاش کنند و در آن جامعه خود عمل‌گرایانه به خلق، برنامه‌ریزی و در نهایت اجرا و پیشبرد جریان کار و تولید بپردازند. سرمایه‌داری این را برنمی‌تابد و کارگران را وابسته به طبقه‌ی دیگری(قشر خرده بورژوا و بورژوا) نگاه می‌دارد و توانایی سازماندهی و هدایت، هماهنگی و رشد نیروی تولید کارگران را می‌گیرد. برای این مهم از هر ابزاری سود می‌جوید و عرصه‌ی سیاست و فرهنگ را هم با فریب، جنایت و قوانین دولتی در دست می‌گیرد و از بسیج توده‌ها(کارگران) در راستای برقراری سوسیالیسم جلوگیری به‌عمل می‌آورد.

سرمایه‌داری در جهت تداوم خود در پی اقتدار و هژمونی خود برمی‌آید تا بتواند در راستای استثمار و به بردگی کشاندن مدرن کارگران و جامعه بقای خود را تضمین کند و این امر مستلزم حمله به تمام شئونات زندگی و کل شخصیت فرد است. سرمایه‌داری از طریق گسترش و حاکمیت بر بازار و دولت‌ها به تولید انبوه ادامه می‌دهد و در محیط‌های کاری و با استفاده و سوء‌استفاده از علوم انسانی مانند مدیریت و روان‌شناسی، کارگران را در فرهنگ سازمانی مختص به خود مطیع و منضبط بار می‌آورد و از سویی با بحران تعلق سازمانی در تمام شرکت‌های کوچک وبزرگ رودررو می‌ماند(تعلق یا تعهد سازمانی در جهان سرمایه‌داری بسیار اندک است چرا که مشوق‌های ادامه‌ی کار کارکنان و متخصصان در شرکت‌‌ها و سازمان‌های دنیای سرمایه‌داری بر مبنای مادیات است و سرمایه‌داری و علوم مدیریتی‌اش در زمینه‌ی تعهد سازمانی بسیار ناموفق‌اند و این مشکل ناشی از عدم وجود اخلاق در دنیای سرمایه‌داری و فرهنگ فردگرایی است). همچنین سرمایه‌داری زندگی فرد را در قالب مدرنیته‌ی کاپیتالیستی شکل می‌دهد و شخصیت انسان را در جهت انطباق با نیازهای سرمایه تربیت می‌کند(سرمایه‌داری این مهم را با در کنترل درآوردن کتاب‌های درسی و تمام عرصه‌ها از جمله تلویزیون، مجلات زرد و نفوذ در تمام جوانب و زندگی شخصی و ساخت روش‌هایی که ارزش‌ها و نظریات را به سلطه و انقیاد خود درآورد انجام می‌دهد و هرجایی هم که دولت‌هایش نتوانند کارگران و جوامع را مطیع کنند پس از سرکوب خونین و تحمیل جنگ‌های داخلی و خارجی ابایی ندارد).

این سیستم  در ایران به شیوه‌ای بسیار پلید و افسارگسیخته تمام جامعه و دستاوردهایش را نشانه رفته است. حتی در شهرهای کوچک آمار جرم و جنایت، دزدی و تجاوز حتی به کودکان به رویدادی عادی تبدیل شده است. جامعه به کلی رها شده و سیستم حاکم ترکیبی از تاجران سنتی، آقاها و آقازاده‌ها و سران سپاهی در چپاول ثروت خلق‌های ایران گوی سبقت را از هم ربوده‌اند و اختلاس‌ها و مفاسدی که افشا می‌شوند نشان از فسادی سیستماتیک و افسارگسیخته دارد که در تاریخ ایران بی‌نظیر است. در این اوضاع و شرایط است که کارگران آسیب‌پذیرترین قشر جامعه را تشکیل می‌دهند. جمعیت ایران از اکثریت کارگران تشکیل یافته و درآمد آن‌ها هرگز در حد تامین احتیاجات پایه‌ای و ابتدایی برای زندگی نیست و شرایط کارگران که مقاطعی از سال را بی‌کار می‌مانند مدت‌هاست که از خطوط قرمز بحرانی عبور نموده و خیزش‌های سه سال اخیر همگی از جانب جامعه‌ی کارگری ایران بود که به بی‌رحم‌ترین اشکال ممکن سرکوب شده و رژیم با روش‌های قهری ـ چنگیزی سعی بر پاک ‌کردن صورت مسئله نمود غافل از اینکه شرایط روز به روز وخیم‌تر شده و در صورت تداوم این وضعیت قطعا قیام کارگران فرودست، همچون سیلی خانمان‌برانداز همه چیز را با خود خواهد برد. کارگران در ایران هرگز دارای امنیت شغلی نبوده‌اند و دستمزد آن‌ها کفاف هزینه‌های سنگین زندگی در اقتصاد فروریخته‌ی ایران را ندارد. حقوق کارگران در بسیاری از مواقع بسیار با تاخیر پرداخته شده و در مواقعی هم هرگز پرداخت نشده است. در ایران کارگران از امنیت کاری برخوردار نیستند و روزانه در معادن، کارگاه‌ها و ساختمان‌های در حال ساخت و دیگر مشاغل تعدادی از آن‌ها جان خود را بر اثر سوانح از دست می‌دهند که در اکثر مواقع این سوانح قابل پیش‌گیری هستند اما سرمایه‌دارها و صاحبان(غاصبان) مشاغل برای کسب سود بیش‌تر از هزینه کردن در بخش‌هایی که ایمنی و بهداشت کاری را تضمین می‌کند خودداری می‌کنند. همچنین کارگران روزمزد تنها به دستمزدی که در پایان روز و یا اتمام کار موقتی پرداخت می‌شود و از دیگر آیتم‌های حقوقی مانند ایاب‌ذهاب، هزینه‌ی عائله‌مندی، حق بیمه و غیره بی‌بهره‌اند. در واقع سرمایه‌داری در ایران نیز خیل نیروی کار کارگری بی‌کار را در صف انتظار نگه‌ داشته و کارگران در کارخانه‌ها و کارگاه‌ها به دلیل نداشتن امنیت شغلی و ترس از دست دادن همین آب‌باریکه‌(حقوق)، به دنبال حق و حقوق خود نبوده و محافظه‌کار می‌شوند. در کشوری مانند ایران عدم دریافت یک ماه حقوق برای کارگر برابر است با بحرانی فراگیر برای زنده ماندن. از سویی دیگر با حقوق کارگری  در ایران نمی‌توان از پس تهیه‌ی حداقل‌ها نیز برآمد وقدرت خرید قشر کارگر در پایین‌ترین حالت ممکن قرار دارد بطوری که یک کارگر با حقوق کارگری توان خرید میوه، گوشت و بسیاری از اقلام ضروری در سبد غذایی‌ای که برای سلامتی بدن حیاتی‌اند را ندارد. کمر کارگر در زیر مخارج تهیه‌ی پوشاک برای خود و خانواده‌اش، اجاره‌ی مسکن، هزینه‌های رفت‌وآمد، پرداختی‌های آب‌، برق، تلفن و گاز، خرید وسایل مورد نیاز خانه و اقلامی مانند لوازم بهداشتی شکسته است. تفریح و شادی در چنین شرایطی امکان‌پذیر نیست و بسیاری از کارگران در ایران شرایطی مانند اردوگاه‌های کار اجباری یافته‌اند. برای بهتر متوجه شدن این وضعیت باید نگاهی به حاشیه‌ی شهرها بیاندازیم جایی که حلبی‌آبادها، شیلنگ‌آبادها و غیره‌ناآبادها پیش چشم حاکمان فاسد و جنایت‌پیشه‌ی رژیم استبدادی ایران به وجود آمده، این در حالی‌ست که این رژیم با شعارهایی به نفع مستضعفان برسر کار آمد اما نتیجه‌اش گسترش سرمایه‌داری و انباشت سرمایه و ثروت‌های جنایت‌آورده در دستان بورژواها و ملایان حکومتی و سران سپاه و نظام جهل و جنایت ایران شد.

کارگران در این شرایط اگر عمر نوح هم داشته باشند نخواهند توانست یک پراید هفتاد میلیونی و خانه‌ای محقر کوچک کلنگی چندصد میلیونی بخرند و خرید خانه و ماشین برای کارگر یک رویاست و برای برخی دیگر رویای آن را دیدن نیز امکان‌پذیر نیست و ذهنیت این بخش از کارگران مشمول “درماندگی‌آمخته‌شده” گشته و بخشی دیگر با آه و حسرت می‌توانند فقط نظاره‌گر باشند. تمام این مصائب به همراه دستان خالی پدر هنگام برگشت به خانه در شرمندگی، شرایط انفجار جامعه‌ی کارگری را آماده کرده است.

اکنون و با همه‌گیر شدن ویروس کرونا و خطراتش، کارگران آسیب‌پذیرترین قشر در جامعه هستند و بسیاری از آنان کار خود را از دست داده و اندک درآمدهای‌شان را نیز از دست دادند. این در حالی‌ست که کرونا و اثر تحریم به کارگران بیش‌ترین فشار را متحمل می‌گرداند و قشر سرمایه‌دار و صاحب‌منصبان دولتی هرگز نه از تحریم‌ها و نه از کرونا دچار سختی نمی‌گردند و بیش از همه باز هم این کارگران هستند که با قرنطینه شدن در خانه‌ها و تعطیلی کسب و کارها دچار فقر و گرسنگی شده و سخت در مضیقه قرار می‌گیرند. منبع درآمد آنان قطع شده و دو عدد لیمو را باید با قیمت‌های نجومی خرید و این هرگز برای کارگر دیگر امکان‌پذیر نیست. از قیمت مواد غذایی که بگذریم، کارگر با اندک درآمد ماهانه‌ی از دست‌رفته‌اش چگونه توان خرید اقلام بهداشتی برای مقابله با کرونا را خواهد داشت؟ قیمت الکل‌های تقلبی دچار جهشی سرگیجه‌آور شد، قیمت یک ماسک ساده بیست سی برابر قیمت پیش از شیوع کرونا شد و تمام بحران‌ها و مشکلات اقتصادی، اجتماعی و بهداشتی در بدو امر سراغ کلبه‌ی محقر کارگر می‌رود و مسئولان، دولت‌مردان و غاصبان مشاغل در چنین مواقعی از آب گل‌‌آلود بحران، شاه‌ماهی خود را از آب می‌گیرند. در این ایام تاجران خصولتی و رانت‌خواران با انحصار واردات و احتکار اجناس سفره‌ی کوچک کارگران و عامه‌ی مردم را باز کوچک‌تر نموده و حساب‌های خود را بیش از پیش پر نمودند. این جنایت‌کاران اقتصادی خوب می‌دانند که در نتیجه‌ی این وضعیتی که پدید آورده‌اند مردم(کارگران و صاحبان کسب و کارهای کوچک) در زیر فشار دچار از هم‌گسیختگی اقتصادی، روحی و روانی خواهند شد. در این حالت یا کرونا آنان را خواهد کشت و یا ویروس اشغال‌گر سرزمین خلق‌های ایران. در چنین شرایطی سهم مردم به تنگ آمده از فقر و فلاکت اهدایی از سوی رژیم جنایت‌محور استبداد پیشه‌ی ایران، گلوله بوده است. روشنفکرنماهای خارج‌نشین و داخلی هم به تئوری‌بافی‌های انتزاعی مشغولند و درک نمی‌کنند که گرسنگی و فقری که موجبات تحقیر مردم را به‌وجود آورده جایی برای افکار انتزاعی و راه‌حل‌های مسالمت‌آمیز باقی نمی‌گذارد. در چنین اوضاع و احوالی‌ است که حقوق و دست‌مزد کارگران از سوی وزارت کار، رفاه و تامین اجتماعی در حدود دو میلیون و ششصدهزار تومان اعلام شد. در بدو امر باید از مسئولان، نمایندگانی که این لوایح توهین‌آمیز را تصویب می‌کنند و سرتاپای حاکمین این نظام فاسد ضدبشری خواسته شود تا سال ۹۹ را به همراه خانواده‌های‌شان با حداقل حقوقی که برای کارگر درنظر گرفته شده زندگی کنند. مرفهین بی‌درد باید بدانند که اکثر مردم ایران کارگر هستند و از حداقل‌های ممکن برای زندگی برخوردارند و فقط به بقای خود با وجود هزاران درد و مصیبت ادامه می‌دهند. کارگر اگر دارای کاری دائمی باشد و بتواند ماهانه این حداقل حقوق را دریافت کند پس برای یک‌ماه می‌تواند با این پول چه کار کند؟