در ماههای اخیر شاهد ترافیک سنگین دیپلماتیک، سیاسی و اقتصادیـ نفتی در سطح منطقه و جهان بودیم. از لحاظ نظامی نیز بر تداوم جنگ در گسترهای وسیعتر و با سرعتی بیشتر افزوده گشته است. در کنار توسعهی پهنای جنگ و کاربرد انواع و اقسام سلاحهای متعارف و نامتعارف آنچه باید مورد توجه قرار گیرد، درهمتنیدهگی عملیاتهای نظامی در عراق (موصل) و سوریه (رقه) است. فصل نوینی از تمرکز بر روی مسئلهی داعش با این هدف که از ماحصل آن بتوان به روند جدیدی از چانهزنیها و جبههبندیهای شکل بخشید، مشاهده میگردد. این مسئله بعد از جنگ حلب و بازپسگیری آن، از اهمیت بیشتری برخودار شد. از توازن بهوجود آمده بعد از جنگ حلب پیدا است که هیچ یک از طرفینِ در دو سوی جبههبندیهای سابق، قادر به حل مسئله به شیوهی دلخواه خود نیستند و با توجه به فرسایش شکلیافته در هر دو جناح، جهت ادامهی نزاع میبایست به اشکال جدید صفآرایی در نشستها و حضور در جبهههای جنگ بیاندیشند. حضور ابرقدرتها نیز شکل دیگری به خود گرفت. هر چند از مدتها قبل جنگهای نیابتی این قدرتها به رویارویی مستقیم تبدیل شده بود اما حضور آشکارتر پیادهنظام این قدرتها وارد دور تازهای شده است. این تعادل بهوجود آمده نه نشان از قدرت که نشان از ناتوانی نیروهای متخاصم خارجی در خاورمیانه دارد که هر روز از قابلیت و توانمندی آنها، در اجرایینمودن پروژههای نظم نوین جهانی خویش کاسته میشود. شاید چندان دور از واقع نباشد که گفته شود، ماحصل جنگ چندسالهی سوریه و عراق و همآزماییها برای قدرتها به نابودی کامل بستر تحقق پروژهی نظم نوین آنها منجر شده است. شطرنج جنگ سوریه برای طرفها به “پات” ختم شده است، و هیچ یک از طرفین قادر به تحمیل خواستههای خویش به طرف مقابل نبودهاند. این درحالی بود که از همان ابتدا و با مطرح شدن مسئلهی انقلاب روژآوا و طرح نظم سیاسی خلقی در سوریه تمام استحکامات درون جبههای صاحبان جهانی پروژهی نظم نوین و اقمار منطقهای آنان به چالش کشیده شد. نبود سیاستها و برنامههای استراتژیک شکلدهنده به هویتِ سیاسی جبهههای درگیر تحت عنوان تفاوت در اولویتهای سیاست خارجی بیان گردید، اما این در حالی بود که سودای نیروهای ابرقدرت جهانی و دغدغهی اقمار منطقهای آنان همپوشان نبوده است. حضور کوردها در مقام خطسوم و گزینهی خلقیِ نظمی بومی پرده از سستبودن پیوندهای در ظاهر ناگسستنی میان دولتهای منطقه و همپیمانان جهانی آنان برداشت.
نبود استراتژی مستحکم میان این جبههها و همچنین کاراکتر موضعی جنگ و همپوشان نبودن اهداف و برنامهها بر نوسانات درون گروهی و حجم ترافیک دیپلماتیک این نیروها افزوده است. نشستهایی نظیر “آستانه” در قزاقزستان هدفی جز «یاردزدی» برای حضور پرقدرتتر برای چانهزنی بیشتر در نشست ژنو و کنفرانس امنیتی”مونیخِ” آلمان را نیز باید ترمیم مجدد جبههبندی سابق با دشمنسازی بیشتر یک دولت متخاصم دانست. از این گونه نشستها نمیتوان انتظار برون رفت از بحران خاورمیانه را داشت. گفتار و یارگیری مجدد در کنفرانس امنیتی مونیخ هرچند در کوتاهمدت صورت عملی به خود نگیرد. اما با توجه به بنبستهای پیشآمده بعد از مسئلهی حلب و حضور پرچمها و سربازان پیادهی دولتهای جهانی، نشان از اتفاقات غیرمترقبهی بیشتری را با خود به ذهنها متبادر خواهد ساخت. هر چند که خواست سیاست خارجیـ امنیتی دولتهای مورد حمایت آمریکا و غرب مبنی بر تغییر کلی هویت سیاسی ایران برای مدتی چند با اهداف آمریکا همپوشان نبوده است اما با توجه به وضعیت گرفتار آمدهی آمریکا در منطقه میتواند بر رویکرد آمریکا مبنی بر تغییر هویت سیاسی دستگاه سیاسی در ایران موثر واقع گردد. به این معنا که گفتار شکلگرفته پیرامون ایران در نشستها و صورت عملی تهدیدهایی که از مدتها قبل به در قالب تحریمهای آمریکایی و اروپایی که امروزی کشورهای عربی منطقه و اسرائیل را نیز در بر میگیرد را نباید صرفا به بازگشایی دروازههای اقتصادی ایران محدود دانست. بلکه فراتر از خواست اقتصادی، هدف تغییر هستی سیاسی دستگاه سیاسی در ایرن را در سرمیپروراند.
البته بستههای پیشنهادی ایران با هدف ایجاد شکاف در درون جبههی غرب و همپیمانان منطقهای آنان و همچنین همسویی یکجانبه با آمریکا در بعضی عرصههای نظامی، تقسیم حوزهی نفوذ و تقدیم منافع نفتی و اقتصادی در حوزهی حضور مشترک بهویژه نمونهی اخیر آن در عراق؛ مخصوصا با وضعیت تکافتادهی آمریکا در منطقه دیگر به مانند سابق کارایی ندارد. البته نباید از چشم دور داشت که اتخاذ استراتژی موازنهی منفی یعنی گسستِ از خیرگی به سیاستهای روس و جلبنظر آمریکا و تمایل به اروپا چه در سطح حاکمیت و چه دولت با توجه به معضلاتی که خود اروپا بدان دچار گشته، استراتژی چندان موفقی نخواهد داشت. ایران این نکته را نیز باید در نظر داشته باشد که نمیتواند از گفتار خصمانهی شکلگرفته در مقابل خویش برای صورتبندی مجدد گفتار ستیزهجویانه و غیردموکراتیک استفاده کرده و در راستای تقویت بنیان گفتمانهای رادیکال در درون مرزهای خویش از آن استفاده کند. و از ضروریات گذار آرام به سمت دموکراسی و توسعهی سیاسی و پاسخگویی به مطالبات انباشتهی شدهی خلقهای خویش شانه خالی نماید. با توجه به تمرکز ایران بر مسئلهی اشاعهی حوزهی حضور نظامی خود در مرزها، شهرها و مناطق داخلی، نشان از فراهمآوردن بستریست که در آن بیشتر بر توسعهی ارتشسالارانه میاندیشد تا بر توسعهی مواردی که میتواند به انسجام درونی شاکلهی سرزمینیاش بیانجامد. هر چند تفاوتهای ظاهری بسیاری را در صورتبندی حاکمیت و همچنین اولویتهای سیاستهای خارجی دولتهای منطقهای شاهدیم، اما باید توجه داشت که تمام این دولتها با توجه به سیاستهای در پیشگرفته شده از سوی دولتی نظیر ترکیه ناظر بر انسداد شریانهای دموکراتیک داخلیـ خلقی خویش و همچنین افزایش حضور نظامی در خارج از مرزها و کشتار بیرحمانهی ملتهای حاضر در این کشور و اتحاد موقت شکلگرفته با نیروهای فاشیست، همان مسیری را جهت تحقق اهداف خود میپیماید. توسعهطلبی ارضی، حفظ وضعیت موجود در جنوب کوردستان، تمایل به حفظ هویت دستگاههای سیاسی در عراق، سوریه و لبنان با هدف حفظ هویت دستگاه سیاسی خویش در نهایت امر به استراتژی ایران ناظر بر خروج احزاب و نیروهای اپوزیسیون از عراق شکل دادهاست.
با توجه به تحرکات نظامی بیشتر ترکیه در جنوب کوردستان بعد از ترافیک دیپلماتیک با بخشی از نیروهای سیاسی در جنوب کوردستان و با حضور بیش از پیش ترکیه در مرزها و توسعهی کمربند ایمنیـ امنیتی این کشور به داخل خاک عراق، بیش از پیش خطر از دسترفتن دستاوردهای ملت کورد مطرح میگردد. ضمیمهشدن بخشی از خاک جنوب کوردستان و با هدف متحققساختن خیالِ قلمروگشایی ترکها مبنی بر حضور در مرزهای موصلـ شنگال میتواند سرآغاز اشغال تمامی جنوب کوردستان باشد. هدف تمامی گفتارها و کردارهای دولت ترکیه و دیگر دولتهای منطقه به حاشیهراندن سیاست موازنهی منفی کوردهاست؛ وضعیتی که در آن تضعیف کوردها در مقام خط سوم سیاسیِ برخوردار از پروژهی نظم جستجو میگردد. از این حیث کوردها دو گزینه پیش روی دارند. گزینهی نخست اتحاد و انسجام بیشتر در قالب پروژهی کنگرهی ملی کورد جهت حضور چشمگیرتر دیپلماتیک، سیاسی در سطح بینالمللی بوده و دیگری اتحاد و انسجام خودِ احزاب و جریانهای هر بخش از کوردستان که بتوانند مانع از توسعه طلبی سیاسیـ نظامی دولتهای اشغالگر گردند.
با توجه به وضعیت پیشرو در ایران و نیز آیندهی سیاسی این کشور در آستانهی انتخابات ریاست جمهوری آنچه که اولویت به شمار میآید، نه گرفتارآمدن به رویکردهای کلان حاکمیتی و نه سرمایهگذاری بر میانجیگریهاییست که از سوی برخی از اشخاص در چارچوبهی طرحهایی نظیر آشتیملی مطرح میگردد؛ نیز قرارگرفتن در صفبندیهای نوین جبههی همپیمانان قدیمی و رقیبان امروزی نیز نمیتواند اولویت نیروهای اجتماعی و دموکراتیک و تحولخواه در ایران باشد. آنچه مورد انتظار است اتخاذ یک رویکرد نوین جمعیِ از سوی جامعه میباشد. از این نظر جامعه باید به صورت مستقل و به عنوان گزینهی سوم در تقابل با جبههبندیهای اصولگرایی و اصلاحطلبیـ اعتدالی به بازتعریف اهداف، مطالبات، منابع، امکانات و موانع احتمالی پیشروی خود بیاندیشد؛ تا از این طریق در صورت بروز هرگونه رویدادِ خارجی مبتنی بر حملهی نظامی و یا در صورت پیشآمدن همپیمانیهای نیروهای فاشیست و واپسگرا با جریان حاکمیت با هدف انسداد شریانهای حیاتیـ دموکراتیک نظیر آنچه در ترکیه اتفاق افتاد، آمادگی جهت رویارویی فراهم باشد. نداشتن درک صحیح از سوی جامعه، خیل عظیم خلقها را به سمت استغاثهی سیاسی خواهد برد. با موضعیتیافتن مسئلهی کورد در سطح منطقهای و جهانی مشخص شد که هیچ یک از طرفهای درگیر نمیتوانند دوستی استراتژیک باقی بمانند. آنچه مورد انتظار است این است که از این پس جامعه میبایست مسیر مستقل خویش را در پیش گرفته و با برخورداری از یک انسجام سازمانی و سیستماتیک در شرایط کائوتیک سرنوشت کلان برنامههای خود را به گفتمانهای غالب تحمیل نماید.
مجلس حزب حیات آزاد کوردستان پژاک