آرگش کارزان ─
خاورمیانهی امروزی زمانی مهد تمدن و جایگاه الههگان بوده و تمام پیشرفتهای بشری از انقلاب زراعت و زبان تا پیدایش یكجانشینی اجتماعات انسانی از اینجا آغاز گشته است. تا هزاران سال مردم آن با صلح و آسایش با هم زندگی کرده و خلقها هر کدام در آن با فرهنگ خود زیستهاند. همین مركز و مهد تمدن بشری چند سدهای است که كانون کشمکش میان اقوام و مذاهب شده و اختلافات قومی و مذهبی تمام خاورمیانه را فرا گرفته است.
با نگاهی به تاریخ اجتماعی خاورمیانه و عوامل بحرانزای آن ، بدون شك منشا و ردپای اروپاییان در آن به وضوح دیده میشود. در سدهی نوزدهم میلادی کشورهای اروپایی و در صدر آن انگلستان دارای بیشترین نقش و تأثیر بود. انگلستان كه یکی از قطبهای صنعتی در آن زمان به شمار میرفت، با دانستن این امر که خاورمیانه منبع مواد خام مورد استفاده در کارخانجات آنهاست و برای دستیابی راحت، همیشگی و رایگان به آن، سعی در اختلافافکنی و تجزیه با هدف کنترل بهتر بر خاورمیانه نمود. یكی از گامهای مهم برای ایجاد و تشدید اختلافات در خاورمیانه، ایجاد دولت- ملتهای خاورمیانه بود. دولتـ ملت بهترین گزینهی آنها برای پیادهسازی سیاست کنترل خاورمیانه بود. از این رو اقدام به تشكیل دولتـ ملتهایی نمودند كه تا به امروز منشا مشکلات فراوانی برای خاورمیانه گشتهاست. ایجاد دولتـ ملتهای منطقهای همچون دولت فارس، ترک و عرب در همین راستا بود. از عمدهترین اختلافات عمیقی که در خاورمیانه بعد از یجاد این دولت-ملت ها در خاورمیانه پدید آمد و سالهاست بدون حل مانده، اختلاف بین اعرابـ اسرائیل و کوردهاـ حکومتهای اشغالگر میباشد.
به طور كلی هدف از ایجاد دولت- ملتها در خاورمیانه، تضعیف نیروهای اجتماعی از راه مداخله و کنترل آنهاست. البته خود دولت – ملتها در خاورمیانه نیز برای بقای خود به سیاست تفرقه و تضعیف خلقها در داخل کشور خود میپردازند. دولت – ملت که به معنای دولت یک ملت است، خود در جوهر خود با انکار خلقهای موجود در یك جغرافیا، دارای ذهنیت و عملکردی ناسیونالیستی بوده كه به ذهنیت و عملكردی فاشیستی میانجامد. یعنی دولت – ملت در ذات خود با تقویت ناسیونالیسم، ادامهی حیات میدهد. به این دلیل نیز انکارگر تمامی خلقها و فرهنگهای موجود در چهارچوب مرزهای رسمی خود است.
با نگاهی به تاریخ ایران و نوع حكومتهای موجود در آن مشاهده میكنیم كه نهادینهشدن ذهنیت و افکار ناسیونالیستی و حتی فاشیستی به طور چشمگیری رشد نموده است. به طوری كه تلاش همهی این حكومتها در راستای ایجاد ذهنیت و ملتسازی فارس بوده است. از نظر آنها ایران شامل یک ملت بوده و آن نیز ملت فارس است. با این نگرش از نظر این حكومتها تمامی خلقهای موجود در ایران ملتی فارس بوده و اگر کسی نیز تا به حال به این كلیت الحاق نشده، میبایست نقش یک شهروند فارس را بازی کند، در غیر این صورت ایرانی نیست.
اصولا بیشتر دولتمردان و سیاستمدارن و روشنفکران ایرانی از زمان قاجار به بعد، همواره تصور و خیال ایجاد ایرانی مدرن را در ذهن پرورانده و برای این منظور، سعی کردهاند که به هر شیوهای دولت – ملتی مدرن ایجاد کنند. ایجاد حکومتی مرکزی و یکدست را برای ایجاد این دولت مدرن شرط اساسی دیده، به طوری كه بیشتر آنها تشكیل حکومت مرکزی قدرتمند را کلید پیشرفت و مدرن بودن ایران میدانند. به نظر آنها حکومت مرکزی نیرومند زمانی ایجاد خواهد شد که ملتی یکدست وجود داشته باشد. به همین دلیل نیز در راستای یکدست سازی و انکار فرهنگ و خلقهای موجود در ایران و نابودی آنها كمترین تردیدی به دل راه نمیدهند.
برای نیل به این هدف نیز، تضعیف نیروهای اجتماعی این خلقها را مبنا قرار دادهاند. ایجاد اختلاف و تفرقه بین ملتها، مذاهب و فرهنگهای مختلف، ابزاری مؤثر هم برای سیاست تضعیف و هم بهانهای برای سركوب از سوی حكومت مركزی مورد استفاده قرارگرفت.
اوج اختلاف در میان ملتهای موجود در ایران را میتوان در دوران قاجار مشاهده نمود. قاجاریان برای کنترل برهمهی مناطق و بخشهای مختلف ایران، همیشه توسط عوامل خود میان ملتها و تنوعات اجتماعی ایران اختلاف میانداختند. با وجود این اختلافات و تضعیف نیروها، کسی یارای مقابله با حکومت مرکزی را نداشت. شاهان قاجار نیز به هر گونهای كه میخواستند بر ایران حکومت می کردند. هر کس که دارای نیرو بوده و احتمال داشت که برای حکومت مشکل ساز باشد، از طریق ایجاد اختلاف ساختگی و عمیق کردن این اختلافات و دامنزدن به آن، وی را توسط دیگر اقوام یا مذاهب یا عشیرهها ضغیف نموده و اگر لازم بود، توسط دیگران نابود میساختند.
حكومتهای مركزی در ایران همواره اتحاد و همزیستی مسالمتآمیز میان خلقها را تهدیدی برای خود به شمارآورده و با اعمال سیاستهای تفرقهافكنانه این خلقها را به جان هم انداختهاند. همین سیاست امروزه در ایران توسط سیستم جمهوری اسلامی اجرا شده و به شیوهای بسیار گستردهتر تمامی لایههای اجتماعی در جوامع ایران را هدف قرار داده به گونهای که حتی دامنهی این اختلاف نه تنها میان ملتهای موجود یا مذاهب مختلف، بلكه میان افراد، تنوعات زبانی، فكری و فرهنگی حتی شهروندان یك شهر نیز به صورتی بسیار عادی جلوه مینمایاند. محله به محله و شهر تا شهر این اختلافات به وضوح دیده میشود.
یکی از ابزارهای رژیم برای ایجاد تفرقه و اختلاف، یا در واقع مكانیزم اصلی این سیاست رژیم در پیادهسازی اختلاف، مسئولان و مدیران دولت در شهرها و استانها میباشند. مثلا برای انتخاب استاندار در شهرهایی که دارای فرهنگهای متنوع و دارای خلقهای متنوعــ فرهنگی، زبانی، دینی و مذهبیــ است، با بررسی عملكردها و ذهنیت این مسئولان، وظیفهی پیادهسازی سیاستهای كلی نظام را در زمینهی ایجاد حاكمیت در منطقه و پیرونمودن سیاست تفرقه بر عهدهی آنها بوده و تفاوتی در زمینهی اینكه یک مسئول به عنوان مثال استاندار از كدام یك از این تنوعات باشد، وجود ندارد. به عنوان نمونه، استان آذربایجانغربی به مركزیت ارومیه که تركیب جمعیتی آن شامل ارامنه، کوردها و آذریزبانان هستند، چه فرقی میکند که استاندار کورد باشد یا آذری؟ افرادی كه تماما جدا از فرهنگ شده و در فرهنگی که حاکمیت در پی ایجاد آن است ذوب شده و یا مجبور به ذوب شدن هستند، مسئولیت و مدیریت یك استان را عهدهدار میشوند. كسانی كه مجبور هستند، وانمود کنند، در فرهنگی که حاکمیت در پی ایجاد آن است، ذوب شدهاند. یکی از سیاستهایی که چنین مسئولانی پیاده میکنند این است که در پستهای اداری و اجرایی شهر یا استان تماما از یک فرهنگ خاص استفاده کرده و این نیز باعث کین فرهنگهای دیگر میشود. البته این مسائل آگاهانه بوده و به منظور ایجاد اختلاف بین فرهنگهای موجود در آن شهر یا استان میباشد و نه به منظور دوست داشتن فرهنگ خود و یا سعی در پیشرفت فرهنگ صورت میگیرد. چون اصولا اگر کسی به فرهنگ خود وابسته باشد به فرهنگهای دیگر نیز احترام میگذارد.
در واقع این مهم نیست که چه کسی در كدام مكان مسئول است، بلکه مهم این است که فرد مورد نظر چقدر شایستگی و آزادی عمل دارد و چقدر میتواند در راستای خدمت به خلق یاریگر باشد. مهم نیست که چه کسی استاندار میشود، مهم این است که فرد مورد نظر چقدر می تواند در راستای بومی سازی گام بردارد. فرد مورد نظر چقدر میتواند در راستای صیانت از ارزشها و آفرینش ارزشهای اجتماعی جامعه، فرهنگ و آموزش، گامهای عملی بردارد؟ فرد مورد نظر چقدر می تواند در راستای عدالت اجتماعی و برابری شهروندان مؤثر باشد؟ فرد منظور چقدر میتواند در راستای توسعهی سیاسی، اجتماعی و نیز آزادسازی فرهنگهای موجود در مسیر رشد آگاهیهای اجتماعی حركت نماید؟ فرد مورد نظر چقدر میتواند در راستای مشارکت خلقها در بخشهای اقتصادی، سیاسی، فرهنگی . اجتماعی گام بردارد؟ بارها شاهد بودیم که چگونه یک مقام دولتی حتی اگر کورد هم باشد برای رضایت مقامات دولتی و برای اثبات خود که چقدر از فرهنگ و خلق خود دور شده است و مورد قبول سیستم قرار گیرد، منافع سیستم را بر جامعه ترجیح میدهد.
تداوم سیاستهای دولت جمهوری اسلامی در این زمینه، تداوم همان نگرشیست كه تنوعات و ویژگیهای فرهنگی موجود در ایران را به عنوان تهدید مینگرد. از مسئولان در هر جایی خواسته میشود که در زمینهی سرکوب خلقها و تضعیف نیروهای اجتماعی گام بردارند. این نوع نگرش و اعمال منتج از آن، تا زمانی كه از سوی مسئولان جمهوری اسلامی در جامعه نهادینه و اعمال گردد، نمیتواند زمینههای رشد و توسعهی جامعه را فراهم نماید. از این روست كه انتصاب مدیران و مسئولان محلی از سوی دولت، بدون در نظرگرفتن نیازهای اجتماعی و ارادهی خلقها نمیتواند دارای تفاوتمندیهای عملی و مؤثر باشد. وجود یا عدم وجود یك استاندار و فرماندار كورد یا فارس یا آذری نمیتواند راهكاری برای اقناع مطالبات جامعه باشد. چرا كه به همان میزان یك فرماندار غیركورد در كوردستان سبب تخریبات اجتماعی میگردد، به همان اندازه یك فرماندار كورد در مناطقی كه دارای تنوعات فرهنگی هستند و ارادهی آن جامعه در نظرگرفته نشده است، تخریبات و مسائلی را موجب میگردد. تا زمانی كه معیار انتخاب مسئولان و مدیران در مناطق مختلف، معیاری دولتی و انتصاب بر اساس ذهنیت قدرتگرایی و حفظ دستاوردهای دولت باشد و امكان انتخاب جای خود را به انتصابات دولتی بدهد، امكان انحراف و رشد آن بیش از پیش خواهد بود. اگر یک فرماندار کورد در یکی از شهرها که در آن فرهنگهای گوناگون وجود دارند، از سوی نظام به كار گرفته میشود، به همان اندازه که امکان دارد بر ضد فرهنگ های دیگر کارهایی انجام دهد، به همان اندازه نیز بر ضد فرهنگی که خود متعلق به آن است نیز گام برمیدارد.