Wutar - JINگلاویژ اورین —

آیا تابحال به رنگ زن یا اینكه زنان معمولاً چه رنگهایی را دوست دارند، توجه كرده‌اید؟ بنظر شما بهترین رنگ برای زنان چه رنگی می‌باشد؟ بیشتر جنبش‌های فمینیستی به این اعتقاد دارند كه رنگ بنفش رنگ زنان می‌باشد؟ ولی براستی تنها این رنگ می‌تواند بیان كننده‌ی ظرافت‌های روحی و فكری زنان باشد. اگر از من بپرسید قطعاً جوابم منفی خواهد بود. چرا كه تك رنگی زندگی انسانها را محدودتر و در نتیجه دیدگاه انسان به زندگی هم تك بعدی خواهد بود. من یك زنم و شاید اصلاً علاقه‌ای به رنگ بنفش نداشته باشم، اصلاً شاید آبی را دوست دارم. آنوقت چی؟ می‌توان گفت كه من از هویت زنانگی‌ام دور شده‌ام یا اینكه هم جنسم را دوست ندارم؟ به نظر من زنان باید همه‌ی رنگهای موجود در گیتی را عاشقانه دوست داشته باشند. چرا كه گیتی به هیچ وجه یك رنگی را نمی پذیرد، به چند رنگی ایمان دارد این گیتی میلیاردها رنگی!

حقیقت اینكه بشریت همواره برای خود سمبل‌هایی داشته و حتی در جوامع اولیه تابوهای جامعه و بویژه كلان‌ها آن چیزی بوده كه اخلاق یا خود واقعیت آن جامعه را بیان می‌نموده است. یعنی آنچه كه برای آن جامعه مهم، بااهمیت و بابركت باشد، مورد تقدیس افراد آن جامعه قرار می‌گیرد. هر جوامعی مقدساتی دارد و حتی در حد پرستش و تقدیس به آن ایمان دارد. این مقدسات همانا سمبل‌هایی هستند كه شاید امروزه آنطوری كه قبلاً بوده، برای جوامع امروزی اهمیتی نداشته باشد. ولی باید دانست كه سمبل‌ها خطه‌ی زمانی معینی دارند. نه تنها گذر زمان شیوه‌ی باوری و اعتقاد انسانها را متغییر می‌گرداند، تفاوت‌ها و دگراندیشی‌های میان جوامع مختلف نیز بر شیوه‌ی باور انسانها تأثیر می‌گذارد. البته برای درك بهتر این مسئله لزومی ندارد كه به چندصد سال قبل نیز برویم، اگر نحوه و شیوه‌ی نگرش خویش را با مادربزرگ و پدربزرگهایمان یا اصلاً با مادر و پدرهایمان قیاس كنیم، درخواهیم یافت كه نوع سلیقه و افكار انسانها نسل به نسل آن هم بسیار سریع درحال دگرگونی و دستخوش تغییرات می‌شود. و برگردیم به موضوع خودمان كه از رنگ زنان حرف زده بودیم. فرض كنیم كه رنگ بنفش سمبل زنان می‌باشد ولی آیا این سمبل می‌تواند تمامی جوامع زنان را در برگیرد؟ مثلاً برای ما كوردها رنگهای سبز، سرخ و زرد رنگهایی سمبلیك می‌باشند. حتی بیشتر لباس‌های كوردی زنان نیز آمیخته‌ای از این رنگها می‌باشند. هیچ جامعه‌ای را نمی‌توان ناچار به آنچه كه مورد پسند و علاقه‌اش نیست‌، نمود. شاید این سؤال پرسیده شود؛ مگر نه اینكه همه چیز در گیتی با رنگ خاص خود تعریف می‌شود. اول اینكه باید بدین مورد توجه كرد كه حقیقتاً رنگ یا حتی نوع ترجیحی كه پیش‌روی جوامع گذاشته می‌شود، بر حسب خواسته‌ی آن جامعه می‌باشد یا نه؟ یا اصلاً آن جامعه حقی در انتخاب هر نوع شیوه‌ی زندگی‌اش داشته یا نه؟ جواب این سؤال به ما خواهد فهماند كه نظام حاکم اصلاً و ابداً چیزی به نام ترجیح را برای جامعه نگذاشته است. تعریف هویت خود در محدوده و قالب‌های رنگی متفاوت نوعی سلب آزادی از فرد است كه آنقدر با ظرافت با هم تنیده می‌گردند كه خود فرد متوجه نهایت برده‌گی خویش نمی‌شود.

اگر نگاهی به وضعیت پوشش زنان در دنیای اسلامی بپردازیم، خواهیم دید كه برای زنان رنگی بالاتر از سیاه وجود ندارد. یا حتی در بعضی جوامع رنگ سفید به كابوسی برای زنان تبدیل می‌گردد. زنان با رنگ سفید به خانه ی بخت رفته و با همان رنگ نیز از آن خارج می شوند. خلاصه اینكه هر جامعه یا ایده‌ای در صدد بوده كه به جامعه بخصوص به زنان رنگی خاص ببخشند. زنی كه سالها با چادر سیاه زندگی بسر می‌كند، آیا فراتر از آن می‌تواند به رنگی دیگر بیاندیشد. هر رنگی برای خود دنیایی دارد. پس تك رنگی هم تك دنیایی خواهد بود. حال باید پرسید ما كه داری دنیایی از رنگها هستیم، چرا همیشه به دنبال این بوده‌ایم كه یك رنگ را برای خودمان انتخاب كنیم. البته بیشتر تحقیقات علمی و روان شناسی نیز بر این مورد تأكید دارند كه رنگها چقدر بر روح، روان و سایكولوژی انسانها تأثیرگذار می‌باشند. نباید به هیچ وجه تأثیرات مثبت و منفی رنگها را در شكل‌گیری شخصیت انسانها و شیوه نگرش آنها به زندگی را نادیده گرفت.

چرا همیشه باید به دنبال آن باشیم كه شخصیت‌مان با رنگی خاص تعریف گردد. چرا هویت من در قالبی انتزاعی وجود پیدا می‌كند؟ قصد من از تأكید بر اهمیت رنگها در ابتدای این مقاله این است كه چندی پیش بعضی از مجلات و روزنامه‌های داخل ایران را ورق می‌زدم. متأسفانه با چهره‌ای به نام زن برخورد نكردم، اگر وجود هم داشت خیلی كم رنگ و مهم اینكه به سیاهی فرو رفته بود. با خودم فكر كردم قبلاً كه در ایران بودم بیشتر روی این مقوله تمركز نكرده بودم. خودم یكی از هزاران دختری بودم كه بیشتر اونیفورم مدرسه‌ام سیاه بود و اصلاً اعتراضی هم به این مورد نداشتیم. یا شاید هم چاره‌ای جز آن پیش رویمان نبود. حالا كه به تأثیر رنگ سیاه بر زندگی‌ام فكر می‌كنم، بیشتر به اهمیت رنگها بویژه تأثیر آن بر روح و طرز تفكر زنان در ایران پی می‌برم. حالا به این مورد توجه كنیم، تحمیل پوشش سیاه وسفید و یا اصرار بر تك رنگی از سوی چه كسانی صورت گرفته است. آیا خود زنان این انتخاب را كرده‌اند یا اینكه كسانی یا كسی این طرز پوشیدن را تحمیل كرده است؟ اگر از من بپرسید، اصلاً علاقه‌ای به رنگ سیاه نداشتم ولی ناچار بودم بویژه در مدرسه و دانشگاه مانتو و مقنعه‌ی سیاه بپوشم. معلوم می‌شود كه این انتخاب خودم نبوده است. این مورد تنها برای ایران هم صدق نمی‌كند چرا كه در بیشتر مدارس سراسر دنیا اونیفورم تك رنگی به تن شاگردان می‌كنند تا به قول خودشان منظم‌تر و بهتر جلوه نمایند. در حالی كه این هم چیزی جز تك تیپ كردن انسانها نیست. تك تیپی از ذهنیتی جنسیت‌گرایانه نشأت می‌گیرد. نظام مردسالاری دارای سمبلهایی است كه به قول خودشان بی‌احترامی به این مقدسات و خروج از محدوده‌ی این تابوها جرم به حساب می‌آید. خلق ها همیشه به چند رنگی اعتقاد داشته‌اند. هنوز هم جشن رنگ در بعضی از قبایل با شكوه هر چه بیشتر برگزار می‌گردد. هیچ قبیله‌ای رنگ مورد علاقه‌اش را به دیگر قبایل تحمیل نمی‌کرده است. این مورد نشانگر چنین چیزی می‌باشد كه خلق‌ها به همه‌ی رنگها و ایده‌ها احترام قائل‌اند در حالی كه نظام دولتی با كشیدن مرزهایی میان گروهای اتنسیته سعی براین داشته كه چندرنگی و گوناگونی موجود را از بین ببرد. ذهنیت یك دولت، یك ملت، یك پرچم و یك زبان نیز بیانگر بی‌احترامی و نادیده‌گرفتن چند رنگی‌ها می‌باشد.

اگر بیائیم و در این مورد وضعیت زنان را مورد بررسی قرار دهیم، وضعیت فراتر از آنچه كه به ذهن مان خطور می‌كند، وخیم‌تر می‌باشد. زنان همیشه تحت لوای تك رنگی‌های نظام مردسالار بی‌رنگ مانده‌اند. یعنی دیگر اثری از رنگ زن به چشم نمی‌خورد. مبحث از بی‌رنگی نه آن چیزی است كه امروزه نظام كاپیتالیستی تحت نام دگراندیشی و متفاوت بودن در اختیار انسانها قرار می‌دهد. متفاوت بودن به این معنا نیست كه هر چه دلمان خواست در پی آن برویم و بدون اینكه حقیقت جامعه ی خویش را مدنظر قرار دهیم. نتیجتاً ما افرادی متعلق به جامعه‌ی خویش هستیم و بدون آن هم عبارت از شخصیتی بی‌هویت نخواهیم بود. گرداب دگراندیشی كاپیتالیستی چیزی جز بی‌شخصیتی و بی‌هویتی نمی‌باشد. نباید رنگهای خیره‌كننده‌ی پشت ویترین‌های نظام چشمهایمان را فریب دهد. به عقیده‌ی من هیچ تفاوتی مابین هیچ رنگی موجود در ایران و هزار رنگی خیره‌كننده‌ی نظام سرمایه‌داری وجود ندارد. ایران به خیال خود با غرب مبارزه می‌كند در حالی كه سیاست زن‌ستیزی ایران با زنان همان سیاست و ذهنیتی است كه غربی‌ها دنبال می‌كنند. در صدرهدف نهایی هر دو نیز نابودی و بی رنگ كردن زنان وجود دارد. به حدی كه پوشش زنان به هویت آنها تبدیل می شود. مشكل اساسی بی‌هویتی زنان این است كه هر كسی می‌خواهد به زنان رنگی بنابر سلیقه‌ی خود بدهد. چرا كه زندگی زنان همواره برطبق انتخاب و خواسته‌ی نظام حاكم بوده است. حتی می‌خواهد نحوه‌ی پوشش زنان را نیز كنترل كند. این دخالتی مسخره‌بازانه است كه زنان ایران نباید به هیچ وجه آنرا بپذیرند. اصلاً به شما چه من چه می‌پوشم؟! همه‌ی اینها را هم بی‌شرمانه به نام دین و شریعت انجام می‌دهید. مگر نمی‌دانید در دین دخالت و تجاوز به حریم شخصی افراد گناه بزرگ محسوب می‌شود، آنوقت شما چرا این همه و حتی زیادتر به حریم شخصی مردم تجاوز می‌كنید. اینكه چه آرایشی كنید، موهایتان را چگونه ببندید و زیر چادرها پنهان كنید و كدام مانتو و به چه رنگی به تن كنید، تجاوز به حریم خصوصی زنان نیست، پس چیه آقایان؟

براستی چرا نظام سیاسی ایران این همه از وجود زنان در هراس است و می‌خواهد در همه‌ی عرصه‌ها مهر سكوت بر دهان زنان بزند؟ چرا سعی دارد تصویری، عكسی و حتی نیم‌رخی از زنان وجود نداشته باشد؟ فكر كنید در یك روزنامه عكسی و نامی از زن نمی‌بینید. كسی نیست بپرسد زنان این مملكت كجا رفته‌اند، حتماً پشت عكس‌های مردان پنهان شده‌اند. كه چی؟ كه بعد هم با تئوری‌های ازمن درآوردی دروغ‌هایی سرهم كنند و بگویند كه پشت هر مرد موفقی، دست زنی وجود دارد. لابد در این مورد هم می‌گویند؛ پشت هر عكس مردی، عكس نامرئی زنی وجود دارد. اولاً چرا عكس مرد نامرئی نمی‌شود و زن همیشه سایه‌ای از چهره‌ی مرد می‌باشد. دوم اینكه دست زنی كه این همه مرد را نیرومند و موفق می‌گرداند، چرا خودش وجود ندارد و پشت هزار چهره‌ی مرد گم شده است. شاید هم اصلاً پشت این مرد حیله‌گر زنی وجود نداشته باشد! مرد سیاست می‌كند و زن هم پشتیبان.

حذف اكثر رشته‌های تحصیلی برای زنان راه را بر انتخاب رشته‌ی بهتر و به دلخواه زنان دانشجو می‌بندد. بهتر اینكه بگوئیم رژیم در صدد است راه را بر رفتن زنان به دانشگاه‌ها ببندد. در واقع محدودیت‌های بی حد و حصر محیط دانشگاه‌ها نیز تلاشی است برای دلسردشدن از درس خواندن و دانشجو شدن. زنی كه با بسیاری از اعمال ناشایست و بدور از اخلاق اجتماعی روبه رو می‌ماند و در نزد دوستان و همكلاسان خود این همه مورد هتك حرمت قرار می‌گیرد، یا در برابر اینها بی‌تفاوت خواهد بود و یا اینكه ترك تحصیل خواهد كرد و به دنبال شغلی كه در انتظارش می‌باشد، یعنی شوهرداری خواهد رفت. آنچه كه سردمداران دولت نیز در پی آنند همین راه دوم می‌باشد كه بدین ترتیب زنان را در خانه حبس كنند تا بتوانند هر چه بهتر حكمرانی خود را بر آنها به پیش ببرند.

مشاركت زنان در امور سیاسی، منافع حیاتی‌شان را به خطر می‌اندازد. همیشه سیاست را كار مردان دانسته‌اند. به وضوح دیده می‌شود هر چقدر زنان از عرصه‌ی اجتماعی و سیاسی دور می گردد، مردان سیاسی هر چه پیشتر می‌روند اوضاع مملكت را به سوی پرتگاه‌هایی سوق می‌دهند. هنر سیاست آنها همین است كه امروزه شاهد آن هستیم. حذف بیشتر افراد جامعه یعنی زنان از صحنه‌ی اجتماعی، آسیب‌های مخربی را بر پیكره‌ی جامعه وارد خواهد كرد. به طوری كه جامعه فلج و زمین‌گیر خواهد شد و دو طرف كفه‌ی ترازو به حدی ناعادلانه در حال دگرگونی می‌باشد كه هر لحظه بایستی شاهد از هم پاشیدن توازن موجود باشیم. برای جامه عمل پوشاندن به این سیاست باز هم شاهد تصویب طرحی دیگر در مجلس هستیم كه می‌خواهند یك درصد تنها یك درصد بودجه‌ای هم كه به امور زنان اختصاص داده بودند، حذف كنند. به خیال خود با آن بودجه‌ی یك درصدی در حق زنان لطف بزرگی می‌كرده‌اند و حالا هم می‌خواهند حذف كنند. می‌پرسیم این همه بودجه‌ی دولت اگر در خدمت یكی از امورات مهم مملكت كه همانا وضعیت اسفبار زنان می‌باشد، قرار نمی‌گیرد، پس كجا می‌رود. حتماً آقایان باز جیب‌هایشان را پر كرده‌اند تا با آن پول حرام هر چه بیشتر زنان را سركوب كنند. این همه پول در جیب دولت و جامعه از درد بیكاری و فقر به خود می‌نالد. بودجه‌ی دولت در انحصار آنها و فارغ التحصیلان در بیابان خشك فقر و نداری به دنبال قطره‌ای باران…

‌بكار بردن زنان برای اشتغال‌ و استفاده‌ای كالاگونه از زنان در پست‌های گوناگون یكی از سیاست‌هایی می‌باشد كه دولت ایران درصدد افزایش آن است. استخدام زنان دیگر به گذر از هفت‌خوان رستم تبدیل شده است. البته این مورد برای مردان نیز تا حدی بدین شكل می‌باشد ولی درصد شرایط استخدام مردان نسبت به زنان بیشتر و حتی بهتر و راحت‌تر نیز می‌باشد. موضوع شرم‌آور نیز این است كه افراد واجد شرایط استخدام مجبور به متأهل بودن هستند. همانطور كه می‌دانید امروزه در ایران به دلیل بالا بودن سطح اجتماعی و همچنین سخت بودن شرایط زندگی سن ازدواج تا حدی بالا رفته است. دست‌اندركاران دولت جنسیت‌گرا نیز كه تنها و تنها زنان را ابزاری برای افزایش جمعیت می‌دانند، دغدغه‌هاشان این است كه جمعیت جوان را به ازدواج كردن جلب كنند. از یك طرف اگر زنان درس نخوانند و به دانشگاه‌ها راه نیابند و از طرف دیگر اگر شرایط استخدام آن همه دشوار و دست‌نیافتنی باشد، ناچاراً راه خانه‌ی بخت را انتخاب خواهند كرد. اگر بعضی از زنان را با هزار درد و بلا و منت استخدام می‌كنند حتما به قول خودشان امر خیری در این كار وجود دارد. منافع شخصی‌شان این را ایجاب كرده كه زنی را استخدام كنند وگرنه نه آنقدرها دموكراتیك هستند كه به این سطح فكری رسیده باشند كه زنان هم باید كار كنند و روی پای خود بایستند و نه دارای آن وجدان بیدار هستند كه دلشان به حال زنان بسوزد و شغلی به آنها بدهند. درحالی كه كسب شأن و منزلت شغلی مردان در ایران جنبه‌ای مهم‌تر به خود می‌گیرد. دیدگاه اینكه زنان باید در خانه بمانند و مشغول بچه‌داری و خانه‌داری باشند و مردان نیز نان‌آور و سرپرست خانه باشد، باعث می‌شود كه همیشه شرایط تحصیل و استخدام برای مردان راحت‌تر باشد. متأسفانه علیرغم اینكه زمان آن رسیده كه این دیدگاه پوسیده را به زباله‌دان تاریخ ریخت، ولی مثل اینكه وضعیت اجتماعی ایران با این دیدگاه شمارش معكوس را شروع كرده و هر روز عقب‌تر می‌افتد. همچنین نیاز زن اصلاً در اولویت نمی باشد. مهم برآوردشدن نیاز و امیال شخصی مردان حكومتی می‌باشد. بیشتر مشاغل مهم در دست مردان است نه زنان. مردان در نیروی كاری نقش كارفرما را بر عهده دارند در حالی كه این مقوله برای زنان مورد كاملاً برعكسی می‌باشد.

طرح تعالی خانواده نیز یكی از همین سیاست‌ها می‌باشد. دولت به بهانه‌ی اینكه خانواده‌ی ایرانی در حال فروپاشی است، هر چه از دستشان برمی‌آید در حال انجام‌اند. مگر می‌شود با چنین ایده‌ی نابرابرانه‌ای از تعالی خانواده سخن به میان آورد. باز هم می‌بینیم كه زنان قربانی اصلی این سیاست هستند. در ازای تكریم و تحكیم خانواده‌ی مورد پسند رژیم روح و بدن زنان به اسارت درمی‌آید. متأسفانه همه‌ی استعدادهای فكری زنان در راه تحكیم پایه‌های خانواده به باد سپرده می‌شود. غافل از تأثیر چشمگیر زنان بر شكل‌گیری بنیان خانواده و عدم پرورش آنها سطح اجتماعی خانواده را پائین خواهد آورد. نادیده‌گرفتن استعدادهای زنان و جلوگیری از بروز آن در عرصه های مختلف اجتماعی خانواده را هر چه بیشتر به سوی فروپاشی سوق خواهد داد.

آیا واقعاً تا آخر عمر همه منتظر خواهند ماند كه دولت دست یاری‌ای به سوی آنها دراز كند. به نظر من كاری بیهوده خواهد بود. از دولت و نظام موجود انتظار داشتن، بی‌اعتمادی نسبت به نیروی ذاتی خویش می‌باشد. انسانها همواره با اراده‌ی خویش توانسته‌اند دخالتی در سرنوشت و حتی شكل‌گیری جامعه داشته باشند. اگر از طرز پوشش گرفته تا استخدام و مشاركت در عرصه‌های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی را یك نوع تقدیر بنامیم و به آنچه كه هست، راضی شویم. روزی خواهد رسید كه آن محدوده‌های كوچك را هم از دست خواهیم داد. زنان تنها با مبارزه خواهند توانست در برابر ذهنیت جنسیت‌گرا كه در صدد است همه‌ی زنان را برطبق خواسته‌ی خویش شكل دهد، بایستند. این همه دخالت بی‌چون و چرا در تمامی جزئیات زندگی زنان، تحمیلی تحاكم‌گرا می‌باشد و زنان نباید در برابر آن سكوت اختیار كنند. وادار كردن زنان به تشكیل خانواده به منظور تولید نسل نیزبه حبس نمودن زنان در خانه منجر خواهد گردید و راه را بر مشاركت آنها خواهد بست.

به این نتیجه می‌رسیم كه بایستی تمامی عرصه‌ها را به میدان مبارزه در برابر ذهنیت مردسالار تبدیل كنیم. باید برای جستجو و رسیدن به آنچه كه حق طبیعی و مسلم است، از هیچ تلاشی دریغ نكنیم. جور دیگر پوشیدن، حرف زدن و فكركردن حق طبیعی هر انسانی می‌باشد. هر زن با طبیعت جوهری خویش، زن است. در غیر اینصورت تمامی تحمیلات تحاكم‌گرایانه مورد قبول واقع نخواهند شد. در جستجوی رسیدن به جوهر زنانه‌ی خویش، مبارزه‌ای مقدس است كه خیلی بااهمیت‌تر و مهم‌تر از مقدساتی است كه نظام‌های امروزی برای حفظ آنها جامعه و بویژه زنان را نابود می كنند. مقدساتی كه به بهای آن انسانها از انسان بودن‌شان دور می‌گردند، بی‌اراده و به مرگ محكوم می‌گردند، بی ارزش‌ترین معیارهای اخلاقی یك جامعه هستند. آن كه ممنوع می‌كند، می‌كشد، تنبیه می‌كند و نابود می‌كند، بویی از قداست و اخلاق نبرده است مقدسات؛ اخلاق و فراست نیكی و زیبائی و عشق به هنر جامعه است و مبارزه در راه آنها هم مقدس‌ترین وظیفه‌ی فرد فرد جامعه.