شیما روژهلاتی —

امروزه به دلیل زیاده‌روی‌های نظام سرمایه‌داری در انباشت سرمایه و اقتصاد گلوبالیسم، مسائل اقتصادی یكی از دغدغه‌های اساسی زندگی انسانها را تشكیل می‌دهد. به حدی كه پول و پولدارشدن شیوه‌ی ارتباط جوامع را نیز تعیین می‌كند. در سده‌ای زندگی می‌كنیم كه اولین سؤالی كه به ذهن انسانها خطور می‌كند این است كه آیا می‌توان بدون پول هم قادر به ادامه‌ی زندگی شد. آیا بجاست كه اقتصاد را تنها در پول و سرمایه خلاصه كرد؟ چنین تحلیلی از اقتصاد، ما را به دیدگاهی اقتدارگرایانه‌ی كاپیتالیستی خواهد رسانید كه اقتصاد را در چارجوبی تنگ‌نظرانه محدود و به جامعه عرضه می‌كند. امروزه تنها بخشی از جامعه و طبقه‌ای خاص با اقتصاد سروكار دارند. البته این مورد برای بسیاری از علوم اجتماعی گذراست چرا كه هركس در رشته‌‌ای خاص تخصص دارد و اصلاً هیچ ارتباطی مابین این رشته‌ها وجود ندارد. كسی كه تاریخ‌دان است بطور تئوریكی تنها و تنها محكوم به آگاهی‌های محض تاریخی است و نمی‌تواند خارج از این محدوده به تحلیل و بررسی حقیقت تاریخ كه همانا جامعه‌انسانی و علم انسان‌شناختی است، بپردازد. تمامی تلاش‌های نظام حاكم در این راستا می‌باشد كه تا حد ممكن تمامی رشته‌های علمی را از یكدیگر مجزا كرده و تیشه به ریشه‌ی تمامیت و هماهنگی مابین علوم بزند. بعنوان مثال كسی كه در رشته‌ی اقتصاد تخصص دارد ناچار است در چارجوب تنگی كه نظام برایش تعیین كرده، به تحقیق و بررسی بپردازد. بعلت اینكه موضوع مورد بحث ما اقتصاد است، بیشتر در آن مورد ژرف‌تر خواهیم شد. كلمه‌ی اقتصاد همیشه دبیر اقتصاد ما را به یادم می‌آورد كه شخصی بی‌نهایت بی‌سواد بود، الان كه فكرش را می‌كنم! خوب ما هم از او بدتر چرا كه اصلاًهیچ چیزی از رشته‌ی اقتصاد سردرنمی‌آوردیم. یكی از دلایل اساسی نیز آن بود كه زن بودیم. در فكر همه‌ی ماها این تصور وجود داشت كه این رشته به درد ماها نمی‌خورد. مردها بهتر و ماهرترند در این رشته. برای همین هم این كار را به آنها واگذار كنیم. چرا كه كاری مردانه است و ما زنان خودمان را بكشیم هم سر از این رشته‌ی مبهم درنخواهیم آورد. بازار بورس، عرضه، تقاضا و وام و… مواردی بودند كه به هیچ وجه توجه‌مان را جلب نمی‌كردند. اقتصاد را برای نمره‌آوردن می‌خواندیم وهمین!

بنا به عادت همیشگی یاد گرفته‌ایم كه سیاست‌كردن كار مردان است، در مورد اقتصاد نیز چنین نظریه‌ای را پذیرفته‌ایم. فكر می‌كنم خوانندگان این مقاله چنین تصوری برایشان بوجود بیاید كه شاید بنده اقتصاددان و سرمایه‌داری بزرگ هستم و از موفقیت‌هایم در این رشته حرف خواهم زد و آنها را هم به ثروتمندشدن تشویق خواهم نمود. نخیر خوشبختانه! زنی مبارز هستم كه دیدگاههای رهبرآپو در مورد تمامی علوم بویژه علم اقتصاد، مرا به سوی شناخت هرچه بیشتر حقیقتی كه از آن بی‌خبر بودیم سوق می‌دهد. اقتصادی كه این همه به موضوعی پیچیده و تودرتو تبدیل شده و برای جامعه به گره‌ی كوری درآمده، همان قانون خانواده است و ما بی‌خبر! برای همین هنگامی كه به كلمه‌ی اقتصاد برخورد می‌كنم، دیگر بازارهای بورس و پول به یادم نمی‌آید. مادربزرگم را به یاد می‌آورم كه روی شهر را ندیده بود ولی با كاركردن در مزارع و نگه‌داری حیوانات اهلی، تمامی مخارج خانواده‌ی پرجمعیت‌اش را تأمین می‌کرد. و هزارانی چون او كه تلاش و دسترنج‌شان نادیده‌ گرفته شده است. اگر اقتصاد قانون خانواده باشد، كسی كه قانون خانواده را تعیین می‌كند زنان هستند، نه مردان. آنچه كه من شاهد آن بودم قدیم قدیم‌ها اصلاً مردان هیچ دخالتی در قانونی كه زنان در خانه وضع می‌كردند، نداشتند. سخن یكی از دوستانم به یادم آمد كه می‌گفت؛ از روزی كه پول پا به خانه‌مان گذاشت، پدرم خیلی عوض شد! الحق كه راست می‌گفت از روزی كه پول،آنهم پول زیادی وارد زندگی انسانها گردید، دیگر اثری از آنچه كه در گذشته برایمان ارزش قلمداد می‌گشتند، نماند. انسانها به حدی رسیدند كه ارزش‌های انسانی خویش را با پول عوض كردند. وضعیتی اسفبار است برای جوامع چرا كه اخلاق اجتماعی برمبنای ارزش‌های انسانی بنا شده است.

رهبرآپو نظام كاپیتالیستی را دزد خانه می‌نامد. همه چیز از دزدیدن از خانه‌ی خویش شروع شده است. مرد قانون خانواده را كه متعلق به زن بوده را از دستش قاپید و بعد از آن خود را پایه‌گذار علم اقتصاد نامید. علمی كه با آن تمامی دنیا را تحت سیطره و استعمار خویش قرار داد. با فریب‌دادن انسانها اقدام به كالایی كردن جامعه، بویژه زنان كرد. این نظام فرزندی حلال‌زاده است كه دسترنج زن را از دستش گرفت، از آن سوءاستفاده كرد و علیه زن و جامعه بكار برد. اینها اقتصاددانانی هستند كه بویی از اخلاق نبرده‌اند. كسی كه ارزش‌های اخلاقی‌اش را در بازار سرمایه قیمت‌گذاری كند و بفروشد، در حق جامع مرتكب جرمی بزرگ شده و باید در برابر دادگاه اخلاق اجتماعی محاكمه شود.

یكی از علت نوشتن این مقاله چنین بود كه چندی پیش هنگامی كه به كلمه‌ی اقتصاد مقاومتی زنان در ایران برخوردم، تعجب كردم، چون كلمه‌ی مقاومت را در كنار اقتصاد دیدن و پشت سرآن كلمه‌ی زن، چنین حسی در انسان برمی‌انگیزد كه فرهنگ مقاومت، فرهنگ مبارزه است. با كنجكاوی هر چه بیشتر سعی در پی‌بردن به اصل مطلب كردم. فهمیدم كه این اقتصاد مقاومتی چیزی جز محدودكردن و حبس‌كردن زنان در خانه نمی‌باشد. می‌پرسید چطور؟ یعنی اینكه زنان باید درخانه فرهنگ‌سازی كنند تا خانواده‌ها را هر چه بیشتر به خریداری كالاهای داخلی تشویق كنند! این مقوله را باید چنین بررسی كرد؛ اولاً زنان خانه‌دارند و حبس‌اند در خانه‌هایشان. شاغل بودن تنها كار مردان است. دوم اینكه كار زنان بچه‌زایی و كلفتی است برای آقایان اقتصاددان! از سویی هم مثل اینكه مردان حیله‌باز به نیروی فكری زن در كارهای اقتصادی پی برده‌اند. در صدد دزدیدن این نیروی فكری هستند برای منافع شخصی خویش، همانند بیشتر دزدی‌ها در عرصه‌های مختلف اجتماعی. زنان مردان اقتصاددان را پرورش دهد و بعد هم مردان صاحب همه‌ی معرفت و هنر، آن هم بی‌خود و بی‌جهت! حالا برای فروش كالاهای بی‌كیفیت خویش زنان را بعنوان ابزاری بكار می‌برند. مردان به كار خرید و فروش كالاها مشغول باشند و زنان هم به كار خانه‌داری. این امری غیرقابل قبول است و بایستی زنان ایرانی در برابر این همه حقارت‌ها ایستادگی كنند. البته علاوه بر كار خانه‌داری این عقل‌كل‌ها شغل‌هایی را برای زنان در نظر گرفته‌اند كه از این قرارند؛ پرورش طیور، تولیدات پوشاك خانگی مانند لباسهای بافت. من هم اضافه كنم ماشین افزایش نیروی انسانی برای دفاع از منافع سیاسی نظام، فرش‌بافی و قالی‌بافی و صنایع دستی و… هدف این نیست كه این كارها را كوچك و هیچ بیانگاریم. ولی باید دانست كه این مشاغل همگی مسبب اصلی حبس‌كردن و عدم مشاركت‌ زنان در عرصه‌های اجتماعی می‌باشند.

امروزه بیكاری زنان در ایران یكی از معضل‌های جدی جامعه می‌باشد. سیاست تبعیض‌آمیزی كه سردمداران حكومتی اتخاذ می‌كنند باعث عدم استخدام و دشواری دست‌یابی به مشاغل مورد نظر زنان می‌باشد. محدودیت‌هایی موجود در استخدام زنان را هر چه بیشتر در خانه حبس می‌كند. به همین علت زنان با راهكارهایی مختلف درصدد گذران زندگی خویش هستند. افزایش تن‌فروشی در ایران یكی از عوامل سیاست‌های تبعیض‌آمیز دولت در عرصه‌های كار و مشاغل اقتصادی می‌باشد. عدم استقلال زنان در این عرصه او را هر چه بیشتر به مرد وابسته كرده و بدین ترتیب ناچار به فروش جسم و حتی روح خویش می‌گردد. زنان تن‌فروش بیشترین قربانیان آسیب‌های روحی و روانی در جامعه هستند. به حدی كه بیشتر زنان از سرناچاری و بعلت اینكه از جامعه طرد می‌گردند، در نظر جامعه مجرم محسوب می‌شوند، دست به خودكشی یا مجبور به فرار از خانه می‌گردند. نباید مشكلات اقتصادی و محدویت‌هایی را كه امروزه زنان با آن روبه‌رو هستند را كوچك پنداشت. محدویت‌های شغلی و مشاركت در عرصه‌های اقتصادی یكی از سیاست‌های كریه‌ی رژیم بمنظور سركوب پتانسیل انقلابی و پیشاهنگ در جامعه كه همانا زنان و جوانان می‌باشد، است. اقتصاد مقاومتی، درصدد افزایش نیرویی انسانی آنهم از طریق زنان برای مقاومت و اصرار در رژیمی ارتجاعی می‌باشد. مقاومت آنها مقاومت، مبارزه و ستیز با زنان است. بطور خلاصه می‌توان گفت كه اقتصاد مقاومتی‌ای كه از آن سخن می‌رانند، نابودی فرهنگ مقاومت و مبارزه در زنان است. افزایش آمار اعتیاد نیز از این سیاست‌ها نشأت می‌گیرد كه آرزوهای آزادی‌خواهانه‌ی جوانان را بدین شیوه‌ سركوب كنند. جامعه‌ای نا‌آگاه از سرنوشت مملكت خویش.

نباید چنین تحلیل نادرستی كرد كه زنان باید در عرصه‌های اقتصادی با مردان به رقابت بپردازند. زنان اصلاً و ابداً نباید وارد این چرخه‌ی جادویی اقتصاد نظام سرمایه‌داری شوند. رقابت در این عرصه‌ی تسخیر و تحریف شده، همرنگ‌شدن و یكی شدن با مردان است. برای فرار از میدان رقابت با مردان هم نباید به خانه‌هایی كه تنها زنان را به خدمت‌گزاران بی‌چون و چرای مردان مبدل می‌سازند، پناه برد. مكان و شیوه‌ی اقتصاد زنان را نباید مردان تعیین كنند. به آنچه كه خود بعنوان نیازی طبیعی برای ادامه‌ی حیات اعتقاد دارند، بایستی درپی آن باشند. نیاز زنان نباید برطبق خواسته‌، هوس و اشتهای بی‌حد و حصر مردان باشد. اگر نگاهی به نیاز اقتصادی نظام كاپیتالیستی بیاندازیم خواهیم دید كه دیری نخواهد گذشت كه تمامی زنان را همانند لقمه‌ای قورت خواهد داد. نیاز سرمایه‌داری، زنان را در بازار به فروش می‌رساند و اثری از روح، روان و حتی جسمش نیز نخواهد ماند. هیچ تفاوتی مابین سیاست‌هایی كه زنان را در خانه حبس می‌كند و یا در بازارها به فروش می‌رساند، وجود ندارد. در هر دو صورت نیز زنان كالا هستند. یكی كالای خرده فروش و دیگری عمده‌فروش!

بی‌شك استقلال اقتصادی نیاز به استقلال فكری، روحی و ارادی دارد. زنانی كه از نظر روحی و ارادی اعتماد به نفس دارند، خواهند توانست در عرصه‌های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی بدون نیاز به مردان، مشاركتی گسترده داشته باشند. مشاركت زنان در این عرصه‌ها، محدوده‌های تسلط و حاكمیت مرد را نیز تنگ‌تر خواهد كرد. آن وقت دیگر نیازی به بودجه‌ی دولت برای تأسیسات، ارگان‌ها و خانه‌های آموزشی زنان وجود ندارد. با خودمدیریتی و اقتصادی خودگردان می‌توان پاسخگوی تمامی نیاز‌های اقتصادی زنان گردید. در این حالت دیگر زنان مجبور به تن‌فروشی نخواهند شد، مجرم به حساب نخواهند آمد. مجرم راه زندان را در پیش نخواهد گرفت بلكه تمامی مراكز و خانه‌ها و پارك‌های آموزشی زنان، بدون هیچ تبعیض و سركوفتی، به آموزش صحیح زنان خواهد پرداخت. آنچه كه از آن حرف می‌زنیم، اتوپیا نیست بلكه امروزه در غرب و شمال كوردستان كه تا حدی نظام خودمدیریتی دمكراتیك گسترش یافته است، شاهد وجود چنین مراكزی می‌باشیم. امروزه استقلال سیاسی زنان در كوردستان نه تنها یك خیال بلكه یك حقیقت است كه زنان را هر چه بیشتر بسوی آزادی سوق خواهد داد. امروزه در شمال كوردستان زنان كورد با نظام ؟؟؟؟ مشترك در تمامی عرصه‌های اجتماعی مشاركتی فعال دارند. زنان كورد بهترین نمونه‌ی شهرداری‌های دمكراتیك در جهان هستند. در ایران نیز می‌توان چنین نظامی را گسترش داد، چرا كه جامعه‌ی ایران بستری مهیا و مناسب برای پیشبرد این سیستم دمكراتیك می‌باشد. بویژه اینكه باید تمامی زنان ایران با اتكاءبه نفس و عزمی راسخ در راستای بسط و گسترش این سیستم پیشاهنگی نمایند.