سیروان چیا
تاریخ پدیده ای است که بارها بایستی آن را مورد بازخوانی قرار داد، برخلاف آنهایی که تاریخ را تنها تلنباری از روایت حوادث گذشتههای دور و نزدیک میدانند که منجمد گشته اند. تاریخ با گذر زمان و با خوانشی که از آن میشود بار دیگر با روایتی تازه و پویا خود را پیش روی ما قرار می دهد. مقولهی بازخوانی تاریخ برای جنبشی که معتقد به «تاریخ امروز است و ما در بطن آن جای گرفتهایم» بسیار حائز اهمیت است که به درک بهتری از روایتها گذشته منجر خواهد شد.
خلق کورد مدام از خود میپرسد چرا تا بدین اندازه به حاشیه رانده میشود؟ چرا همواره سعی شده تا انکار گردد و از متن تاریخ حذف گردد؟ آیا حافظهی تاریخی بیانگر ذهنیت ما نیست؟ مگر شرط انسان بودن و بریده شدن از پریمات شروع حیات اجتماعی نیست؟ جامعهشناسان بر این باورند که انسان خود حاصل تجربیاتی است که نسل به نسل بر رویهم تلنبار گشتهاند. به قول آگوست کنت «ما بر روی شانه گذشته گان نشسته ایم» همین هم ذهنیت حیات جمعی را تشکیل میدهد.
هر اجتماع انسانی بنا بر تجربیات زیستی خود حافظهای جمعی را تشکیل داده که وی را از اجتماعی دیگر مجزا میکند و به او هویت میبخشد. این حافظهی جمعی که میتوان آن را ذهنیت جمعی هم نامید؛ دیدگاه فرد را نسبت به جریان زندگی و تحولاتی که در اطراف وی رخ میدهندرا شکل میدهد.
حال که در رابطه با انسان کورد و اجتماع کوردی سخن میگوییم بایستی برای این سؤال کلیدی پاسخی قانع کنند داشته باشیم، ذهنیت کوردی چگونه است و به عبارت دیگر چگونه شکل گرفته است؟ وی به حیات خود چگونه مینگرد؟ فضای فکری و زیستی خود را با چه شیوهای ، شکل و سامان میبخشد؟
کاوشهای باستانشناسی ازجمله حفاریهای کوهپایههای زاگرس – تورس در غار «هزار میرد» سلیمانیه تا به غار «شاندری» هولیر و غار «کناچه» در هورامان و «دوسر»(مَرَ دو دَر) در بیستون. همچنین حفاریها باستانشناسی مناطق «خراب رشک» و «تپه مُزها» در شمال و غرب کوردستان و نیز حفاریهای مناطق لرستان و ایلام همگی بیانگر تمدنی کهن از آغاز حیات انسانی است باآمیزه ای ازباورهای میترایی و مزدیسنایی ـ امروزه هم آیینهای ایزدی و یارسان ـ می باشد. همهی اینها ما را به عمق تاریخ ملتی میبرد که خود بنیانگذار حیات انسانی واز بانیان دو انقلاب زراعی و ذهنیتی است.
با این همه غنای تاریخی، پرسش اساسی اینجاست، حافظهی این ملت کجاست؟ چرا همچنان بمانند گدایی در برابر دروازههای تمدن معاصر برای ابتداییترین حقوق خود دریوزگی میکند؟ این حلقهی مفقودهی ذهنیت مردمان زاگرس در کدامین پرتگاه تاریخ دچار سانحه شده؟ در کدامین دره از این سلسله کوهستانهای تمدن مفقود گشته است؟!
بازخوانی تاریخ واقعی این سرزمین جهت یافتن انحراف میتولوژیکی صورت گرفته در ذهنیت خلقهای زاگرس که زمانی جامعهی انسانی را رهبری مینمودند مهم است. خوانش واقعهی «پوریم» در این گسست تاریخی حافظهی جمعی زاگرس ضروری است که همواره سعی شده در سایه نگذاشته شود و از افشای پیامدهای تاریخی آن جلوگیری به عمل آید. مرحلهای حساس که رهبری اجتماعی را تسخیر نموده، حافظهی جمعی را نابود کرده و ما را در برابر پیکری بدون سر رها کردهاند.
بنا بر مستندات تاریخی و آنچه در تورات آمده، در دوران خشایارشا و با همکاری «استر و مردخای» در یک توطئهی شوم نزدیک به هفتادوهفت هزار از مغان ماد را قتل و عام شدهاند وبعدها این روز را «فور» که به معنی قرعه است نام نهادند و امروزه هم آن را با عنوان «پوریم» جشن میگیرند. این نقطه آغازین به انحراف کشیده شدن جهان اسطورهای زاگرس است.
هر جامعهای دیدگاهها و جهانبینی خود را نسبت به جهانی که در آن زیست میکند، در قالب زبان میتولوژیک تقدس بخشیده وبه تفکرش سمتوسو میدهد.این میتولوژیها گنجینههایی از کنش جمعی هستند که روح اجتماعی را نمایندگی کرده و جامعه را به کنشی منسجم وا میدارد . تحت تأثیر لیبرالیسم سعی میشود دیدگاه اسطورهای بیارزش قلمداد گردد تا بدین وسیله فرد را از روح جمعی ودر نتیجه اجتماع بیگانه سازند وبدین صورت با تأکید بر فردگرایی مفرد ارزشهای شخصی را بر ارزشهای اجتماع برتری می دهند. یونگ با تأکید بر اسطوره اهمیت آن را بدینصورت بیان داشته: «اساطیر بیان ناخودآگاه جمعی هستند و در میان تمام مردمان همهی اعصار مشابهاند و هنگامیکه انسان ظرفیت و استعداد اسطورهسازی را از دست میدهد، دچار فقدان تماس با نیروهای خلاق هستی خویش میگردد»
جامعهی کوردستان و بهطور کلیتر زاگرس با واقعهی «پوریم»دچار یک شوک ذهنیتی شده اند. بنابراین بازآفرینی یک ذهنیت بر اساس تاریخ تحولات اجتماعی مهم است. از این مقطع تاریخی به بعد ما نسبت به خود در وضعیت ازخودبیگانگی به سر میبریم. اگر توجه داشته باشیم در میتولوژی پارسی؛ کوردها نقش مرزبان را پیدا میکنند، درواقع از مرکز تصمیمگیری به حاشیه رانده میشوند و تنها بهعنوان اهرم حفظ نظام به ایشان نگریسته میشود. همین دیدگاه ذهنیتی بعداً در میان ملل همسایه راجع به کوردها نمود مییابد. اعراب بر پایه ی داستان سلیمان و ملکه سبا کوردها را جن مینامند که خارج از دایره انسانیت اند. این میتولوژی از تورات شروع شده و تا به داستانهای قرآن هم امتداد مییابد. بدون شک چنین میتولوژیای ریشهای بسیار کهن دارد ومیتوان تااعماق تاریخ میانرودان و تمدنهای سومر و بابل آن را پی گرفت. داستان هجوم گیلگمش با همکاری انکیدو بهعنوان اولین مزدور تاریخ که خود از مردمان کوهستان است برای تسخیر زاگرس و مقاومتهای هونبابا و شکست گیلگمش از مردمانی که خداوندگار استار و خورشید را ستایش میکردند در سیاه نمایی تاریخی نقش بسزایی دارند. همچنین جایگاه «مار» در جامعه زاگرس که به دلیل پوستاندازی بمانند نمادی از باززایی و حیاتی مجدد ارزشمند ودارای قداست محسوب میشد و در میتولوژی زاگرس بهعنوان «شاماران» و سرچشمه حیات، دانایی و سلامت جایی گرفته و امروزه هم مار نمادی برای پزشکی است، بعدها در متون عهد عتیق و قرآن و در داستان آدم و حوا و چگونگی حلول ابلیس در جسم مار و فریب حوا و رانده شدن انسان از جنت خدایان تبدیل به نمادی منفی و مورد نفرت مبدل میگردد.
با آمدن ترکان از آسیای میانه، میتولوژی دیگری بر نفی کورد از حیات انسانی اضافه گشت. آنها گفتند؛ کوردها مردمی اصالتاً ترک میباشند! که در میان کوهها به دلیل راه رفتن بر روی برف و صدای «کارت کورت» بدانها «کورت» گفتهاند و زبان خود را فراموش نمودهاند و اینک رسالت ماست که آنها را بار دیگر «ترک» نماییم. اینهمه جنگ و کشتار برای رسیدن به این رسالتی است که مبنای میتولوژیک دروغین در پشت آن نهفته است.این میتولوژیهای وارونه گشته به حدی جهان ذهنی کورد را تسخیر نموده که بارها سعی برانکار خود نموده و برای دستوپا نمودن هویتی دیگر دست به دامان اشغالگرانش شده. همچنان که پیشتر گفتیم در آن مرحلهی تاریخی همزمان با شوک ذهنیتی ما با اضمحلال فورم سیاسی هم روبرو گشتهایم.
چنین ذهنیتی نه تنها در میان عامه ی اجتماع تبدیل به وضعیت کلی گشته بلکه در میان بخش زیادی از پیشاهنگان این جامعه که خود را به عنوان رهبر قلمداد می کنند به وضوح دیده می شود. فرار از کورد بودن و تعریف جامعه بر اساس مذهب وسعی در راضی نمودن نهاد های قدرت مرکزی در عدم ایجاد فرم سیاسی جامعه ی کوردستان نقش داشته و چنین تفکری که منعبث از میتولوژی استیلاگران است موجب عدم اعتماد به نفس گشته و بمانند نیروی یدکی بر ضد جامعه ی خود بکار گرفته شده. چه به صورت فردی ودر قالب مزدور وچه در هیأت عشیره و اینک بمانند حزب.
هر فرم سیاسی منبعث از دیدگاه ذهنیتی آن جامعه است. در دوران تاریخی جوامع زاگرس اتحادیههای هیتیت و مانای ایجاد نمودند و در دوران مادها سیستم کنفدراسیون جهت محافظت از خودو جنگ گریلایی را اساس گرفتهاند. نوشتههای گزنفون در کتاب «آناباس» و در زمان گذار از زاگرس بهکرات از حملات گریلایی مادها به ارتش یونان بحث شده است. فروپاشی این ساختار سیاسی بعدها در عدم ایجاد ذهنیت ملت شدن مؤثر واقع گشته. بعد از این دوران ما کمتر شاهد ساختار سیاسی منسجمی هستیم و از شیوه ی نظامی گریلایی که مبتنی بر اراده خلق است فاصله گرفته ایم. همین هم در ایجاد وضعیت فعلی ما موثر می باشد.
بسیاری با دیدگاهی تنگنظرانه و به صورت واکنشی به مقولهی ملت شدن می نگرند، ملت بودن درواقع یک ساختار سیاسی خاصی است که آن را از ساختار کلان، قبیله و عشیره و … جدا میکند. هر یک از این ساختارها دارای روابط مختص به خود هستند. کلان روابط مبتنی بر عضویت در کلان است و تمام اعضا در میان کلان متولدشدهاند. در قبیله روابط خونی حاکم هستند و همچنین روابط عشیرهای بر اساس خویشاوندی شکلگرفتهاند. ساختار امت که یک ساختاری فراملی است، بر اساس مبانی باوری شکل میگیرد. اسلام با این ذهنیت توانست امتی را ایجاد نمایند که تنها ازنظر عقیدتی با همدیگرتفاوهم دارند و ازنظر ملی و زبانی متفاوتند. به عبارتی روابط در امت مبتنی به عقیدهای مشترک است. امپراتوریها هم بیشتر حول اقتدار نظامی و قداست بخشیدن به پادشاه بهعنوان نقطهی همبستگی اجتماعی شکلگرفتهاند.
ملت نیز ساختاری سیاسی است که انسانها بهعنوان شهروند در درون آن مساوی هستند و قوانین مشترک آنها را به همدیگر مرتبط میکند. در اینجا روابط خونی و یا خانواده گی نیستند بلکه مقوله ی ذهنیت مشترک مهمترین مقوله می باشد. کدامین ساختار سیاسی است که کوردها را به هم مرتبط مینماید؟ ملتی که تمامی شاخصهای ملت بودن اعم از زبان، سرزمین، آداب رسوم، تاریخ و سرنوشت مشترک را دارد؛ اما چرا به سطح ملت شدن نرسیده است؟ جامعه ی کوردستان به دلیل از هم پاشیدگی در ذهنیت هنوز نتوانسته به مرحله ی ملت بودن قدم بگذارد. لذا قبل از هر چیزی لازم است از لحاظ میتولوژیک؛ ذهنیتی منسجم را برای خود ایجاد کند. به گونه ای که بتواند وی را در برابر هجوم بیگانگان حفاظت نماید. بسیاری سعی دارند توجیه کنند که با ساختار سیاسی دولت – ملت؛ کورد ها می توانند خود را حفظ کنند اما ما در نمونه ی اقلیم کوردستان دیدیم که چنین نشد. چون ذهنیتی ایجاد نگشته شکننده ترین نقطه کوردها در برابر هجوم نظامی، سیاسی و فرهنگی می باشد.
رهبر آپو جامعهی کوردستان را صورت «مرغ سربریدهای است که برای حیات خود بالوپر میزند» توصیف کرده که برای بقای خود به هر دری می زند. این دقیقاً مصداق تمامی تلاش و مبارزات هزینهبردار و بدون نتیجهی ملتی است که فاقد رهبریت است.
انرژی در وضعیت پراکنده توان هیچ کنشی را ایجاد نمی کند. برای مثال اگر ما یک میلیارد قطره آب را بهصورت پراکنده داشته باشیم نمیتوانیم از آن به هیچ عنوانی استفاده نماییم و حتی توان فرونشاندن عطش ما را نخواهد داشت، اما اگر همین قطرات در قالب یک رودخانه جاری شوند ما میتوانیم مزارع فراوانی را با آن آبیاری کنیم. جامعهی کوردستان انرژی پراکندهای است که هنوز در درون یک ساختاری از روابط سازماندهی نشده. درواقع ساختارهای کهن عشیرهای و قبیلهای جوابگوی عصر حاضرنیست، همزمان با آنهم نتوانسته ساختاری مختص به خود را پیدا کند.
رهبری تاریخی ایجاد همین ساختار و تجمیع این انرژی پراکنده است حول یک کنش معین. کوردستان بدون رهبر در یک دور باطل مبارزه قرارگرفته و در هر مقطع تاریخی که سعی در برساخت رهبری کردن داشته با تراژدی حذف رهبری مواجه شده است.دفاعیات رهبر آپو تحت عنوان مانیفست تمدن دمکراتیک و سیستم کنفدرالیسم دمکراتیک تلاشی در راستای بازآفرینی ذهنیت ملتی است که نسبت به منابع تاریخی ذهنیت خود بیگانه گشته و در امتداد آن فاقد ساختاری سیاسی مختص به خود شده است .
همچنان که پیشتراشاره شد ما با یک شوک ذهنیتی مواجه گشتهایم، رهبری کردن در چنین مقطعی تعیین خطمشی ذهنی و پارادایم است. جهانبینی که بر اساس آن جامعه بتواند مسیر خود را بیابد. در حقیقت پنجاه سال مبارزه ی جنبش پ ک ک با پیشاهنگی رهبر آپو پاسخ به سؤال؛ چگونگی برونرفت از این شوک تاریخی است. خلقی که تحت تأثیر میتولوژی اشغالگری با تسخیر ذهنیتی مواجه گشته، نسبت به خود بیگانه گشته و تحت تأثیر جنگ ویژه بمانند موریانهای به جان خود افتاده و خود را به تحلیل میبرد.
رهبر آپو با خوانشی مجدد از تاریخ بشریت سعی در ایجاد انقلاب ذهنیتی دارد. وی در این گذار تاریخی با پرده برداشتن از تاریخی که نظام سلطه مردسالار به نگارش درآورده حقیقت حیات اجتماعی انسان را پیش روی ما قرار میدهد. بدینصورت بایستی نقش انقلاب ذهنیتی صورت گرفته را در پارادایم و فلسفهای که ارائه داده بهخوبی درک نمود. وی تحول در مفاهیم زیر را اساس می گیرد:
- فلسفهی نگارش تاریخ با هدف تنویر حقایق
- زن بهعنوان اولین ملت بردهشده باید آزاد شود
- رابطه دیالکتیکی حیات اجتماعی و حیات طبیعی
- مفاهیم ابژه و سوژه، تأثیر این دوگانگی در چیدمان جهان اطرافمان و نیز نقش آن در رشد دموکراسی
در بخش اول با بیان مثالی عینی و تاریخی بر اهمیت بازخوانی تاریخ سخن به میان آمد. تاریخ نوشتاری در یک فرایند(پروسس) سلطه به نگارش درآمده که هدف از آن برجسته نمودن نقش فرمانروایان در برابر جامعه است. درواقع بمانند بخشی از جنگ ویژه برای تسخیر جامعه و واژگونه کردن حقایق عمل میکند. رهبر آپو سعی داشته تاریخ را از نگاه خود جامعه بنگرد، همراه با آن پیشرفت و پسرفتها را مبتنی بر میزان آزادی جامعه تفسیر نماید.
ایشان بااولویت قرار دادن زن بهعنوان اولین ملت به بردگی کشیده و ایجاد پیوند میان آن با مفاهیم دمکراسی و اکولوژیک به سراغ تاریخ نگاشته شده رفته اند. میدانیم تاریخ بشریت مالامال از مبارزات بین نیروهای متضاد اجتماعی است، اما به دلیل تقلیل دهی مسائل به تغییرات سیاسی و چهرههای سلطه ما با دور باطلی از انقلاب مواجه بودهایم.
تاریخ تمدن بیانگر اصرار بر ذهنیت مرکز- پیرامون است و با نگاهی مردسالارانه که سعی دارد هر چیزی را در وضعیت ابژه گی قرار داده و آن را تحت عنوان ملک در انقیاد خود درآورد. این ذهنیت مانع از ایجاد روابط طبیعی بین و انسان و طبیعت گشته است. ذهنیت غصب ، جای خود را به همزیستی مسالمتآمیز داده، همین موضوع سبب شد تا استیلا وغصب سرزمینی مشروع شده و بهعنوان یک حق طبیعی برای استیلاگر شناخته شود. اگر توجه داشته باشیم تمامی جنگهای تاریخ بشریت با تقدس بخشی به فتوحات و تاراج شکستخوردگان به پایان رسیدهاند.
آناتول فرانس از نویسندگان فرانسه در رمان «جزیره ی پنگوئنها» با شاره به ذهنیت استیلاگر «سفید» و متعاقب آن ذهنیتی که تحت عنوان عقیده و ایمان سعی میکند استیلاگری موجه بنمایاند: «مردمی که بهصورت طبیعی بر روی زمینهای خود کار میکنند و خوراک خود را از دامان این طبیعت به دست میآورند. زمانی که از بیرون مورد هجوم قرار میگیرند؛ تمامی آزادیهای خود را ازدست می دهند و این بار اشغالگر بدون اینکه رنجی را متحمل شده باشد از این محصولات بهرهمند گشته و مردمان این سرزمین را هم به بیگاری میکشد. حق طبیعی انسان که با دست رنج خود بر روی سرزمینی به دست میآید بهحق غصب که با کشتار و تجاوز توأم است جا عوض می کند». درواقع این نقطهی آغازین فروپاشیهای اخلاق است که با تصاحب دسترنج زن و گذار از جامعهی مادر سالاری به جامعهی پدر سالاری شروع شد.
آنچه تحت عنوان تاریخ تمدن یاد میشود، مملو ازاین داستانهای غصب و چپاول وتجاوز است که درآن فاتحان بمانند قهرمانان سمبلیزه شده اند. با پیشرفت فناوری و ابزارهای جنگی این استیلا بر انسان و طبیعت فزونی میگیرد. رهبر آپو سعی کرده است جهت برونرفت از کائوس موجود مفاهیم انقلاب و مدرنیته را بار دیگر بازتعریف کنند و با این پرسش شروع میکنند که منظور ما از انقلاب و انقلابیون چیست؟ آیا میتوان هر تحولی را انقلاب نامید؟ در مانیفست تمدن دمکراتیک جلد سوم تحت عنوان «جامعهشناسی آزادی » از لحظهی «آن» یا هماینک و بر اهمیت یک تصمیم انقلابی در بزنگاه تاریخ سخن میراند. همزمان انقلابی را که نتواند حیات اجتماعی و طبیعی را از این کائوس رهایی بخشد بهعنوان انقلاب محسوب نمیکنند.
اگر توجه داشته باشیم جهان زیستی و اجتماعی ما در یک جنگ نابرابر بین جامعه و نیروهای سلطهگری قرارگرفته که تحت عنوان دولت از طرف کارتلهای اقتصادی و شرکتهای چندملیتی اداره میشوند. دراینبین با بهکارگیری ابزارهای ارتباطی و شبکههای فضای مجازی سعی در تهییج احساسات جامعه دارند. در عصر حاضر ما با انواع فاناتیسم سیاسی، مذهبی، ورزشی، ملی و … روبرو هستیم که همه ازطرف اتاق فکرجهانی با اهداف مشخصی جهتدهی شده و در زمان و مکان خاصی بهکاربرده میشوند. فاشیسم با رودر رو قرار دادن جوامع در بعد جهانی و منطقهای زمینه را برای مشروعیت دهی قتل و عامها فراهم نموده زمینهی بسیج فالانژ که نمونه ای از گلادیاتور های معاصر می باشند را بیشتر کرده است.آنچه بهعنوان دشمنی ملتها و مذاهب مدام در بوق و کرناهای فاشیسم بر آنها دمیده میشود چیزی بیش از دعوای اقتدارگرایان و کارتلها سرمایه و مافیای جنگ و قدرت نیست که سوار بر موج احساسات جامعه آنها را در راستای اهداف خود کانالیزه میکنند. دشمنان اساسی همزیستی دلخواهانهی خلقها همین اقتدارگرایان هستند که در ساختارهای دولتی خود را سازماندهی کردهاند.
همه بر این عقیده واقفند که جهان در یک بحران به سر میبرد و ما در جنگ جهانی سوم به سر میبریم، اگر بیشتر از این به درازا کشیده شود احتمال نابودی نهتنها خود بلکه زیستبوم هم وجود دارد. در این مرحلهی تاریخی که انسان توانسته خود را برای سفرهای تفریحی در فضا آماده کند بیش از هرزمانی انسان در این کره خاکی به تنگنا رسیده و توان درک متقابل را از هم را ندارند و این خود اوج فاجعه می باشد. بااینهمه پیشرفتی که در فناوری تسلیحاتی صورت گرفته انسان هنوز نتوانسته مشکل خوراک و سرپناه را چاره یابی نمایند و این به معنی اوج فاجعه انسانی است که تحت عنوان مدرن بودن بربرتری خود و اشرف بودن بر مخلوقات دیگر میبالد و جهت دست یافتن به جاودانگی فیزیکی قدم برمیدارد در مقابل ارزشهای اخلاقی با راکتها دوربرد و «درُن» ها فرومیریزند. سبب سرازیر شدن سیل اشک کودکانی است که جهان کودکانهشان با بازی قدرت بزرگسالان به خاک و خون کشیده شده است.
کنفدرالیسم دمکراتیک بر پایه ی پارادایم – جامعه ی دموکراتیک – اکولوژیک مبتنی بر آزادی زن با تحلیل وضعیت موجود خارومیانه و جهان راهحلی دمکراتیک است که میتواند جامعه انسانی را از بنبست موجود رهایی دهد.
این طرح هم از درون هم از برون راهکاری مناسب است. جامعهی کوردستان و یا آنچه بهعنوان زاگرس شناخته میشود با تفاوتهای ملی، فرهنگی، مذهبی، آیینی، زبانی. لهجهای ؛ احتیاج به ساختاری دارد که توان ایجاد همبستگی دمکراتیک بین این تفاوتها را داشته باشد. همزمان در خاورمیانه و جهانی که مملو از رنگارنگی ملی و مذهبی است بتواند ساختاری مناسب ارائه دهد.
انقلاب «ژن ژیان ئازادی» که حاصل نیمقرن مبارزات فکری و عملی رهبرآپو و تمامی انقلابیون است، اینک بعدی جهانی پیداکرده و چارچوب فکری بسیار محکمی را به انقلابیون داده است تا در راستای جهانی نوین و با ارائه مدرنیتهای دمکراتیک بتواند حیاتی انسانی در یک هارمونی موزیکال با حیات طبیعی در جهان نوین رقم بزند.
سیستم سرمایه جهانی باوقوف بر نقش کلیدی رهبر آپو جهت چارهجوئی دمکراتیک در بیستوپنج سال گذشته سعی بر حذف قهری وی نموده است. این ترس به مرحلهای رسیده که تمامی نیروهای متخاصم دست در دست همدیگر مانع از کوچکترین تماس وی با جهان بیرون شده است و در فضای مجازی هم با فیلترینگ مانع از پخش تصاویر و نام وی شدهاند. همین نوع برخورد از طرف نیروهای استیلاگر کافی است تا ما عمق تأثیرات ذهنی رهبر آپو را جهت برونرفت از بحران موجود درک نماییم.
در آستانه بیست و ششمین سالگرد شروع توطئهی بینالمللی در ۹ اکتبر ۱۹۹۸ بایست بدانیم رهبر آپو اینک تنها یک شخص و رهبر یک حزب نیست بلکه نماد و رهبر یک پارادایم ذهنی است که توان تحول تاریخ بشری را دارد. درواقع زمانی که از پارادایم اکولوژیک- دمکراتیک مبتنی بر آزادی زن سخن رانده میشود، ما با یک انقلاب ذهنیتی در تاریخ بشری روبرو هستیم که جهان آیندهمان را بهگونهای دیگر رقم خواهد زد. رهایی وی رهایی پرومتئوس از دست خدایان آلمپ و رهایی جهان از دست خدایان جنگ و سرمایه است.