گفتگوی ویژه ی آلترناتیو با زیلان تانیا ریاست مشترک شورای رهبری کودار در زمینه ی خط سوم، گستره و عمق آن، نقش و جایگاه خط سوم در رویارویی ها و تعاملات میان قدرت های بین المللی و منطقه ای
ـ شما در ادبیات سیاسی خود به تأکید از اصطلاح “خط سوم” استفاده میکنید. لطفا برای ما توضیح دهید که منظور از این اصطلاح و رویکرد از منظر شما چیست؟
زیلان تانیا: ابتدا برای درک بهتر موضوع و دلایل اتخاذ رویکرد خط سوم از سوی جنبش آزادیخواه کردستان، لازم میدانم که اشارهای مختصر به دلایل و ریشههای شکلگیری وضعیت موجود در سطح منطقه و جهان داشتهباشم. در مقطع کنونی در خاورمیانه به طور خاص و بهطور کلی در سطح جهانی، شاهد افزایش و تعمیق تنش و بحرانهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فکری و فلسفی هستیم. در نگرش ما، منشاء این مسایل و معظلات به ذهنیت مردسالار و قدرتگرای حاکم بر جهان بر میگردد. نمایندگان و پیشاهنگان این ذهنیت همچنان جهت پایدار ماندن خود تمامی ارزشهای اجتماعی خلقها را پایمال میکنند. با توجه به نحوه و سطح روابط میان انسانها با جوامع و دولتهای حاکم سرمایهداری در جهان، میتوان مشاهده نمود که این نهادهای حاکم تمامی عرصهها زیستی و ادراکی را از تعاریف و جوهرهی ذاتی خویش دور نمودهاند. در واقع با تحمیل نگرش خود که مبتنی بر قدرتگرایی و ثروتگرایی است، سعی در منحرف کردن جامعه از رسالت و وظایف حقیقی آن دارند. نهاد دولت و قدرت را امری لازم و اجتنابناپذیر قلمداد میکنند. دیدگاه مردسالاری با محوریت یکجنس، شیوهای از طرز فکر و الگوی جهتگیری مختص به خود را برای زندگی در جامعهی انسانی ارائه و نهادینه میکند. با توجه به این موارد، اگر بخواهیم به مشکلات کنونی جامعه بپردازیم، مشاهده میکنیم که با بکار بردن ادبیات ویژهی نظام قدرت و مردسالار این کار امکانپذیر نیست، زیرا مفاهیم اساسی و اصول زندگی، تحریف و تهی از معنا شدهاند. از طرف دیگر این ذهنیت شهروندان و جوامع را همچون برده و بندهی خود میبیند که حق هیچگونه ابراز وجود، مدیریت و اعمال ارادهای را ندارند. این به معنای کنترل و ادارهی کامل جامعه به وسیلهی دولت میباشد. در حقیقت این موضوع با حقیقت جامعه در تضاد است. جامعهای که هزاران سال به شیوهی خودمدیریتی و با فکر آزاد به سیاست، اقتصاد و خوددفاعی پرداخته، تمامی تنوعات هویتی، فرهنگی و زبانی آن در هماهنگی و آسایش در کنار همدیگر زیستهاند. در واقع با آغاز نظام مردسالاری، همهی این ارزشها و حقیقتها انکار شده و جامعه با ایدئولوژی جدیدی که قدرت و سود بیشتر را اساس و بنیاد خود قرار داده بود، روبرو گشت. دیگر یکپارچگی جامعه از هم پاشید و طبقهبندی اجتماعی ایجاد گشت. تنها یک ذهنیت وجود دارد و آن هم ذهنیت مردسالار و دولت اقتدارگرا میباشد و به غیر از آن هر فکر و ایدئولوژی دیگری را رد و دشمن مینامند. به طور کلی، ذهنیت حاکم، کنش سیاسی و مدیریت را در حوزه فعالیتی جامعه و خلقها رد و نفی میکند. این نوع برخورد در درازمدت سبب میشود که اقشار مختلف جامعه با سیاست بیگانه شوند، سعی دارند این طرز فکر را به جامعه القا کنند که زنان ناتوانند و جوانان هم توان و تجربهی فعالیت سیاسی و مدیریتی را ندارند. بنابراین طبقهای برتر لازم است که برای جامعه سیاست و مدیریت کند. نظر به مواردی که به آن اشاره کردیم، اکنون ما شاهد سه رویکرد اساسی در عرصهی تغییر و تحولات جهانی و منطقهای هستیم. اولی رویکرد نیروها و پیشاهنگان نظام سرمایهداری از جمله آمریکا و اروپا است که خود را به عنوان منجی و پیامآور دموکراسی برای خلقهای خاورمیانه میدانند. دومی، رویکرد و خط دولت–ملتهای مرتجع و فاشیست حاکم در منطقه است. اما رویکرد سوم، رویکردی است که بر اساس تفکر و فلسفهی رهبر خلق کورد ” عبدالله اوجالان” آلترناتیوی را برای چارهیابی مسایل و بحرانهای موجود ارائه و عملی میکند. جنبش نوین آزادیخواه خلق کورد، جهت عملیکردن این رویکرد و اندیشه پیشاهنگی کرده و دستاوردهای مهمی را کسب کرده. یعنی در عرصهی گفتار و کردار حقانیت و کارآمدی خود را به اثبات رسانده. ما این رویکرد و الگوی جهتگیری را خطسوم مینامیم.
ـ آیا خط سوم تنها محدود به مباحث سیاسی است یا گسترده و عمیق فراوانتری(سیاسیـ اجتماعی ـ اقتصادی) را در بر میگیرد؟
زیلان تانیا: بدون شک تنها به مباحث سیاسی محدود نیست بلکه همچنانکه در بالا نیز به آن اشاره کردیم قبل از هر چیز مباحث اجتماعی و ایدئولوژیکی و فکری آن مورد بحث است یعنی خط ایدئولوژیکی و دیدگاه فلسفی خط سوم. این یک واقعیت است که هیچ سیاستی بدون ایدئولوژی میسر نبوده و ماندگار نخواهد شد. از طرف دیگر ایجاد یک انقلاب اجتماعی در ذهن و فکر جامعه است که اهمیت ایجاد نظام نوین را میسر میکند. هر مبارزهای از عرصهی اجتماعی شروع خواهد شد. باید جامعه از نظام کنفدرالیسم درک روشنی را بدست آورده باشد تا بتواند برای رسیدن به آن به مبارزه برخیزد. خط سوم نیز هر چند از لحاظ سیاسی بیشتر مورد بحث قرار میگیرد ولی بدون فعالیت در عرصههای دیگر نخواهد توانست به موفقیت دست یابد. چون نگاه خط سوم به جامعه تنها از یک دیدگاه صرفا سیاسی نیست بلکه جامعه را از جوانب گوناگون تحلیل کرده و بنابراین عرصههای فعالیت آن هم به همان اندازه گسترده خواهد بود و این صحیحترین و منطقیترین شیوهای خواهد بود که برای مدیریت جامعه میتوان به کار برد. در نظامهای اقتدارگرا که سیاست را به قشر خاصی از جامعه نسبت داده و آنان برای جامعه تصمیم میگیرند این بار در سیستم کنفدرالیسم هر کسی در سیاست و سیاستگذاری سهم خواهد داشت و ارادهی خود را در تمامی عرصهها به کار خواهد برد. نظامی کاملا منعطف بوده و همانند دولت-ملتها محدودیت یا قالب و مرزی ندارد در همهی عرصهها بدون قالببندیهای خشک و بیروح میباشد. دارای مرز سیاسی، اکونومی، اجتماعی، فرهنگی و حتی جغرافیایی نیست آنچه مهم است معیارهای زندگی آزاد و دمکراتیک هستند، چون نظام با شعار و هدف جامعهای دمکراتیک، اکولوژیک با جنسیت آزاد و معیارهای اخلاقی–وجدانی و سیاسی خود را سازماندهی مینماید. تعصبات ملی، مذهبی، جنسی، علمی به مثابهی خط قرمز این نظام به حساب میآیند، چون هر یک از این تعصبات برتری یک ملت، مذهب و یا جنس را بر دیگران نشان و نمایندگی میکنند و این خود به معنای نفی کنفدرالیسم و معیارهای آزاد آن است. خط سوم به علت انعطافپذیری نظام خود تعصباتی را که خالی از انعطاف هستند، نمیپذیرد چون در تضاد با اهداف خویش ارزیابی مینماید.
ـ دلیل برگزیدن خط سوم از جانب جنبش و حرکت آپوئیستی در چه موضوعی نهفته است؟ و چرا در پیشگرفتن و برگزیدن خط سوم را به عنوان جایگزینی مدرنیتهی سرمایهگذاری به خلقهای جهان و منطقه پیشنهاد و ارائه میدهید؟
زیلان تانیا: همانطور که در سوالات قبل هم به آن اشاره کردیم در برابر ایدئولوژی مدرنیتهی سرمایهداری تنها آلترناتیو موجود و رادیکال ایدئولوژی مدرنیتهی دمکراتیک است بنابراین شیوهی مبارزهی آن هم منعطف بوده و قادر به توسعهی آن براساس زمان و مکان خواهد بود. این نظام بهترین شیوهی مبارزه با نظامهای اقتدارگرا در سطح جهانی خواهد بود. البته این نکته نه به خاطر این است که چون رهبر آپو آن را مطرح کرده باشد و یا از طرف جنبش آزادیخواهی ارائه گردیده است، بلکه جامعه خود در قبل از ظهور نظام مردسالاری-دولتگرا به مدت هزاران سال با این نظام زیسته و تنها از این طریق توانسته به موجودیت خود در آن زمان ادامه دهد. یعنی در حافظهی جامعه هنوز هم زنده است فقط کافی است که به یاد جامعه آورد از طرف دیگر چون با سرشت جامعه کاملا همخوان است مخالفتی بنیادین را از طرف افراد نسبت به خود بر نمیانگیزد.
با توجه به موضوع یاد شده، نقش و تأثیر جنبش آپویستی در سطح جهان و منطقه بهخصوص شرق کوردستان به چه شکل بوده است؟ به نظر شما جنبش آپوئیستی توانسته حقیقت وجودی خود را در به ساحت افکار عمومی، معرفی و به نمایش بگذارد و در ضمن مقاومت تاریخی کوبانی در ارائهی حقیقت وجودی جنبش و حرکت آپوئیستی چه وظیفهای را ایفاء نمود؟
زیلان تانیا: سیستم کنفدرالیسم نظامی نیست که از خارج بر جامعه تحمیل شده باشد و یا بر ضد معیارهای اخلاقی و ارزشهای اجتماعی باشد و یا اینکه به نیروهای خارجی و اقتدارگرا وابستگی داشته باشد. مبارزاتی که در سالهای گذشته انجام پذیرفته است، خویش را اکنون و بوضوح و عملی به نمایش میگذارد. دیدگاهی که مبارزات آپوئیستی را تنها در چند سال اخیر جستجو مینماید راه به بیراهه میبرد، به معنای دقیق نفی مبارزات و زحمات گستردهی جنبش آپوئیستی در سالهای گذشته بوده و میتوان گفت که در برخی موارد حتی به طور عمدی صورت میگیرد و به انحراف کشاندن افکار عمومی از مبارزات جنبش است. حتی در زمانی که رهبری از نظام کنفدرالیسم در سال 2004 بحث به میان آورد به مانند یک اتوپیا که نمیشود آن را در جامعهی کنونی و در زمان حال پیاده کرد، قلمداد نمودند، در حالی که همین سیستم که خیالی پنداشته میشد در روژآوا عینیت یافت و دنیا هم آن را باور کرد یعنی اگر جامعه هوشیار گردد و آموزش ببیند به خودباوری خواهد رسید و به خود سازماندهی این نظام خواهد پرداخت. چون با روحیه و وضعیت روانی و همچنین تاریخ خود و با ارزشهای اجتماعی و حفظ آنها گره خورده و در هر وضعیتی آن را با خود سازگار میبیند. همهی قشرهای جامعه نیز خود را در درون آن مییابند؛ تنها نظام اقتدارگر و دولتها هستند که آن را در ضدیت با خود میبینند که این هم کاملا عادی است چون از نظام اقتدار نمیشود انتظار داشت که از سیستم کنفدرالیسم که مغایر با نظام اقتدارگر است، پذیرشی صورت گیرد. چون با ذات دولت در تضاد است این جامعه است که با ارادهی خود نظام کنفدرالیسم را در درون خود پیاده میکند و در آن صورت جامعه خود به این سطح از آگاهی میرسد که دیگر دولت برای جامعه لزومی ندارد و حتی اضافی و مشکل ساز و بحران ساز اصلی است. همانگونه که رهبری هم میگویند “دولت به مثابهی بالنی بزرگ درآمده و در نظر جامعه بزرگ نمایی شده است”. آن هنگام دیگر جامعه خود به این واقعیت پی میبرد که دولت از ذهنیت واپسگرا و مردسالار جامعه تغذیه میکند و هنگامی این ذهنیت اصلاح گردد دیگر جامعه خود، اقتدار نظام دولت را قبول نخواهد کرد. هر چقدر که در برابر این نظام مبارزه صورت گیرد به همان اندازه نیز برای ایجاد سیستم خودمدیریتی به موفقیت خواهیم رسید. یعنی شکل مبارزه در همان حال عینیت مییابد چون با تاسیس نظام خود در حقیقت نظام دولت را رد کرده و ضعیف میسازیم به صورت مبارزهی کلاسیک نیست که باید حتما نظام اقتدار را فروپاشانید و سپس نظام خود را ایجاد کنیم. دیگر جامعه بدون آلترناتیو و بیچاره نیست که تنها یک راه در پیش روی خود داشته باشد، بلکه همهی اقشار جامعه زنان جوانان و کودکان و ملیتهای مختلف را در درون خود جای میدهد و راهچارهیابی معضلات و بحرانهای موجود را در پیش روی خود مییابد و خود نیز با مشارکت و اراده و فکر آزاد خود به بنیانگذاری آن دست میزند و این بعد مهم این نظام است. در مبارزهای آپوئیستی، طی سالها جامعه با این ذهنیت آموزش دیده و در حقیقت فرهنگسازی لازم صورت گرفته است. دیگر مرزهای جغرافیایی نیز همراه با مرزهایی که نظام به بهانهی اختلافات میان انسانها، اقوام، جنس و مذاهب ایجاد کرده بود و سبب فروپاشی اتحاد و یکپارچگی جامعه شده بود، از بین میروند همهی این اختلافات توسط خود جامعه حل میگردند. بنیانگذار این نظام و فلسفهی زندگی و فکری “رهبر آپو” است که این نظام را به خلق کورد و همهی خلقهای خاورمیانه و جهان تقدیم نمودند، مقاومت و مبارزهی بزرگ و تاریخی روژآوا و کوبانی نیز از این فلسفه و فکر نشات میگیرد و نتیجهی سالها فعالیت در روژآوا و سازماندهی خلق آن منطقه بود؛ تقریبا 20 سال رهبری در آنجا مستقیما در آکادمی دمشق به آموزش زنان و جوانان پرداخت. یعنی انقلاب روژآوا به صورت ناگهانی و ناخودآگاه ایجاد نگشت، بلکه قبلا زمینهای و بستر مناسب ذهنی و فکری فراهم شده بود. در واقع حضور مستقیم رهبری و آموزشهای ایشان را میتوان به عنوان فاکتور مهم سازماندهی روژآوا دانست. نکتهی اساسی و بنیادین در انقلاب هم این است که هیچ انقلابی بدون بهاء به نتیجه نخواهد رسید. در انقلاب روژآوا شهیدان هم مبارزه و هم دستاوردهای مبارزه را ضمانت میکنند.
مبارزهی آزادیخواهی سالهاست در شرق کردستان نیز همگام با بخشهای دیگر کردستان ادامه دارد. تاسیس سیستم کودار نیز بر اساس همین مبارزه بود مبارزات پژاک نیز در همین راستا بود؛ یعنی هم پژاک و هم کودار و کژار در راستای خط سوم به فعالیت و مبارزه می پردازند و بر اساس فکر و ایدئولوژی آپوئیستی و میراث تاریخی آن بنا نهاده شده و به مبارزه میپردازند اکنون نیز به مرحلهای در سازمان رسیدهایم که باید به عملی(پراکتیک) نمودن نظام مدرنیتهی دمکراتیک در شرق کردستان بپردازیم.
در خیال کل جامعه و مخصوصا زنان، دنیایی آزاد و برابر، بدون جنگ و خونریزی همیشه وجود دارد در واقع سیستم کنفدرالیسم به واقعیت پیوستن همین دنیا است. ما از سیستمی مهندسی شده و خشک و قانونی بحث نمیکنیم بلکه از نظامی منعطف و مبارزهای مداوم و همه جانبه بحث کردیم که مبارزهای ایدئولوژی، فلسفی و ذهنی است به همین دلیل هم مبارزهای مداوم را میطلبد. بدین معنا که باید قبل از ایجاد نظام و همراستا با تاسیس آن و همچنین بعد از آن نیز همهی اقشار جامعه را با معیارها و طرز سازماندهی نظام آشنا کرد چون در حقیقت شیوهای جدید از زندگی است و مبارزه زمان خاصی ندارد و مداوم است. مکانیسم نظارت بر شیوهی فعالیتها در سیستم چون بر عهدهی خود جامعه است بنابراین در پیشبرد و پیشرفت فعالیتها و سازماندهی آن نقش موثری را ایفاء مینماید و چون خود نظام را ایجاد کرده و با ارادهی خود به وجود آورده، مشکلات خود را خود بهتر میداند، بنابراین راهچارهیابی آن را هم خود میداند . نظام به شکل مثلث قدرت نیست بلکه این مثلث واژگون شده است که خلق در بالا قرار میگیرند. فرد در برابر جامعه و جامعه در برابر فرد مسوول است. مثلا اگر در جامعه مشکلات جوانان مورد بحث قرار میگیرد در همان جامعه نیز مشکلات ریشهیابی شده و در نهایت به راه حل مناسبی خواهند رسید. نکتهی دیگر اینکه اصلا زمینهای برای رشد و توسعهی مشکلات داده نمیشود.
ـ آیا توانستهاید در راستای صدور انقلاب آپوئیستی به میان خلق و احزاب و جریانات سوسیالیستی، فمنیستی، آنارشیستی گامهای قابل ذکری برداریم، لطفا در مورد کیفیت و چگونگی آن توضیح دهید.
زیلان تانیا: مبارزهی خط سوم مبارزهی آزادیخواهی آپوئیستی یک مبارزهی سوسیالیستی است و این خط بر سوسیالیسم-دموکراسی استوار است بنابراین نکات مشترکی با همهی جنبشهای دمکراتیک و آزاد، سوسیالیستها و چپگرایان جهان دارد با فمنیستها و آنارشیستها هم دارای دیدگاههای مشترک بسیاری است. بنابراین هر چند دارای روابط بسیار منسجم هم با همدیگر نباشیم ولی مشترکات و زمینههای فکری و کاری بسیار زیادی با یکدگر داریم؛ همین مسئله هم باعث شده که در حقیقت جریانات سیاسی و جنبشهای چپگرا و فمنیستی–آنارشیستی در ایران، منطقه و جهان خود را در برابر جنبش و سیستم ما مسئول ببینند بدین معنا که در درون مبارزهی ما خود را به نوعی مییابند و از آن نیرو میگیرند مخصوصا در مبارزهی روژآوا همهی نیروهای سوسیالیست و چپگرا دوباره دور هم جمع شده و بیشتر از هر زمان دیگری به هم نزدیک شدهاند و رابطهای منسجم و فعالیتهایی مشترک را آغاز کردند در واقع با انقلاب روژآوا همه این جنبشها روح تازهای گرفتند و دوباره زنده شدند چون آنان بعد از سالها مبارزه در دهههای اخیر رو به افول گذاشتند و کم کم مارژینال(منفعل) شده و دچار فروپاشیدگی و تجزیه میشدند ولی همگام با مقاومت کوبانی تبدیل به یک روح و یک بدن شدند و نیروی عظیم خود را در اتحاد با همدیگر یافتند پس بنابراین روژآوا به مانند چتری عمل کرد که همهی این نیروها را دور هم جمع کرد و همزمان پیامی برای همهی خلقهای رنج کشیدهی منطقه و جهان و همچنین همهی نیروهای ناراضی از سیستم دولتها و نظام کاپیتالیسم بود که میتوان در برابر نظام استعمارگر با ایجاد نظام کنفدرالیسم و اتحاد همهی نیروها ایستاد و پیروز گشت و جبههی متحد مشترک در جهان ایجاد گشت. چون بعد سیاسی-اخلاقی در این مبارزه برجسته بوده فعالیتها هم در همین راستا گسترش خواهند یافت در حقیقت آنانی که از روژآوا حمایت کردند و به مبارزه پرداخته و حتی شهید شدند همین آزادیخواهان و جنبشهای چپگرا و سوسیالیست بودند و راهپیماییها و نارضایتیهای دمکراتیک نیز که در بسیاری از کشورهای جهان رخ داد باز هم از همین جنبشها بودند و توانستند با فشارهای شدید بر ابرقدرتهای جهان آورند و آنان را مجبور نمایند که علیرغم میل خود – و البته با برخی حسابات سیاسی و تبلیغاتی – از کوبانی دفاع کنند.
این جبههی متحد مشترک میتوانند هم به سازماندهی بیشتر خود بپردازند و هم فعالیتهای مشترک و مبارزهای بزرگتر و گستردهتر انجام دهند البته خلق کرد پیشاهنگی این اتحاد و مبارزه را بر عهده گرفته است چون خلق کرد با این فکر و ایدئولوژی مبارزهی خود را شروع کرده و در این زمینه دارای تجربهای موفق بوده و همزمان آموزش لازم را هم در این زمینه میبیند و در نظر جنبشهای آزادیخواه و سوسیالیست جهان نیز به مانند یک مکتب فکری به آن نگریسته میشود. تلاش ما هم این است که از این به بعد هم روابط بیشتر و فشردهتری با همدیگر و در همهی زمینهها داشته باشیم، زمینههای لازم هم مهیا شدهاند. در واقع چون نظام کنفدرالیسم با پیشاهنگی زن ایجاد میگردد و با ذهنیت زن آزاد مدیریت میشود و هویت زن، هوشیار نمودن زن و مدیریت زن را اساس میگیرد و در سطح جهانی موقعیت زن و معنای زن را تعریفی دوباره بخشید و ارادهی زن را در جامعه، احزاب و در جنبشهای فمنیستی دوباره زنده کرد و زن در جهان ارادهی خود را بازیافت چون بنیاد بردگی بر برده نمودن زن ایجاد گردید و با او بود که همهی بردگیها عینیت یافتند و این بردگی جهانی و کیهانی شد. اکنون نیز وقتی سخن از پیشاهنگی زن می شود جامعه با پیشاهنگی زن بخواهد یا نخواهد به پیش خواهد رفت و هوشیاری زن به معنای هوشیاری جامعه خواهد بود. هنگامی که زن با پیشاهنگی در عرصه های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و نظامی خود را ایفاء نمود و در مدیریت کانتونها نیز باز نقش بارز خود را بازی مینماید دیگر دنیا و سیستمهای مردسالار و کاپیتالیسم نمیتوانند به زنان آنگونه که بخواهند، بنگرند. یعنی زنان نه آن زنان بردهی کلاسیک جهان سومی هستند و نه زنان بردهی مدرن دنیای غرب هستند وقتی ذهنیت زن آزاد و پیشاهنگی آن اساس گرفته میشود جامعه خود نیز به ذهنیتی آزاد دست خواهد یافت، برای نمونه در کوبانی هنگامی که زنان اسلحه به دست گرفته و به صفوف مبارزه میپیوندند، مردان کوبانی نیز به دنبال زنان به مبارزه بر میخیزند در جامعهای که زن بردگی را رد میکند جامعه نیز اقتدار نظام را هرگز قبول نخواهند کرد. سیستم کنفدرالیسم به معنای مبارزهی زن آزاد است. در نظام دولت-ملتها، جنسیتمحوری و بردگی زنان را مبنا قرار دادهاند اما در نظام کنفدرالیسم آزادی جنسیتی و پیشاهنگی زن اساس گرفته میشود آزادی زن را اساس گرفته و با بنیادی نمودن آزادی زن آزادی جامعه را ضمانت(گارانتی) مینماید و نقش زن را برجسته مینماید در حقیقت بدون مبارزهی زن، پیشاهنگی او و حتی بدون قبول ذهنیت زن، مبارزه نخواهد توانست به اهداف خود برسد و مارژینال و خنثی خواهد شد و این به معنای حمله به نظام دمکراتیک خواهد بود بنابراین از معیارهای مهم و بنیادین کنفدرالیسم آزادی زن و مدیریت با ذهنیت زن است یعنی جامعهای آزاد-دمکراتیک و اکولوژیک با جنسیت آزاد است. فرمولاسیون سیستم بدین شکل واضح و آشکار است بر این اساس سطح فعالیتها و حضور زنان را نشان میدهد و در عمل نیز حضور زنان و مدیریت آن را به وضوح نشان میدهد. در حقیقت دمکراتیکترین کشورها نیز تنها به درصد حضور زنان در مجلس و برخی عرصهها اشاره شده است و تعریفی شفاف از حضور و سطح فعالیتهای زنان داده نشده است. نظام ریاست مشترک در کنفدرالیسم هم برای همین موضوع است. در واقع دیدگاه جنسیتگرای جامعه را اصلاح خواهد کرد چون با ذات سیستم در تضاد خواهد بود. قبلا هم در مورد جریانهای سوسیالیستی، فمنیستی و آنارشیستی صحبت کردیم در واقع آنچه را که آنان نتوانستند پراکتیک نمایند اکنون در سیستم کنفدرالیسم عملی شده است؛ بنابراین همفکری، همکاری و اتحاد با همدیگر در این جا اهمیت پیدا خواهد کرد. در جامعه و در نظام کنونی نه تنها زنان بلکه جوانان نیز مورد ستم و خشونت و استثمار قرار میگیرند، بنابراین جوانان نیز فرصت ایفای نقش خواهند یافت. دفاع مشروع نیز عرصهای است که در کنفدرالیسم دارای اهمیت ویژهای خواهد بود و بدون هر یک از این اصول اساسی و بنیادی در حقیقت سیستم ناقص خواهد بود. این نیز همچو بنیاد آزادی زن است تمامی آزادیهای دیگر نیز تضمین و تثبیت خواهند گردید. جامعه نیز آزادی خود را در آزادی زن خواهد دید و با آزادی زن سیستم طبقات نیز فرو خواهد پاشید. با شکل گرفتن ذهنیت زنآزاد تمامی عرصهها اعم از سیاسی، نظامی و هم اجتماعی و … فعالیتهایشان پابرجا خواهد شد. برساخت سیستم زنآزاد به معنای نهادینه نمودن تمامی دستاوردهای مبارزاتی قلمداد میگردد که موجودیت زن و پیشاهنگی زن در کنفدرالیسم را به معنای موجودیت یافتن سیستم دمکراتیک، به ما ارائه مینماید.