فەرهاد ئازاد –
نگاهی به سیاست‌‌های جمهوری اسلامی ایران در رابطه با دانشگاه و مبارزات دانشجویی
همچون سایر نظام‌ها و جوامع، در ایران نیز عرصه‌ی تعلیم و تربیت به‌طور عمومی و خصوصاً نظام آموزش‌وپرورش رسمی، از بیشترین اهمیت و میزان سرمایه‌گذاری برخوردار است؛ زیرا بدون تربیت و آماده‌سازی نیروی انسانی لازم و متخصص که بتواند چرخ‌ها و نهادها‌ی نظام را به حرکت درآورد، تداوم و بقای آن ممکن نیست. در طول تاریخ معاصر ایران و به‌‌ویژه دوران حاکمیت و استبداد سیاه ولایت‌فقیه، سیاست کنترل و نظارت بر نهادهای آموزشی و خصوصاً دانشگاه‌ها، به‌صورت مدام و با حساسیت فراوان طرح‌ریزی و اجراشده. با این وجود، دانشگاه و دانشجو علی‌رغم تمامی سرکوب و تحریفات، همچنان به‌عنوان چشم و گوش بیدار جامعه، در مقابل حاکمیت سر فرود نیاورده و هرچند وقت یک‌بار زنگ هشدار را به صدا درآورده، هراس حاکمان از این پایگاه و سنگر مقاوم و بیدار جامعه نیز ادامه دارد. در این نوشتار، نگاهی مختصر به اهمیت و نقش نهاد آموزشی دانشگاه، سیاست‌های رژیم جمهوری اسلامی در قبال دانشگاه و دانشجویان، مشکلات و معضلات مبارزات دانشجویی در ایران و در پایان هم اشاره‌ای افق این مبارزات خواهیم کرد.
 
اهمیت و حساسیت دانشگاه و دانشجو:
دانشگاه و مراکز آموزشی همواره مورد توجه خاص جامعه، دولت‌ها و جریان‌های فکری و سیاسی مختلف بوده. از دو بعد مهم می‌توانیم این مسئله را بررسی نماییم. بعد اول، مربوط است به نقش و تأثیرات این مراکز و اماکن آموزشی، به‌عنوان بخشی از نظام کلی آموزش‌وپرورش در مسیر حرکت و سرنوشت جامعه‌. اگر به شیوه‌ا‌ی بنیادی نقش و کارکرد آموزش‌وپرورش را بررسی کنیم، متوجه می‌شویم که این مسئله ارتباطی تنگاتنگ و تفکیک‌ناپذیر با موضوع هستی و تداوم حیات سالم جامعه دارد. آموزش‌وپرورش مهم‌ترین و مؤثرترین مکانیزم اجتماعی شدن انسان است. جامعه از طریق این مکانیزم تجربیات و آزمون‌هایش را به شکل معارف نظری و عملی به قشر جوان و نسل تازه منتقل می‌کند. حال اگر جامعه‌ای به هر دلیل از این حق بدیهی و وظیفه‌ی حیاتی خود محروم شود، آینده و هستی‌اش با تهدید و خطر انحراف و نابودی روبرو می‌شود. هر جامعه و فرهنگی بهتر از هرکسی و نیرویی واقف به نیازها و تجربیات خود است، لذا بهتر از هرکسی هم می‌داند چه چیزی را به چه شیوه‌ای به جوانان و مردم آموزش و انتقال دهد. از طرفی دیگر، لازم است فراموش نکنیم که مبادی و منافع جامعه با دولت و طبقه‌ی حاکم یکی نیست و در تضاد با یکدیگرند. با این اوصاف تا حد زیادی اهمیت جایگاه و کارکرد دانشگاه و دانشجویان برجسته و نمایان است. عجیب هم نیست که دولت و قدرت در تلاش برای در دست گرفتن و هدایت این نهاد هستند. این مسئله تنها مختص به یک جامعه و دولت نیست، بلکه در تمامی نظام‌های که ذهنیت قدرت‌طلبی و نهاد دولت حاکم است، صدق دارد؛ زیرا در جهت خنثی نمودن مخالفت و مقاومت‌های جبهه‌ی مخالف خود، یعنی جامعه و نیروهای دموکراتیک، نیازمند به این نهاد هستند که با ترویج و نهادینه کردن ارزش‌ها و اولویت‌های خودشان، نیروی انسانی لازم جهت خدمت به نهاد‌های وابسته به خود را آموزش، تأمین و تضمین نمایند.
در بعد دوم، دانشگاه و مراکز آموزش عالی، به دلیل اینکه از کانون‌های مهم نوزایی و شکل‌گیری افکار و اندیشه‌های آزاد و جامعه‌محور است، به‌طور طبیعی به یکی از نیروهای مخالف و مقاوم در برابر تمامیت‌خواهی و خودکامگی حاکمان تبدیل می‌شود. اگر نظری به پروسه‌ی شکل‌گیری و مسیر اکثر انقلاب‌ها و تحولات اجتماعی معاصر داشته باشیم، می‌بینیم که نطفه و هسته‌ی اولیه‌ی این خیزش و انقلاب‌ها در دانشگاه و یا در میان افراد فارغ‌التحصیل از این اماکن شکل‌گرفته. همچنین گروه‌های دانشجویی با پیشاهنگی در اعتراضات نقشی روحیه‌بخش و فعال در اعتراضات و مبارزات ایفا نموده‌اند. به‌عنوان نمونه‌ می‌توانیم به انقلاب مردمی سال ۱۳۵۷ در ایران اشاره‌کنیم، دانشجویان از قشر‌ها و طیف‌های مختلف، از نخستین گروه‌های بودند که به تحصن و اعتراضات خیابانی روی آوردند. با نظر به مواردی که تاکنون به آن اشاره نمودیم و همچنین ترکیب جمعیت جوان در ایران، آمار روبه افزایش دانشجویان خصوصاً در میان زنان، خصوصیات جوانی و پتانسیل‌های موجود از یک طرف و از طرفی دیگر حاکمیت ذهنیتی مرتجع و تمامیت‌خواه در ایران، اهمیت و حساسیت دانشگاه و دانشجو بر همگان آشکار می‌شود.
 
سیاست‌های جمهوری اسلامی ایران در رابطه با دانشگاه و دانشجو:
همان‌گونه که قبلاً به آن اشاره نمودیم، در جریان انقلاب سال ۱۳۵۷ دانشگاه و گروهای دانشجویی نقشی فعال و روشنگرانه ایفا نمودند. متأسفانه بعد از مدت کوتاهی قشری از روحانیون شیفته‌ و تشنه‌ی قدرت، انقلاب را غضب و قبضه نمودن. مبارزات دانشجویان هم تا حد زیادی قربانی بازی‌های سیاسی جناح‌ها و احزاب مختلف شد؛ اما آنچه که غیرقابل انکار و مهم است، دانشگاه و دانشجویان به‌رغم تمامی کمبودها و مشکلات، به‌عنوان نیروی محرکه و آگاه جامعه، به رسالت تاریخی خود ادامه داد و در مقابل عوام‌فریبی‌ها، رعب و وحشت، شکنجه و زندان آخوندهای بر تخت نشسته تسلیم و منفعل نگشت. روحانیون قدرت‌طلب که در جریان انقلاب شاهد توان، نقش و پتانسیل دانشگاه و دانشجویان بودن، بعد از تکیه‌بر مسند قدرت، در فرآیند سرکوب و حذف احزاب و نیروهای سیاسی و اجتماعی دیگر، تمرکز ویژه‌ای بر روی دانشگاه نمودند.
درراستای شکل‌دهی نظام آموزشی منطبق و موافق با خواسته‌ها و اهداف خود، در دانشگاه کودتا کردند و در این رابطه پروسه‌ای را آغاز نمودند که تاکنون ادامه دارد. در آغاز به بهانه‌ی بومی‌کردن آموزش، اقدام به پاکسازی اساتید و دانشجویان دگراندیش نمودن. سازمان‌دهی و فعالیت مراکز و کانون‌های سیاسی، فرهنگی و هنری وابسته به احزاب و جریان‌های دیگر را متوقف و ممنوع کردند. به‌طورکلی در این زمان شاهد سرکوب وحشیانه‌ی دانشجویان هستیم. رژیم ایران که نگران از وقوع خیزش تازه‌ای از طرف مردم بودند، تلاش نمودند که با یک سری از سیاست‌های ریشه‌ای و فراگیر، خیال خود را از این تهدید راحت کنند. فراموش نکنیم که نهاد دانشگاه و دانشجویان از همان ابتدای انقلاب، به شیوه‌ای رادیکال، مخالفت صریح خود را با ارتجاع به‌حکم نشسته، بیان نمود.
در عمل نیز با روشنگری و پرده برانداختن از چهر‌ه‌ی پنهان آخوند‌ها سعی در هوشیار نمودن سایر اقشار جامعه می‌‌کرد. در راستای سرکوب و ایجاد تفرقه در مبارزات دانشجویان، انجمن‌های اسلامی دانشگاه که تحت حمایت و نظارت خود رژیم بود، تأسیس و شروع به فعالیت نمودند. روحانیون می‌خواستند این‌گونه وانمود کنند که آنها در این خشونت و درگیری‌ها نقشی نداشته و این طیف‌های مختلف خود دانشجویان هستند که به جان همدیگر افتاده‌اند. شورای انقلاب در ۳۰\۱\۱۳۵۸ فرمان تعطیلی دانشگاه‌ها را صادر نمود. مقاومت‌ها، کشتار و سرکوب شدید را به دنبال داشت. بعد از بازگشایی، به شیوه‌ای نظام‌مند و پیگر بسیاری از سیاست‌ها را طرح و اجرا نمودند.
سازمان‌دهی و فعالیت انجمن‌ها و نهادهایی همچون؛ جهاد دانشگاهی، انجمن اسلامی، نهاد نمایندگی ولایت‌فقیه، بسیج دانشجویی انجمن‌های مذهبی و سوگواری مختلف، بخشی از این سیاست و تلاش‌های رژیم بودند. از طرفی دیگر در کنار اجرای سیاست گزینش اساتید و دانشجویان، بحث وحدت حوزه و دانشگاه را پیش کشیدند تا که مراکز آموزشی را به‌طور کامل تحت اختیار کامل نهادهای دینی وابسته به قدرت نمایند.
به‌هرحال همچنان که شاهدیم، رژیم به‌رغم تمامی خودکامگی و هیاهوهای عوام‌فریبانه و سرکوب و سانسور، نتوانسته به‌تمامی بر اهداف و سیاست‌هایش جامه‌ی عمل بپوشاند. نکته‌ی که در این بخش می‌خواهم بر آن تأکید نمایم شماری از سیاست‌های تازه‌ی رژیم در رابطه با دانشگاه و دانشجویان در سال‌های اخیر است. در این رابطه‌ به‌طور اجمالی به مواردی از‌ این سیاست‌ها اشاره می‌کنم
۱- ترویج فحشا و فساد: ساختار حکومت‌ مرکزی در ایران همیشه سعی کرده که با واردکردن فساد و فحشا، فضای دانشگاه را برهم بزند. از این طریق، هم حساسیت ناشی از سرکوب فیزیکی و استفاده از اهرم قوه‌ی قهریه ایجاد نمی‌شود و هم سعی می‌کنند که دانشگاه را به مرکز فساد و بی‌اخلاقی تبدیل نمایند.
۲- مشغولیت دانشجویان به فعالیت‌های صرفاً آموزشی، ادبی و هنری منقطع از جامعه و سیاست، جهت بیگانه نمودن جوانان و نسل تازه با حقایق و آزمون‌های جامعه.
۳ ـ تغییر و تحریف در مطالبات دانشجویان: همچنان که می‌دانیم خواسته‌ها و مطالبات دانشجویان نسبت به سایر اقشار و گروه‌ها عام‌تر و جامعه محورتربوده. همچون پرستاران، معلمان و کارگران تنها به یک سری از مطالبات صرفاً صنفی بسنده نکرده‌اند. رژیم هم در سال‌های اخیر بسیار سعی نموده که بسیاری از گزینه‌های انحرافی را پیش روی دانشجویان قرار دهد تا که دانشجویان فرصت و امکان بیان خواسته‌ها‌ی اصلی و مهم‌تری پیدا نکنند. در این زمینه می‌توان به‌پیش کشیدن موضوع تفکیک جنسیتی، حذف برخی از رشته‌های درسی، مسائل خوابگاه و شهریه‌، نحوه‌ی برگزاری اردوهای علمی سیاحتی دانشجویان اشاره کرد. کار به‌جای رسیده که خامنه‌ای جلوی دوربین‌های تلویزیون در مورد برگزاری اردوهای مختلط هشدار می‌دهد!
۴ ـ تضعیف انرژی و پتانسیل دانشجویان با توسل به جنگ زرگری مابین جنا‌ح‌های مختلف حاکمیت و قدرت. همگی شاهدیم که چگونه در زمان انتخابات بخش بزرگی انرژی دانشجویان صرف حمایت یا ضدیت با این جناح یا آن جناح می‌شود.
۵ ـ ترویج و اشاعه‌‌ی فرهنگ مدرک‌گرایی: این مورد هم نشان زیر منگنه و فشار قرار گرفتن جامعه به‌ شیوه‌ای شدید است. کار به جای رسیده که قبل ازهر چیزی از کارجویان مدرک رسمی خواسته می‌شود. این مسئله باعث شده که در فرآیند آموزش، کسب مهارت و تخصص، بر منش و کنش انسانی برتری یابد. روزانه شاهد هستیم که چگونه بسیاری از ارزش‌های اجتماعی و انسانی قربانی کسب مهارت‌های فنی و تخصصی می‌شود.
۶ ـ گرفتار نمودن دانشجویان به بحث‌وجدل‌های غیرضروری و بازی‌های زبانی. بعضی مواقع شاهدیم که تعدادی به‌اصطلاح فعال دانشجویی که (خدا و خرما) را باهم می‌خواهند، روزها و سال‌های در پی اثبات یا رد این قضیه‌ هستند که آیا به مبارزات دانشجویان باید بگیم جنبش یا نه؟! اما دریغ از حداقل واکنش عملی به این‌همه وحشت، ارتجاع، سرکوب و کشتار و خشونت عریان که از سوی پاسداران رژیم بر دانشگاه و جامعه تحمیل و اعمال می‌شود.
افق مبارزات و حرکت دانشجویان
روحانیون قدرت‌طلب بعد از غضب دستاوردهای انقلاب مردمی 1357 در جریان حذف مخالفان، علاوه بر گروه‌ها و احزاب چپ و ملی‌گرا، حتی به سایر جریان‌های اسلام‌گرا نیز همچون، نهضت آزادی و مجاهدین خلق رحم نکردند. با یکه‌تازی در عرصه‌ی دانشگاه و سیاست می‌خواستند حاکمیت مطلق خود را در تمامی منافذ جامعه اجرا و تزریق کنند. بااین‌وجود برخلاف دوران رژیم پهلوی که تا اندازه‌ای جریان‌ها و احزاب دیگر هم در صحنه‌ی مبارزه و جامعه حضور داشتند، این بار دانشجویان و دانشگاه، تنها ماندند و ناچار در نبود نیروهای فعال دیگر، بار بیشتری را بر دوش بکشند. این هم فرصت و امکانی بود برای رژیم که هر چه بیشتر سیاست‌های خود را در دانشگاه ترویج و تعمیق بخشد. به‌طورکلی تاکنون این حملات و سیاست‌های رژیم در رنگ‌ها و اشکال مختلف ادامه دارد. از طرفی دیگر دانشجویان و سنگر دانشگاه، هرچند وقت یک‌بار و به بهانه‌ها و مناسبات مختلف، فریاد مخالفت سر داده‌اند. در برخی مقاطع هم شاهد شکل‌گیری حرکت‌های فراگیری بودیم که با سرکوب شدید مواجه شده. به‌عنوان‌مثال می‌توانیم به اعتراضات سال ۱۳۷۸ دانشجویان اشاره‌کنیم که در جریان آن رژیم هزاران دانشجو را بازداشت، شکنجه و حتی تعدادی را هم به قتل رساند.
و اما مقطع کنونی؛ با در نظر گرفتن این‌ همه تجربه و آزمون‌های مختلف، دیگر زمان آن رسیده که دانشگاه و مبارزات دانشجویان به‌صورت ریشه‌ای و به‌ دور از هیاهوی لایه‌های مختلف قدرت، اقدام به بازنگری و انتخاب روش مبارزاتی نوین و کارآمدی کنند. لازم است به این سؤال که چرا حرکتی با این‌همه پتانسیل و آزمون، آن‌طور که شایسته است نمی‌تواند منشأ اثر و تغییر در جامعه ایران باشد؟ پاسخی واقع‌بینانه و صریح بدهیم.
بی‌گمان وجود استبداد و ارتجاع حاکم، تنها بخشی از جواب است. به نظر می‌رسد جواب واقع‌بینانه و اصلی را باید در مواردی همچون تضعیف و تحریف رسالت اخلاقی و تاریخی مراکز آموزشی و از همه مهم‌تر دانشگاه و دانشجو جستجو کنیم. یکی از مهم‌ترین وظایف این مراکز، پیشگیری از تسلط و به انحصار در‌آوردن علم و آگاهی توسط قدرت و دولت است. لازم است قبل از هر اقدامی انگشت سؤال و شک را به‌سوی رشته‌های آموزشی، مواد آموزشی، الگو‌های تدریس و تربیت دراز کنیم. مسلماً تا زمانی که تحریف و تزویر و تخطی‌های تاریخی و معاصر در عرصه‌ی علم و دانش تحلیل و تشریح نشوند، نمی‌توان به روش و ابزاری کارا جهت مبارزه و بنیان نهادن جامعه‌ای آزاد و برابر که همان خواسته و اولویت دانشجویان و آزادی‌خواهان است دست‌یابیم. از طرفی دیگر در ایران که از غنای فرهنگی و تجربه‌ی تاریخی همزیستی مسالمت‌آمیز خلق‌های مختلف برخوردار است، لازم است که دانشجویان با در نظر گرفتن این واقعیت، از گرفتار شدن در دام حرکت‌های کلاسیک قومی و مذهبی بر حذر باشند.
فراموش نکنیم که یکی از حربه‌های اصلی رژیم ایران ایجاد تفرقه و اختلاف مابین تنوعات ملی و مذهبی و فرهنگی است. در این راستا و با در نظر گرفتن این فاکتورها، سازمان‌دهی و اتحادی فراگیر مابین تمامی دانشجویان در ایران بسیار ضروری است. یکی دیگر از نکات مهم و حیاتی برای مبارزات جوانان به‌طورکلی و خصوصاً دانشجویان این مسئله است که تا زمانی خود را به شیوه‌ای ریشه‌ای از نظام اجتماعی و سیاسی تحمیل‌شده بر جامعه دور نسازیم، با تحمل هزینه‌های بسیار زیاد هم ره به‌ جای نخواهیم برد.
واقعیت این است که در سال‌های اخیر و با توجه به روند تغییر و تحولات منطقه‌ای و نزدیک شدن طوفان تغییر به مرزهای ایران، همچنین وضعیت نابسامان داخلی و تشدید اختلافات و جنگ قدرت میان سران رژیم، فرصت و امکان تازه‌ای پیش روی جوانان و دانشجویان ایران است که می‌توان به نحو احسن از آن استفاده نمود. این حقیقتی است که تغییر و تکامل برای همیشه پشت درهای ارتجاع و استبداد نخواهد ماند. جهش و انقلاب، پاسخی ضروری و شایسته و حتمی است. خصوصاً در ایران که از پتانسیل عظیم جوانان و دانشجویان برخوردار است.