اوین نژدت —
طبق آمارسنجیهایی که در سطح جهان انجام گرفته و از سوی دبیر کل سازمان بینالملل اعلام گردیده، آمار خودکشی در ايران نسبت به سالهای گذشته فزونی یافته، طوری که میتوان همچون یکی از معاضل مهم بشریت نیز بهحساب آورد. بدون شک امروزه جامعهی بشری با تعداد بیشماری از مسائل و معاضل مواجه است. برای نمونه میل و شوق زندگی در انسان کمررنگتر گشته، روابط تکنیکی و سرد بین انسانها گسترش یافته، تلاش در راستای هموژنسازی فرهنگها و نگرشی مصنوعی به زندگی و… بر حیات جوامع سایه افکنده است.
ولی اگر هر یک از این مسائل را بهدقت زیر ذربین بگیریم، بهخصوص اگر بتوانیم آنها را با یكدیگر بهطرزی صحیح مرتبط کنیم، به نقطه نتایج مهمی نیز دست پیدا خواهیم کرد. چرا که همانگونه که وجود انسان متشکل از اجزاء مختلفيست ولي در حين حال نيز مكمل يكديگر ميباشند، جامعه را نیز باید همچون تشکلی از اجزاء مختلف ولی یک واحد کل به حساب برد. همچنين یکایک مشکلاتی که بروز مییابند نیز بدون هیچگونه استثنائی مرتبط با کل جامعه میشوند. یعنی اگر در خانوادهای، در کوچهای و یا مدرسهای موردی پیش آید، اتفاقی بیافتد، آن مسئله تنها به آن محل محدود نمیشود. همهی جامعه و یکایک افراد آن جامعه تا حدی مسئول و در قبال آن باید با مسئولیت برخورد کنند.
بدینسان بایستی به معضل خودکشی از جوانب و ابعاد مختلفی نگریست. تقریبا روزی که از رسانهها خبر خودکشی و یا کشتهشدن زنان منتشر نشود، وجود ندارد. خودکشی نیز همچون یک مسئله فقط به شخص فاعل و یا اطرافیانش مختصر نمیشود. چرا که انسان از پیرامون و جامعهاش مجزا نبوده و نمیباشد. در این حالت اگر همسایهی شما خودکشی کرده، اگر در روستایتان جوانی اقدام به خودکشی کرده، این مسئله به شما نیز مربوط میشود. یعنی همهی ما در قبال رخدادن اين مسائل مسئولیم. اما برای رفع آن نیز ابتدا باید علل این پدیدهی خانمانسوز را درک کرد. چرا که بدینگونه میتوان ریشههای آن را خشکانید. و اما قبل از آن، آمار سازمان بهداشت جهانی را نقل کنیم. طبق این آمار؛ “میزان خودکشی در جهان یکمیلیون نفر در سال و تعداد افراد اقدامکننده به خودکشی 10 تا 20 برابر است. همچنین در رتبهبندی علل مرگ در جهان، خودکشی رده سیزدهم را دارد. از سوی دیگر در زنان و مردان سنین بين 15 تا 44 سال، خودکشی سومین عامل مرگ به حساب میآید.”
از این آمار نیز بهتر میتوان دید که با چگونه دیو غولآسایی درگیر هستیم که در تلاش است تا انسانهای این کره خاکی را روز بهروز ببلعد. طبعاً همهی ما نیز از آن بیزار و شاکی هستیم. چون خودکشی بیشتر از هر نوع مرگ دیگر مخرب است. نه تنها اقدامکننده، بلکه اطرافیان وی را نیز بهشدت تحت تأثیر قرار میدهد.
اما باید به این مهم پی برد که چرا انسانها اقدام به خودکشی میكنند. طبق تحقیقاتی که صورت گرفته 350 میلیون انسان در حالت افسردگی بسر میبرند. برخی از پژوهشگران عامل خودکشی را همچون مشکلات اقتصادی، تبعیض و اختلاف طبقاتی ذکر میکنند. همچنین اشاره میشود که «گذار به مدرنیتهي كاپيتاليستي عامل اصلی افزایش آمار خودکشی در میان جوامع سنتی است. جوامع مدرنیته با مشکلات اقتصادی فراوانی دست و پنجه نرم میکنند و اختلافات طبقاتی عامل مهمی در ایجاد بزههای اجتماعی و خودکشی است». بدون شک عواملی را که از سوی پژوهشگران ذکر میشود تا حدی میتوان در نظر گرفت. زیرا نظام مدرنیتهی كاپيتاليستي که با ساختار جامعه در تضاد است، در عينحال نيز معضلزا هم میباشد. ولی تنها نباید به این علت بسنده کرد. چون طبق این دیدگاه یک جانبه، خودکشی فقط در جوامع سنتی و بسته یا تنها بهعلت مسائل اقتصادی و اختلافات طبقاتی روی میدهد. در حالی که در تمام نقاط جهان بهخصوص در ميان جوامع غربي که همچون مرکز رفاه و پیشرفت اقتصاد و فرهنگ تلقی میشوند، نرخ آمار خودکشی بالا است. حتی بیشترين آمار افسردگی در میان همين جوامع دیده میشود. بدین شکل خودکشی تنها به یک منطقه، یک جامعه و یا یک سری علتهاي سطحياي كه بازتاب داده ميشود، نيست. خودکشی خود حالتی است که انسان به آن دچار شده و زندگی خود را پایان میدهد. انسان هرگز به خودی خود یعنی وجودش را نابود نمیکند. لذا حتی اگر شنوای ندای احساساتمان نیز شویم، سخت است که خودکشی را بهشکلی سطحی و معمولی مورد ارزیابی قرار دهيم. چرا انسانها بهجای زندگی، مرگ را بر میگزینند؟ اگر در دو راههی مرگ و زندگی، جادهی مرگ انتخاب میشود، آنگاه باید فهمید که در آنجا زندگی نیز نابود شده است. برای شخصی که اقدام به خودکشی میکند، زندگی از معنی و مفهوم تهیگرديده و هیچ علتی برای ادامهی آن نمییابد. خودکشی فقط یک حس لحظهای نیست که آن را فقط به یک علت مرتبط دانست. بهعنوان مثال برخی از بررسیهایی که در این زمینه صورت گرفتهاند؛ از مهمترین دلایل خودکشی را نتیجهی«مسن یا جوان بودن، وضعیت نامطلوب اقتصادیـ اجتماعی، مصرف مواد مخدر، زنبودن، زندگی در مناطق روستایی و مجازبودن خودکشی از نظر مذهبی»میدانند. ولی برای درک بیشتر پدیدهی خودکشی، این دیدگاه ناکام میماند. نگاهی فراگیرتر به کل جامعه الزامی میباشد.
در اینجا سؤالهای بیشماری برایمان پیش میآیند. آیا مقصر خود اقدام کننده است؟ چون بارها پیش آمده به شخصی که خودکشی کرده برچسبهایی همچون دیوانه، ناقصالعقل و یا بیش از حد حساس و عقدهای، روانی و… میزنند. ولی انسان موجودی اجتماعی است که از طرز اندیشه و کاراکتر وی گرفته تا رفتار و تخیلاتش همه تا حد بسیار بالایی ثمرهای از جامعه هست. برخی اوقات نیز خانواده و یا محیط آن شخص همچون مقصر نشان داده میشوند. همانطور که در بالا نیز آمد فقر، فشار و یا سن نیز همچون علت ایراد میشود. شايد از درصد اندكي از اين دلايل سرچشمه بگيرد، ولی خانواده نیز یکی از نهادهای اصلی جامعه است و فقط تا حدی میتواند در این گناه سهیم باشد. و اما جامعه در چه وضعی است که افراد آن به چنین بیراهههای کشانده میشوند؟
بیشک علارغم وجود همهی مشکلات باز هم بایستی نقاط مثبت زندگی را نیز دید. بایستی آن ظرفیت درنظر گرفتن مسائل خوب و وجهی بد یا منفی زندگی را نیز دید و برای تغییر هر چیزی که مغایر با واقعیات اجتماعیـاخلاقی میدانیم همت نشان داد. نوع نگاه به زندگی بایستی تغییر کند. بیش از حد منفیبافی و منفینگری راه بر انکارگرایی میگشاید که محتوای این مورد نیز به معنای خیانت به اصل زندگی میباشد. هر انسانی در زندگی خود دچار مشکلات و مسائل مضاعف میگردد ولی این بدان معنا نیست که قادر نباشد جوانب مثبت و ارزشمند زندگیاش را در نظر نگیرد. حقیقتا برای زندگی کردن بایستی امید و انگیزه داشت. وگرنه کسی به راز زندگی و شگفتیهای بیپایان آن پی نخواهد برد.