دنیز ایمرالی ـ
همواره خلقها و جوامع انسانی در راستای حفظ ارزشها، اخلاق و دستاوردهای خود، با انواع و اشکال نظامهای قدرتگرا و تمامیتخواه به مقابله و دفاع از خود برخاستهاند. جوامع و نیروهای دموکراتیک، در روند این مقاومت و مبارزه، در حوزههای مختلف و به اشکال متنوع متحمل هزینههای بیشماری شدهاند. نکته قابلتوجه این است که بیشترین آسیب و زیان را در جریان هجمهها و جنگی متحمل شدهاند که دولت و نیروهای قدرتطلب از طریق نظام و سازوکارهای آموزشی در برابرشان بر پا نمودهاند. در این زمینه و در مقاطع مختلف شاهد ظهور شخصیتهای معترض و منتقدی در بطن جامعه بودهایم که در کسوت معلمی متعهد و مبارز، با شناخت و درکی عمیق از نیازها، دردهای جامعه و نقش موثر امر آموزش در رابطه با این مسئله، با جسارت و آگاهی، زندگی خود را صرف آموزش صحیح و مقابله با تحریف حقایق و اذهان جامعه کردهاند. در دوران اخیر میتوان از معلمانی همچون بهمن عزتی، صمد بهرنگی و فرزاد کمانگر به عنوان چنین شخصیتهای یادکرد که در هر شرایط و مرحلهای از زندگی خود، به عنوان معلمی متعهد و مسئول در برابر جامعه، به وظیفهی خود عمل کردند و به دانشآموزان خود درس آگاهی، آزادگی و آفرینندگی دادند. در جامعهی کنونی ایران و خصوصاً شرق کوردستان، شهید فرزاد کمانگر اگرچه در حوزههای مختلفی همچون، روزنامهنگاری، دفاع از حقوق کودکان و زنان، محیطزیست، فعالیتهای ادبی و مبارزه با معضلات اجتماعی همچون اعتیاد فعالیت داشت؛ اما بیشتر او را به عنوان معلمی متعهد و آگاه میشناسند که از دورافتادهترین روستاهای کوردستان تا قعر سیاهچالههای جمهوری اسلامی، زیر شکنجه و طناب دار به قول خودش همچنان معلم ماند و یک لحظه هم در راهی که در پیش گرفته بود تردید به دل راه نداد. شهید فرزاد بر این عقیده بود که گام نهادن در عرصهی تعلیم و تربیت، مخصوصاً قبول مسئولیت معلمی، لازم است که همراه با آگاهی، عشق، انساندوستی و دیدگاهی واقعبینانه نسبت به جامعه باشد، تا که بتواند در راستای منافع جامعه، پیشرفت و سعادت آن قرار گیرد. در غیر این صورت فاقد تأثیر مثبت، و در بسیاری موارد به آسیبها و معضلات اجتماعی میانجامد. فرزاد در یکی از نامههای زندان دراینباره چنین مینویسد: «با عشق و علاقهی فراوان به کلاس میرفتم، اما فقر و بیکاری مردم، کفشهای پاره و لباسهای رنگ و رو رفته دانشآموزان آزارم میداد. با نگاه کردن به سیمای زجرکشیدهی آنها روزی هزار بار میمردم و زنده میشدم هر چند دوست نداشتم شاهد مرگ آرزوهای کودکان سرزمینام باشم؛ اما معلم شده بودم و میدانستم که معلمی در این سرزمین یعنی شریک شدن با رنج و درد دیگران و رنج و درد در این قطعهی فراموششده از دنیا به یک معلم مسئولیت، آگاهی و شخصیت تازه میبخشید. باید معلم میماندم به حرمت کودکیها، به خاطر رویاهای کودکانهام، معلمی که دوست دارد کودک بماند، حتی در این سن و در زندان.
یکی دیگر از سیاستهای جمهوری اسلامی که شهید فرزاد به خوبی بر آن واقف بود و به مقابله با آن برخاست، برنامهریزی و تلاش بیوقفهی دولت، جهت محروم سازی جامعه از کودکان و جوانان. او دانشآموزانش را برای جامعه و بر اساس نیازها و فرهنگ خودشان آموزش و تربیت میکرد، نه آنچه که دولت و حکومت میخواست؛ زیرا به خوبی دریافته بود که کودکان متعلق به جامعه هستند و لازم است مطابق با سنتهای خود و ویژگیهای طبیعت اجتماعیشان تحت آموزش قرار گیرند. وی این مورد را حق آنها و موضوعی حیاتی به شمار میآورد. فرزاد سعی بر آن داشت که در مقابله با از بین بردن حس کنجکاوی، عدالتخواهی و تفکر انتقادی کودکان و جوانان توسط دولت، بینایی، بیداری و هوشیاری را به دانشآموزان خود عرضه کند.